انسان به دنیا نیامده است مگر اینکه به اوج زیباییها برسد. خدای سبحان زیبا و جمیل مطلق است و حضرات معصومین(عَلَيهِمالسَّلام) هم که مظهر جمال و کمال و زیبایی پروردگارند، در اوج زیبایی قرار دارند و علاوه بر آن، خداوند تمام موجودات را که برای انسان آفریده، زیبا و احسن خلق فرموده است «اَلَّذی اَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ»[1].
هدف از آفرینشِ تمام زیباییها، زیبا شدن انسان است و یکی از این زیبایی ها، زیبایی فصل بهار می باشد. خدای سبحان با زیبایی بهار، به انسان اين چنين درس توحید میدهد که ای انسان! وقتی زیباییهای بهار را دیدی، تو هم متوقّف نشو و زیباآفرین را یاد کن و به جمال آفرین توجه نما. وقتی خورشید را دیدی، به خورشیدآفرین توجه کن، وقتی به طبیعتِ زیبا نگریستی، به طبیعت آفرین توجه نما. عارفی عاشق در کنار گل نشسته بود و اشک میریخت، پرسیدند: چرا با دیدنِ گلِ زیبا گریه کردی؟ گفت: در کنار گل نشسته ام، ولی گل آفرین را فراموش کرده ام. آری، اولیای الهی با رؤیت و مشاهدۀ زیباییها، جمال و زیبایی حقّ را مشاهده و رؤیت میکنند و از زیباییها عبور کرده و به زیباآفرین میرسند، همچنان که وجود مقدّس مولی الموحّدین، امیرالمؤمنین، امام علی(عَلَيهِالسَّلام) میفرمایند: «ما رَاَيْتُ شَيْئاً اِلّا وَ رَاَيْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ وَ فيهِ»[2] به هیچ چیز نظر نکردم، مگر آنکه خداوند را پیش از آن، پس از آن، همراه آن و در آن مشاهده کردم. خدای سبحان زیبای مطلق است و تمام مخلوقات که فعل پروردگار هستند، زیبا می باشند ولذا هر آنچه در عالم است، زیباست و برای انسان پیام دارد و پیامِ آن این است که من خالق دارم، من فعل خدای زیبا هستم و همین خالق که جمال و زیبایی محض است و زیباییها را آفریده، انسان را هم کمالطلب قرار داده تا در زیباییهای ظاهری متوقّف نماند و به آن بسنده نکند و از آن عبور نموده و به زیباآفرین که جمالِ مطلق است برسد.
یکی از ابعاد روحِ وسیع انسان، زیبادوستی است. خداوند متعال این زیبادوستی را در وجود انسان به همراه کمال طلبی قرار داده تا او بداند که اولاً: این زیباییها برای آن است که زیباآفرین را یاد کند و ثانیاً: برای آن است که خود زیبا شود و جمیل گردد و ثالثاً: در آن متوقّف نگردد و عبور کرده و به زیبای مطلق برسد. پُرواضح است انسانی که میخواهد به زیباآفرین تقرّب یابد، باید سنخیّتی در وجود خود ایجاد نماید. انسان قبل از رسیدن به زیباییها، هرگز نمیتواند به زیباآفرین برسد، ولذا باید یک زیباییِ نسبی برای خود فراهم آورَد و خداوند متعال به همین منظور زیباترینِ زیبایان را که مزیّن به زیبایی پروردگار هستند و مظهر تمام اوصاف کمال و جمال الهی و آیینۀ تمام نمای اسمای حُسنای پروردگارند، برای او رهبر و پیشوا و مقتدا و اُسوه و الگو قرار داد، تا با تأسی از آنان، زیباییهای وجودی خود را به منصّۀ ظهور برساند. دین مبین اسلام تدوین زیبای مطلق است، قرآن کریم تـألیف خدای زیباست و اهل بیت(عَلَيهِمالسَّلام) که محبوب ترین مخلوقات پروردگارند، در اوج زیبایی اند، ولذا آمده اند الگوی زیبای بهاری شدن برای انسانها شوند. انسان با عمل به قرآن کریم و تعالیمِ دینِ زيبا و جمیل و با تأسّی عملی از آن بزرگواران که پیشوایان و الگوهای زیبا هستند، به زیبای مطلق تقرّب می يابد. آری، انسان به میزان عمل به قرآن کریم و شباهت عملی و اخلاقی به الگوهای زیبا و بهاری، به زیبای مطلق نزدیک گشته و روحش بهاری شده و زیبا میگردد و به اوج کمال و بندگی نائل میشود و به همین علّت انسانهای کامل بهار حقيقی می باشند. آری آن بزرگواران حقيقتِ بهار هستند، به این دليل که چون بهار رشد میدهد و زنده میکند و زینت داده و طراوت و تازگی میبخشد و تولّد دوباره ایجاد میکند، آن بزرگواران هم انسان ها را رشد داده و بيدار ساخته و سبز نموده و به حيات طيّبه می رسانند. تفاوت آنان با بهار ظاهری این است که این بهار محکوم به فنا و نابودی می باشد «گل همین پنج روز و شش باشد»[3]، ولی آنان زنده و بهار جاویدان هستند «وین گلستان همیشه خوش باشد»[4]. آنان بهار پایدار و ماندگار هستند که زوال و فنایی برای آن نیست. اگر بهارِ ظاهری میرویاند و زنده میکند و طبیعتِ خفته را بیدار مینمايد و بـه مرگ و سکونِ طبیعت پایان میدهد، اهل بیـت(عَلَيهِمالسَّلام) هم کـه حقيـقت بهـار و «رَبیعُ الْاَنـام»[5] می باشند، برای بیداری و شکوفایی انسانها و زیبا گشتنِ آنان ارسال شده اند. پس بر انسان است که از بهارِ ظاهری بگذرد و به بهار حقیقی که حضرات اهل بیت عصمت و طهارت(عَلَيهِمالسَّلام) هستند بپیوندد.
پس رسالت حضرات اهل بیت(عَلَيهِمالسَّلام) آن است که جانها را زنده نموده و بهاری و شکوفا کنند. بدون آنان، نه حیاتی وجود دارد نه بیداری و نه بینایی و نه بهاری شدن و کوثرگشتن و نه زیبا شدن، و به همین علّت اساتید معظّم فرموده اند: انسان همانند اکسیژن به اهلبیت(عَلَيهِمالسَّلام) نیازمند است.
«بیهمگـان به سر شود، بیتو به سر نمیشود
داغِ تـو دارد ايـن دلـم، جـای دگر نمی شود
جـاه و جلالِ من تویی، ملکت و مال من تویی
آبِ زلـال من تـویـی، بیتو بـه سر نمیشود
بی تو نه زندگی خوشم، بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غمِ تو چون کِشَم، بیتو به سر نمیشود»[6]
هر آنچه که در قرآن کریم به عنوان راهکارِ سعادتِ انسان آمده، در وجود عترت طاهرین(عَلَيهِمالسَّلام) متبلور است، ولذا نجات و رستگاری و سعادتِ انسان در آن است که اهل بیت(عَلَيهِمالسَّلام) در کنار قرآن کریم برای او مطرح باشد و علاوه بر قرآن، به دامان آن بزرگواران نیز چنگ بزند. اگر انسان تنها با قرآن کريم میتوانست به مقصد برسد، هرگز حضرت پیامبر اسلام(صَلَّیاللهُعَلَيهِوَآلِهِ) مودّت اهل بیت(عَلَيهِمالسَّلام) را در کنار قرآن کریم قرار نمیدادند و آنان را عِدل هم معرّفی نمیفرمودند و آن دو را غیرِقابل تفکیک و جداییناپذیر بیان نمیفرمودند «اِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَیَّ الْحَوْض»[7]. بیان نورانی مذکور بیانگر این حقیقت است که انسان تنها با قرآن صامت و منهای قرآن ناطق هرگز نمی تواند به مقصد اعلی و زیبای مطلق که همان قرب الی الله و ملاقات معبود محبوب است، نائل شود. آری، هدف نهایی از خلقت انسان قرب است و تحقّق این امر، بدون تمسّک و تأسّی از عترت طاهره(عَلَيهِمالسَّلام) میسور نیست.
[1]- آن خداوندی که نيکو قرار داد هر چيزی را که خلق فرمود آن را (مبارکه سجده/7).
[2]- فیض کاشانی، عین الیقین، ج1، ص49
[3]- ديباچه گلستان سعدی(رَحمَةُ اللهِ عَلَيهِ)
[4]- ديباچه گلستان سعدی(رَحمَةُ اللهِ عَلَيهِ)
[5]- بهار مخلوقات (مهج الدّعوات و منهج العبادات، ص346).
[6]- مولوی(رَحمَةُ اللهِ عَلَيهِ)
[7]- همانا آن دو (کتاب خداوند و اهل بيت(عَلَيهِمالسَّلام)) هرگز جدا نمی شوند از هم تا زمانی که وارد شوند بر من کنار حوض (ارشادالقلوب، ج1، ص131).