مطلبی که در مورد قسمت دوّم آیة شریفة مورد بحث، لازم به ذکر می­باشد، در مورد جبر و تفویض است. اشاعره و معتزله دو گروه از اهل سنّت هستند. اشاعره یا جبریّون معتقدند که تمام حسنات و سیئات، از ناحیة خداوند است و طاعات و معاصی هم از جملة حسنات و سیئات هستند، ولذا این دو هم از خداوند است. به عبارت دیگر انسان هر عمل خیر یا شرّی را که انجام می­دهد، به آن مجبور است. از دیدگاه اشاعره، امام حسین(عَلَيهِ­السَّلام) در خوب بودن، و یزید و شمر و ... در بد بودن مجبور بودند.

     در مقابل اشاعره، معتزله قرار دارند که همان اختیاریّون هستند و معتقدند که انسان موجودی مستقل است و خداوند متعال تمام امور را به انسان تفویض فرموده است. امّا حضرت امام صادق(عَلَيهِ­السَّلام) فرمودند: «لا جَبْرَ وَ لا تَفْويضَ وَ لكِنْ اَمْرٌ بَيْنَ اَمْرَيْن‏»[1] نه جبر و نه اختیار، بلکه امری مابین آن دو. به این صورت که انسان در داشتن اراده مجبور است، لکن در اینکه از ارادة خود حُسن­استفاده نمايد یا سوءاستفاده، اختیار دارد. اعمال انسان ارادی است و با ارادة انسان صورت می­گیرد. تصمیم­گیری، مشورت، تفکر و... نشانة اختیار است و انسانِ مجبور، هرگز قدرت فکر و تصمیم و مشورت ندارد. انسان موجودی وابسته به خداوند می­باشد و مستقل نیست «لا مُؤَثِّرَ فِی الْوُجُودِ اِلَّا الله»[2] و خداوند به او اراده و اختیار داده است.

     خداوند متعال در پایان آیة شریفة مورد بحث می­فرماید: منافقین و ضعیف­الایمان­ها حاضر نیستند که حقایق را درک کنند و سخن حق را بپذیرند «لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثاً». خدای سبحان در آیة شریفة سابق و همچنين آية مورد­ بحث، به ضعیف­الایمان­هايی که از جنگ و جهاد فرار می­کردند، دو پاسخ فرمود: یکی اینکه زندگی دنیوی، ناپایدار و زودگذر و فانی می­باشد، ديگر اینکه مرگ قطعی است و انسان با فرار از جنگ نمی­تواند از مرگ فرار کند و مرگ، خواه ناخواه به سراغ انسان خواهد آمد «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ﴿26﴾ وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْاِكْرام﴿27﴾‏»[3]. تصوّر نکنید که اگر از جهاد خودداری کنید، از مرگ در امان می­مانید، کسی را قدرت فرار از مرگ نیست و مرگ، گریبان همه را خواهد گرفت و پنهان شدن در پناهگاه­های محکم و استوار، شما را از مرگ حفظ نمی­کند و سودی به حال شما ندارد و شما محکوم و مقهور در برابر قانون الهی هستيد «اَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی‏ بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ» و مرگ، پلی است که شما را از دار فنا به دار بقا می­رساند و هیچ­کس از این قانون مستثنی نیست.

     خداوند متعال، علاوه بر اینکه در آیة شریفة مورد بحث، حتمیّت مرگ را یادآوری فرموده، هدفمند بودن خلقت را نیز بیان می­فرماید. اگر قیامت و معادی نبود، خلقت، عبث و بیهوده بود «اَ فَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ اَنَّكُمْ اِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ»[4]. اگر بازگشت و معادی نبود، مبدأ و خلقت، عبث و بیهوده بود. امّا با توجّه به اینکه خدای سبحان، حکیم است و از حکیم، کار بدون حکمت صادر نمی­شود، لذا خلقتِ عالَم هم حکیمانه است و بر این اساس که دنیا، دارِ تدارک و عمل و آمادگی است و ظرفیّت جزا و پاداش را ندارد، ضرورت معاد روشن می­شود. سوره­ای از قرآن کریم وجود ندارد که در آن صراحتاً یا بطور کنایه به معاد اشاره نشده باشد. همة انسان­ها روزانه حدّاقل ده نوبت در نمازهای یومیّه می­گویند: «مالِکِ یَومِ الدّینِ»[5] تا برایشان نهادینه شود که معاد حقّ است. حضرت امام علی(عَلَيهِ­السَّلام) شب­ها بعد از نماز عشاء، به مردم رو کرده و می­فرمودند: «تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ الله‏»[6].

     پس تمام انسان­ها مقهور قانون لا­یتغیّر مرگ هستند و خداوند متعال درواقع بندگانش را متوجّه این مطلب می­سازد که جهان، مسافرخانه است و همة انسان­ها در این دنیا مسافر هستند و کسی نمی­تواند بگوید که من نمی­خواهم مسافر باشم. این سفر پایانی دارد و همة انسان­ها لاجَرَم خداوند را ملاقات می­کنند، لکن گروهی خدای­سبحان را با صفت مهرش ملاقات می­کنند و گروهی، پروردگار را با صفت قهرش ملاقات می­نمایند. حال، وقتی مرگ، حقّ و حتمی و قطعی است و گریزی از آن نبوده و انسان در این جهان مسافر می­باشد و این دنیا، وطن حقیقی نیست و مسافرخانه است، پس انسان باید تلاش کند تا مرگ و ابدیّت زیبا و مبارکی برای خود تدارک ببیند. خداوند متعال در سورة مبارکة انعام از لسان حضرت ابراهیم­(عَلَيهِ­السَّلام) می­فرماید: «قُلْ اِنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُكی‏ وَ مَحْيایَ وَ مَماتی‏ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»[7] و در سورة مبارکة بقره به این مطلب به نوع دیگری اشاره شده است، به اين صورت که حضرت یعقوب(عَلَيهِ­السَّلام) به فرزندانشان فرمودند: ­«یا بَنِیَّ اِنَّ اللهَ اصْطَفیٰ لَكُمُ الدّينَ فَلا تَمُوتُنَّ اِلاّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ­»[8]. حال سؤالی که در اینجا مطرح می­گردد­، این است که­: نماز و زندگی می­تواند لِلّه باشد، ولی مرگ که اختیاری نیست، چگونه می­تواند لِلّه باشد و انسان در حال تسليم از دنيا رود؟ در پاسخ به این سؤال باید توجه نمود: اگر حیات و زندگی لِلّه باشد، مرگ هم حتماً لِلّه خواهد بود. اگر انسان در دنیا تسلیم پروردگار باشد، به هنگام مرگ هم در حال تسلیم خواهد بود. در زیارت عالیقدر عاشورا می­خوانیم: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ(صَلَّی­اللهُ­عَلَيهِ­وَ­آلِهِ) وَ مَماتى‏ مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد­(صَلَّی­اللهُ­عَلَيهِ­وَ­آلِهِ)»[9]. اگر انسان زندگی و حيات محمّد و آل ­­محمّدی داشته باشد، حتماً ممات محمّد و آل­محمّدی خواهد داشت و عاقبت به خير خواهد شد. خداوند متعال در وجود هر کسی توان رسیدن به حیـات محمّد و آل محمّدی را قرار داده است، چراکـه در غیر این صورت بـه ما نمی­آموختند که آن را از خداوند درخواست نمائیم.

     پس هر دو گروه از انسان­ها، زندگی خود را به پایان می­برند، لکن گروهی، خداوند را با صفت مهرش و گروه دیگر، خداوند را با صفت قهرش ملاقات می­نمایند. کسانی که با صفت مهر، پروردگار را ملاقات می­کنند، کسانی هستند که دنیا را برای خود وطن قرار ندادند. دنیا ادبستان و مزرعه و مدرسه است «اَلدُّنيا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة­»[10] انسان در این دنیا می­کارد و در جهان آخرت درو می­کند­. کسانی که در این دنیا بذری نکاشته­اند و توشه­ای فراهم نیاورده­اند، در جهان آخرت دست خالی هستند. در قرآن کریم آمده است که­: انسان به هنگام مرگ با دو گروه از فرشتگان مواجه می­شود، یک گروه فرشتگانِ دنیا و گروه دیگر فرشتگان آخرت هستند. کسانی که در دنیا سرمایة عمر را تباه و نابود کردند و توشه­ای فراهم نیاوردند، به هنگام مرگ، از طرفی فرشتگان مأمور به دنیا از پشتشان می­زنند که زمان توقّف شما در دنیا تمام شده، خارج شوید و از طرف دیگر فرشتگان مأمورِ آخرت به صورتهایشان می­زنند که چرا دست خالی آمدید؟«فَكَيْفَ اِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ اَدْبارَهُم‏»[11]. آنها هر کاری که در دنیا انجام داده بودند، برای دنیا بود که مسافرخانه است. دنیا، محل تحصیل آخرت است، ولی اینان تصوّر کردند که انسان به دنیا آمده تا بخورد و بیاشامد و تولیدمثل کند و تنها جسم و بدن را اصیل می­دانستند­؛ درحالی که تمام تلاش حضرات انبیاء و اوصیاء(عَلَيهِمُ­السَّلام) برای این است کـه بـه مـا بفهمـانند که اصالت از آنِ روح است. شیطـان انسان را اغوا می­کند که اصالت، از آنِ بدن است «يَعْلَـمُونَ ظـاهِراً مِنَ الْحَيـاةِ الدُّنْيـا وَ هُـمْ عَنِ الْـآخِرَةِ هُمْ غـافِلُـون‏­»­[12]، «رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَاَنُّوا بِها»[13]. امّا حضرات انبیاء و اوصیاء­(عَلَيهِمُ­السَّلام)­ ارسال شده­اند تا بفهمانند که جسم، مرکب است و روح، راکب می­باشد و اصالت از آنِ روح است.

     مرحوم «بافقی»، زمانی که همسر بی‏شرم رضاخان به همراه عدّه‏ای از زنان درباری، با وضعی زننده و دور از عفّت، به آستانة حضرت معصومه(سَلامُ­اللهِ­عَلَيها) در قم رفته بودند، اين عالِم پرهیزگار و شجاع، بر آنان شورید و مردم را نیز علیه آنان وادار به اعتراض نمود. وقتی كه این خبر را به رضاشاه گزارش نمودند، وی با حالتی غضبناك به اتّفاق عدّه‏ای از مسئولان نظامی وارد قم شده و یكسره به سمت حرم رفته، دستور ضرب و شتم ايشان و روحانیان را صادر كرد. آیت‏الله بافقی زمانی که در بستر بیماری قرار داشتند و مردم به عیادتشان می­آمدند، می­فرمودند: «همة افرادی که سراغ من می‌آیند، سراغ الاغ را می‌پرسند نه سراغ خودم را، سراغ جسم من را می‌گیرند، می‌گویند: دستت خوب است؟ پایت خوب است؟»[14]، یعنی حالِ جسم را که مرکب است، می­پرسند، نه روح را که راکب است. کسانی که سرمایة عمر را تاراج کردند، اوّلاً: دنیا را که مسافرخانه است، وطن حقیقی اتّخاذ کردند و ثانیاً: اصالت خود را به جسم و کالبد دادند، نه به روح. امّا اهل معرفت و اهل­الله می­دانند که حقیقتِ انسان، همان روحِ اوست و جسم جز مرکب نمی­باشد. متّقین که در دنیا باتقوا زندگی کردند، مرگشان هم باتقوا خواهد بود.

 

1- التوحيد للصدوق، ص362

2- نیست تأثيرگذاری در موجودات مگر به (اذن) خداوند (بحارالانوار، ج57، ص170).

3- هر چيزی بر آن است فانی­شونده است﴿26﴾ و باقی است وجه پروردگار تو صاحب جلالت و کرامت﴿27﴾ (مبارکة الرّحمن/27و26).

4- آيا پس پنداشتيد که آفريديم شما را بيهوده و همانا شما به سوی ما بازنمی­­گرديد (مبارکة مؤمنون/115).

5- صاحب روز جزا (مبارکة حمد/4).

6- آمادة حرکت شويد، خداوند شما را رحمت کند (نهج­البلاغه مرحوم دشتی، فرازی از خطبة204).

7- بگو، همانا نماز من و عبادت من و زندگی من و مرگ من برای پروردگار عالميان است (مبارکة انعام/162).

8- ای فرزندان من، همانا خداوند برگزيد برای شما دين را، پس هرگز نميريد مگر اينکه مسلمان باشيد (مبارکة بقره/132).

9- خدايا قرار ده زندگی مرا زندگی محمّد و آل محمّد(صَلَّی­اللهُ­عَلَيهِ­وَ­آلِهِ) و مرگ مرا مرگ محمّد و آل محمّد(صَلَّی­اللهُ­عَلَيهِ­وَ­آلِهِ) (مفاتیح­الجنان، فرازی از زیارت عاشورا).

10- دنيا مزرعة آخرت است (بیان نورانی حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­اللهُ­عَلَيهِ­وَ­آلِهِ)­؛ مجموعة ورام، ج1، ص183).

11- پس چگونه باشد زمانی که (بطور کامل) دريافت کنند ايشان را فرشتگان، می­زنند بر صورتهايشان و پشت­هايشان (مبارکة محمّد(صَلَّی­اللهُ­عَلَيهِ­وَ­آلِهِ)­/27).

12- می­دانند ظاهری از زندگانی دنيا را و ايشان از آخرت ايشانند غافلان (مبارکة روم/7).

13- راضی شدند به زندگی دنيا و اطمينان يافتند به آن (مبارکه يونس(عَلَيهِ­السَّلام)/7).

1- به نقل از برنامة سمت خدا در تاريخ 20-7-94