خداوند متعال در آية شريفة «قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ ‌اللهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ ‌الله...»[1] از سوئی مقام محبوبيّت حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) و از سوئی مُطاع بودن ايشان و از سوی ديگر، معصوم بودن ايشان را بيان مي‌فرمايد، چون اگر معصوم(عَلَيْهِ‌السَّلام) نباشند، اطاعت مطلق از ايشان واجب نمي‌گردد و همچنين است که در آية شريفة «اَطيعُوا ‌اللهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الْاَمْرِ مِنْكُمْ»[2]، مُطـاع بودن حضرات اهل بيت عصمت و طهارت (عَلَيهِم­­السَّلام) در كنار مُطاع بودن خداوند و حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) مشخص مي‌شود. همانطور که در آية شريفة «اَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين‏»[3] ميان اطاعت خداوند و حضرت رسول اکرم(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) فاصله‌اي نيست و يك اطاعت است و «اَطيعُوا» تكرار نشده، همانگونه در آية شريفة «اَطيعُوا ‌اللهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الْاَمْرِ مِنْكُمْ‏» ميان اطاعت حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) و «اُولِي الْاَمْرِ» فاصله‌اي نيست و «اَطيعُوا» تكرار نشده است. پرواضح است که حضرت رسول اکرم(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) سخني جز سخن خداوند ندارند  «قَوْلُهُ قَوْلُ اللهِ وَ اَمْرُهُ اَمْرُ الله»[4] و «اُولِي الْاَمْرِ» نيز سخنانشان جز سخن خداوند و حضرت رسول خدا(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) نيست. پس اطاعت مطلق از حضرت رسول اکرم(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) و اولي‌الامر در آية شريفه، دلالت به عصمت آن بزرگواران دارد. بنابراين كسي كه فرمان الهي را ابلاغ مي‌كند بايد مبرّي از هر گونه خطا و نسيان باشد، ولذا وليّ و امام نيز كه جانشين حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) بوده و هدايت بشريّت را به عهده دارد و درواقع هدايت او را عهده­دار شده و تداوم می­بخشد، بايد بمانند نبي معصوم باشد و عصمت در مقام امامت بمانند مقام نبوت ضرورت دارد.

     پس شرط نبوت و امامت، عصمت مي‌باشد و از آن جائيكه عصمت مسئله‌اي باطني است، تنها خداي سبحان مي‌تواند نبي و امام را تعيين نمايد ولذا هر دو، يعنی هم مقام نبوّت و رسالت و هم ولايت و امامت، جعل الهی است، همانطور که دربارة نبوت فرمود: «اَللهُ اَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ»[5]، دربارة امامت نيز مي‌فرمايد: «وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً ­يَهْدُونَ ­بِاَمْرِنا»[6] یعنی همانطور که نبی منتخَب خداوند است، امام نیز منتخَب خدای سبحان می­باشد.

     مسألة ديگر که دلالت بر ضرورت عصمت در امامت دارد، اين است که: وقتی خداوند متعال، حكم امامت را به حضرت ابراهيم(عَلَيْهِ‌السَّلام) ابلاغ و اعطاء فرمود و آن حضرت همين مقام والا و عظيم را به عده‌اي از فرزندان خود درخواست نمودند: «قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي»[7]، خداوند متعال در جواب فرمود: امـامت عهد من است و عهد من بـه ظـالمين نمي­رسد، «لٰا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمينَ»[8] و قابل توجه است كه: هر نوع گناهي از ديدگاه قرآن كريم ظلم مي‌باشد. گناه به هر صورت ممكنه، اول ظلم در حق خودِ گناهكار و بعد در حق ديگران مي‌باشد، پس چون هر معصيتي ظلم است، لذا هر گناهكاري با هر گناه کوچک یا بزرگی كه مرتكب مي‌شود، به خود ستم مي‌نمايد «اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُمْ لِاَنْفُسِكُمْ وَ اِنْ اَسَاْتُمْ فَلَها»[9] يعني هر كس با هر عمل شرّي، بِالاصاله به خود و بالعرض به ديگري شرّ مي‌رساند.

     از جملة شريفة «لٰا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمينَ» معلوم مي‌شود كه ذرية حضرت ابراهيم(عَلَيْهِ‌السَّلام) بر دو قسم مي‌باشند: برخي ظالم و گناهكار و بعضي عادل و پرهيزکار بودند «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ»[10] و امامت كه عهد الهي است به ظالمين و اهل گناه و معصیت نمي‌رسد. يعني امامت يك موهبت و هبة الهي است و چيزي نيست كه بتوان آن را با مال و ثروت يا مقام و علم و قدرت، كسب و تحصيل نمود و لذا ظالم نمي­تواند آن را مانند ساير مقامات و يا درجات تحصيلي دنيا با سعي و تلاش و كوشش و درس خواندن و ... بدست آورد و به اين مقام نائل شود به عنوان نمونه: مقام اَبرار و اَخيار با مجاهدت نفساني و كوشش در اين راه تحصيل مي‌شود «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّیٰ‏‏ تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ»[11]، امّا امامت يك هبة الهي است كه بايد از سوي خداي سبحان اِعطا شود. از اينرو ذريّة ناصالح حضرت ابراهيم(عَلَيْهِ‌السَّلام) از مقام امامت محروم بوده و تمام معصومين و امامان(عَلَيْهِمُ­السَّلام) از ذرية صالحِ حضرت ابراهيم(عَلَيْهِ‌السَّلام) می­باشند.

     همة انبیای اولواالعزم(عَلَيْهِمُ­السَّلام) صاحب مقام امامت می­باشند، لکن بر این اساس که مقام نبوّت و رسالتِ نبیّ ­مکرّم اسلام بالاترین و کامل­ترین مقام نبوت و رسالت بوده و آن بزرگوار اشرف و اکمل ­انبیاء می­باشند، پس مقام امامت ایشان هم بالاترین و کامل­ترینِ امامت می­باشد و بر این اساس که ائمّة طاهرین(عَلَيْهِمُ­السَّلام) جانشینان و فرزندان و نور واحده با حضرت پیامبر اسلام (صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) هستند «کُلُّهُمْ نُورٌ واحِدٌ»[12]، لذا مقام آن بزرگواران از تمام انبیای عظام، حتّی پیامبران اولواالعزمِ پیشین بالاتر است.

     با توجه به مطالب مذكور سؤالي كه مطرح مي‌شود اين است كه: آيا كسي که در گذشته، گناهكار بوده و حال توبه نموده است، مي‌تواند به مقام شامخ امامت نائل گردد يا خير؟ يعني آيا بعد از توبه و تشرّف به اسلام و نائل شدن به ايمان و رسيدن به عدالت، آيا صلاحيّت اِحراز مقام امامت در شخص پيدا مي‌شود و با وجود سابقة ظلم مي‌تواند امام گردد؟ استاد جوادي آملي مي‌فرمايند: آية شريفة «لٰا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمينَ» اطلاق به اين دارد كه شخصِ گنهكار، ظالم است و ظالم، از امامت محروم مي‌باشد و اين محروميّت مطلق است؛ چراكه شرط امامت اين است كه امام بايد سابقه و لاحقة گناه و ظلم نداشته باشد و هم‌چنين از علّامه طباطبائي(رَحمَةُالله­عَلَیه) چنين نقل كرده‌اند كه: فرزندان حضرت ابراهيم(عَلَيْهِ‌السَّلام) از چهار گروه تشكيل يافته‌اند؛ گروه اول: تمام مدت عمر، عادل و معصوم بودند. گروه دوم: تمام مدت عمر ظالم بودند. گروه سوم: قبلاً ظالم بوده و بعداً به علت توبه، عادل شدند. گروه چهارم: قبلاً صالح بودند و بعد مرتد گشته و طالح شدند. مسلّم است كه حضرت ابراهيم(عَلَيْهِ‌السَّلام)  بر گروهي كه تمام مدت عمر ظالم بوده‌اند و يا بعداً مرتد گشته‌اند، از خداوند درخواست امامت ننمودند و به همين دليل زمانِ درخواست از پروردگار عرض کردند: «وَ مِنْ ذُرِّيَّتي...»[13]. پس سؤال و درخواست حضرت ابراهيم(عَلَيْهِ‌السَّلام) ناظر به دو گروه مي‌شود: يك گروه سابقة ظلم دارند و يك گروه عادلند و عهد خداوند به كساني كه سابقة ظلم دارند، نمي‌رسد.

     از مطالب مذكور چنين استفاده مي‌گردد كه از اَهمّ شرايط اِحرازِ «امامت» كه هبة خاص الهي است، داشتن حُسن سابقه است و بالأخره گوياي اين حقيقت است كه کسی جز معصوم نمي‌تواند به مقام شامخ امامت نائل گردد و شرط امامت بمانند نبوت، «عصمت» مي‌باشد و امام، معصوم به عصمت الهي است و معناي عصمت اين است كه شخص نه تنها از لحظة تكلّف مرتكب گناه نشده، بلکه فکر گناه هم نکرده و مکروهی انجام نداده و ترک اولیٰ نیز نداشته است.

     مطلبی که توجه به آن بسیار حائز اهمیّت می­باشد، این است که وقتی استفاده شد که امامت موهبت الهی است، گاهی این موهبت در صد سالگی اِعطا می­گردد، مانند حضرت ابراهيم خليل(عَلَيْهِ‌السَّلام) و زمانی در هشت سالگی، مانند حضرت امام جواد(عَلَيْهِ‌السَّلام) و گاهی مانند حضرت امام زمان (عَجَّلَ­الله­تَعالي­فَرَجَهُ­الشَّريف) در پنج سالگی اين موهبت اعطا می­شود.

     عدّه­ای از عُلمای غير اماميّه، امام را به معنای نبی و امامت را به معنای نبوّت تفسير کرده­اند. قول اعاظمِ اهل سنّت بر اين است که امامت رياستِ عامّه­ای در دين و دنيا است و تعيين امام را از فروع دين دانسته و آن را بر امّت واجب می­دانند نه بر خدا و رسول. جميع اهل سنّت قائلند بر اينکه نصب امام بر خلق واجب است نه بر خالق، لکن اهل تشيّع و اماميّه قائلند به اينکه نصب امام بر عهدة خالق است نه مخلوق، زيرا هر علّتی که مربوط به رسالت رُسُل و بعثت نبی باشد، در امام هم موجود است. امر امامت و تعيين امام معصوم از طرف خدای سبحان، جزء ارکانِ مهم دين است. اگر موضوع امامت و تعيين امام در متن دين حل نشده باشد، و امر امامت از دين جدا شود، اين دين کامل و تمام نيست و دينِ ناقص توانِ تربيتِ انسان کامل را ندارد.

     مقام امامت مانند مقام نبوّت است، همانطور که تعيين نبی بر خلق جايز نيست، همانگونه تعيين امام نيز بر خلق جايز نمی­باشد. زيرا عقول و افهام مردم از معرفت و شناخت کسيکه شايستة اين مقام عُظمیٰ باشد، قاصر است. اوج عظمت و رفيعترينِ مقام در فرهنگ اسلام، امامت است. امامت، مقامی معنوی است که از ذات باريتعالی صادر می­شود و امام، خليفة رسول­اکرم(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) است و سراسر هستی در حوزة ولايت اوست، ملائکه از او فرمان می­برند و افتخار شاگردی او را دارند. حضرت علی بن موسی الرضا(عَلَيْهِ‌السَّلام) امامت و امام را اينگونه معرّفی فرموده­اند: «اِنَّ الْاِمامَةَ هِيَ مَنْزِلَةُ الْاَنْبِياءِ وَ اِرْثُ الْاَوْصِياءِ اِنَّ الْاِمامَةَ خِلٰافَةُ اللّهِ وَ خِلٰافَةُ الرَّسُولِ(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) وَ مَقامُ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ(عَلَيْهِ‌السَّلام) وَ ميراثُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ (عَلَيْهِما‌السَّلام) اِنَّ الْاِمامَةَ زِمامُ الدّينِ وَ نِظامُ الْمُسْلِمينَ وَ صَلٰاحُ الدُّنْيا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنينَ اِنَّ الْاِمامَةَ اُسُّ الْاِسْلٰامِ النّامي وَ فَرْعُهُ السّامي بِالْاِمامِ تَمامُ الصَّلٰاةِ وَ الزَّكٰاةِ وَ الصِّيامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهادِ اَلْاِمامُ يُحِلُّ حَلٰالَ اللّهِ وَ يُحَرِّمُ حَرٰ‏امَ اللّهِ وَ يُقيمُ حُدُودَ اللّهِ وَ يَذُبُّ عَنْ دِينِ اللّهِ وَ يَدْعُو اِلىٰ‏ سَبيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ الْحُجَّةِ الْبٰالِغَةِ اَلْاِمامُ اَمينُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ في اَرْضِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلىٰ‏ عِبٰادِهِ وَ خَليفَتُهُ في بِلٰادِهِ وَ الدّاعي اِلَى اللّهِ وَ الذّابُّ عَنْ حُرَمِ اللّهِ اَلْاِمامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّاُ عَنِ الْعُيُوبِ مَخْصُوصٌ بِالْعِلْمِ مَوْسُومٌ بِالْحِلْمِ نِظامُ الدّينِ وَ عِزُّ الْمُسْلِمينَ وَ غَيْظُ الْمُنافِقينَ وَ بَوارُ الْكافِرينَ اَلْاِمامُ واحِدُ دَهْرِهِ لٰا يُدانيهِ اَحَدٌ وَ لٰا يُعٰادِلُهُ عالِمٌ وَ لٰا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لٰا لَهُ مِثْلٌ وَ لٰا نَظيرُ اَلْاِمامُ الْماءُ الْعَذْبُ عَلَى الظَّمٰأِ وَ الدّالُّ عَلَى الْهُدٰ‏ى وَ الْمُنْجي مِنَ الرَّدٰ‏ى اَلْاِمامُ السَّحابُ الْماطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهاطِلُ وَ الشَّمْسُ الْمُضيئَةُ وَ السَّماءُ الظَّليلَةُ وَ الْاَرْضُ الْبَسيطَةُ وَ الْعَيْنُ الْغَزيرَةُ اَلْاِمامُ الْاَمينُ الرَّفيقُ وَ الْوالِدُ الشَّفيقُ وَ الْاَخُ الشَّقيقُ وَ مَفْزَعُ الْعِبادِ فِي الدّاهِيَةِ النَّآد»[14]، «همانا امامت مرتبة انبياء و ارث اوصياست، امامت، خلافتِ خداوند و خلافتِ رسول­ خدا(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ)، مقام اميرالمؤمنين(عَلَيْهِ‌السَّلام) و ميراث امام حسن و امام حسين(عَلَيْهِما­السَّلام) است، همانا امامت سررشتة امور دين، نظام مسلمانان، صلاح دنيا و عزّت مؤمنان است، همانا امامت، ريشة رشديابندة اسلام و شاخة بالندة آن است، به وسيلة امام نماز، روزه، حج و جهاد تمام می­گردد، امام، حلال خدا را حلال، حرام او را حرام، حدود الهی را اجرا و از دين خدا دفاع می­کند و با حکمت و موعظة حسنه و حجّت بالنده، به راه پروردگار فرا می­خواند، امام، امين خداوند عزّ و جلّ در زمين و حجّت او بر بندگانش و خليفة او در شهرهايش و دعوت­کنندة به سوی خدا و دفاع کننده از محرّمات الهی است، امام، پاک­ شدة از گناهان و مبرّای از عيوب، مخصوص به علم، موسوم به حلم، نظام دين، عزّت مسلمين، غيظ منافقان و مرگ کافران است، امام، يگـانة دوران است که کسی از (انديش­وران و صاحب­نظران و صاحب­بصيران) در نزديکی افق او نيست، نه عالمی معادل او وجود دارد و نه بدلی برايش يافت می­شود، نه مانندی دارد و نه نظيری، امـام، آب خوش­گـوار بر جگر تفتيده و دليلِ راه هدايت و نجات­دهنده از پَستی­هاست، امام، ابر پُرباران و باران درشت قطره و آفتابِ روشنی­بخش و آسمانِ سايه­افکن و زمينِ گسترده و چشمة پُر آب است، امام، دوست امین و پدری نرمخو و مدارا کننده و برادری دلسوز و پناهگاه مردم در سختی­های بدِ روزگار است». آری، امام معصوم، برترين و والاترين انسان است و صاحب برترين صفات پسنديدة انسانی و الهی است و خليفه و جانشين معصومِ خداوند و رسول­الله(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) در زمين است. پس آنچه حقيقتِ شناخت و معرفت امام را تأمين می­کند، نه فقط شناخت نام و عنوان و حَسَب امام، بلکه معرفت به مقام امامت و ويژگيهای آن است، همانگونه که حضرت امام علی(عَلَيْهِ‌السَّلام) می­فرمايند: «اِعْرَفُوا اللهَ بِاللهِ وَ الرَّسُولَ بِالرِّسالَةِ وَ اُولِی الْاَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ الْعَدْلِ وَ الْاِحْسان»[15] خدا را به خداوند و رسول را به رسالت و اولی الامر را با عمل به معروف و حفظ و اجرای عدالت و عمل بر اساس احسان بشناسيد. بنابراين، تابش نور ايمان و بهره­مندی از حيات انسانی، منوط به شناخت و معرفتِ امامِ هر عصری است و کسب اين معرفت وظيفه­ای همگانی است تا در پرتو آن بزرگواران، انسانها به حيات الهی و طيّبه باريابند. چنانچه حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) می­فرمايند: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ فَقَدْ ماتَ مَيْتَةً جاهِلِيَّةً»[16] کسيکه بميرد و امام زمانش را نشناسد، پس به تحقيق به مرگ جاهليّت مرده است. يعنی جهل به وجود امام(عَلَيْهِ‌السَّلام) و عدم علم به حقّانيّت و عصمت ايشان، موجب مرگ جاهلی می­گردد و معلوم است که زندگی چنين کسی نيز جاهلی بوده است، در مقابل کسی که به سبب شناخت و معرفت امام، زندگی الهی و معقول داشته، مرگ او نيز الهی و ارتحال معقول خواهد بود.

     پس حياتِ مبارک محصول شناخت و معرفت امام است و کسی که امام(عَلَيْهِ‌السَّلام) را به عنوان خليفة­الله و ولیّ­الله و امامِ مفترض­الطّاعة و حیّ و حاضر بشناسد که شاهد بر اعمال انسان در اين جهان و شفيع روز جزاست، ولايت­مداری در مورد او محقّق گشته و دينِ او مرضیّ پروردگار شده و موحّد محسوب می­گردد. آنگاه از عنايات خاصّه و توجّهات عظيمه و برکات و فيوضات رفيعة امام(عَلَيْهِ‌السَّلام) بهره­مند شده و هدايتِ باطنی امام (عَلَيْهِ‌السَّلام) که به قول استاد جوادی آملی، رهبر باطنی است، انشاء الله تعالی شامل حال او خواهد گرديد.

 

1- بگو اگر دوست داريد خداوند را، پس تبعيّت کنيد مرا تا دوست بدارد شما را خداوند (مبارکه آل­عمران/31).

2- اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول را و صاحبان امر از شما را (مبارکه نساء/59).

3- اطاعت کنيد خداوند و رسولش را اگر مؤمنيد (مبارکه انفال/1).

4- سخن او سخن خداوند است و امر او امر خداوند می­باشد (اصول کافی، ج1، ص428).

5- خداوند عالمتر است كه كجا قرار دهد رسالتش را (مباركه انعام/124).

6- قرار داديم ايشان را پيشواياني كه هدايت مي‌كنند به امر ما (مباركه انبياء(عَلَيهِمُ­السَّلام)/73).

7- و گفت از ذرية من (مبارکه بقره/124).

8- نمي‌رسد عهد من به ظالمان (مبارکه بقره/124).

9- اگر خوبی كرديد خوبي كرديد براي خودتان و اگر بدی كرديد پس برای خودتان است (مباركه اِسراء/7).

10- و از فرزندان آن دو نيكوكار و ظالم به نفسش است (مباركه صافات/113).

11- هرگز نمي‌رسيد به مقام نيكي تا اينكه انفاق كنيد از آنچه دوست داريد (مبارکه آل‌عمران/92).

12- و همگی ایشان نور واحد هستند (عیون اخبار الرضا(عَلَيْهِ‌السَّلام)، ج 2، ص417).

13- و از ذریّة من ... (مبارکه بقره/124).

14- بحارالانوار، ج25، ص122؛ اصول کافی، ج2، ص121

15- بحارالانوار، ج3، ص270

2- اصول کافی، ج6، ص123