همانطور که خدای سبحان به تمام مخلوقاتش درس توحید و جمال و زیبایی و کوثر شدن میدهد، همانگونه هم به مخلوقاتش درس معاد و مرگ اندیشی و مرگ باوری و معادباوری میدهد. یکی از پدیده هایی که درس معاد و معاداندیشی و معادباوری میدهد، فصل بهار است. آیات توحیدی پروردگار سراسر درس توحید و خداشناسی است. هر مخلوقی نشان از خالق خود و هر مصنوعی نشان از صانع خود و هر پدیده ای نشانی از پدیدآورندۀ خود است، ولذا آیات توحیدی تماماً عامل بيداری انسان هستند و اما آنچه که مسئولیّت ایجاد میکند و در انسان حرکت به وجود می آورد، آیات مربوط به معاد و مرگ و معادباوری و مرگ باوری است، ولذا خدای سبحان با فصل بهار، مرگ و معاد را برای انسان سمعی و بصری کرده و میفرماید: حال که رستاخیز بهار را دیدید، رستاخیز خودتان را هم باور کنید. همانطور که دانهها روزی به زمین دفن شدند و امروز شکوفا شدند «کدام دانه فرو رفت در زمين که نرست»[1]، همانگونه هم شما بذرها و دانههایی هستید که به زمین فرو رفتید و روزی سر بر میآورید. البته علاوه بر اینکه انسان خودش بذر است و روزی بذر جانش شکوفا خواهد شد، اعمالی هم که انجام میدهد درواقع بذرافشانی است که روزی رشد و نموّ خواهد داشت. یعنی انسان هر بذری را که امروز با عملش میکارد، فردا آن را درو خواهد کرد. اگر بذر زیبا و حَسَن و حقّ و صدق کاشت، فردا محصول زیبا و حَسَن و صدق برداشت خواهد کرد، و اگر بذر باطل و کذب و خس و خاشاک و خار کاشت، فردا همان را درو خواهد کرد، همانطور که حضرت امام صادق(عَلَيهِالسَّلام) میفرمایند: «لِكُلِّ زارِعٍ ما زَرَع»[2] برای هر زارعی است هرآنچه کِشته است.
«خرما نتوان خوردن ازین خار که کِشتیم
دیبـا نتوان کردن ازین پشم که رِشتیم»[3]
پس فصل بهار، برای انسان درس معاد و مرگ اندیشی میدهد و معاد گیاهان، معاد انسان ها را یادآور میگردد. همانطور که زمینِ سخت و سفت و سوخته که هیچ اثری از آثار حیات در آن نیست، دوباره زنده میشود و جان میگیرد، همانگونه هم انسانِ مُرده و زیرِخاک رفته و پوسیده، روزی جانِ دوباره میگیرد و زنده میشود و تولّد دوباره مییابد و حیات را از سر میگیرد و در پیشگاه خدای سبحان حاضر میگردد، ولذا معلوم میشود معاداندیشی و مرگ باوری یکی از مهمترین عواملی است که انسان را به زیبایی حقيقی و احسنالحال می رساند، همچنان که قسمت مهم زیباییهای حضرات ائمّۀ اطهار(عَلَيهِمالسَّلام) محصول مرگ باوری و معاداندیشی بوده است. با وجود اینکه آن بزرگواران مقام مظهریّت تامّ خدای سبحان را داشتند، لکن در طول زندگی مبارک خود، همچنان دغدغۀ مرگ داشتند. وجود مبارک و مقدّس حضرت فاطمۀ زهرا(سَلامُاللهِعَلَيها) چنان دغدغۀ مرگ را داشتند که در هنگام منتقل شدن از خانۀ پدر به خانۀ همسر، لحظۀ انتقال از دنیا به آخرت را یاد میکنند و یا پدر بزرگوار ایشان وجود مقدّس حضرت پیامبر اسلام(صَلَّیاللهُعَلَيهِوَآلِهِ) وقتی حضرت فاطمه(سَلامُاللهِعَلَيها) از ایشان سئوال میکنند: ای پدرم، به من خبر دهيد که انسانها در روز قیامت چگونه خواهند بود؟ «يا اَبَتِ اَخْبِرْنی كَيْفَ يَكُونُ النّاسُ يَوْمَ الْقِيامَة»[4] جواب میفرمایند: «يا فاطِمَةُ يُشْغَلُونَ فَلا يَنْظُرُ اَحَدٌ اِلى اَحَدٍ وَ لا والِدٌ اِلى وَلَدِهِ وَ لا وَلَدٌ اِلى اُمِّه»[5] ای فاطمه، مردمان در آن روز چنان مشغولند که نه فردی به فردی و نه پدری به فرزندش و نه فرزندی به سوی مادرش نگاه نمی کند. آن بزرگواران لحظه لحظههای زندگی مقدّس و مبارکشان درس توحید و خداشناسی و معادباوری است که سراسر الگو و اُسوه برای بشریّت میباشند.