توحید بر دو بخش است: توحید نظری و توحید عملی، که توحید نظری از مقولة شناخت و مقدمة عمل است و خود بر سه بخش تقسیم می­شود:

     1- توحید ذاتی: اعتقاد به اینکه خداوند در ذاتش یکتاست و شریکی ندارد که سورة مبارکة توحید، بیانگر توحید ذاتی است «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ»[1].

     2- توحید صفاتی: اعتقاد به اینکه خداوند در صفاتش یگانه است و صفات پروردگار، عین ذات اوست و درواقع صفات پروردگار، از ذاتش می­جوشد. صفات انسان به انسان ضمیمه شده و عین ذات او نیست، به عنوان نمونه: ممکن است که انسان وجود داشته باشد، ولی عالم و قادر و حیّ نباشد. اما صفات خداوند، عین ذات اوست و از ذاتش می­جوشد «هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»[2]، «هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ»[3].

     3- توحید افعالی: اعتقاد به اینکه خداوند در افعالش یگانه است و شریکی ندارد و همه­کارة عالم است و هیچ تحوّل و حول و قوّه­ای در جهان نیست، مگر اینکه همه به ذات اقدس پروردگار برمی­گردد «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم‏»[4]. همه چیز در عالم، سبب است و به اذن مسبّب­ الاسباب اثر می­گذارد «لا مُؤَثِّرَ فِي الْوُجُودِ اِلَّا الله»[5]، به عنوان نمونه: طبیب و دارو، به اذن مسبّب ­الاسباب شفا می­بخشد، آتش، به اذن مسبّب ­الاسباب می­سوزاند، کـارد، بـه اذن مسبّب­ الاسباب می­بُرد و هیچ­کدام مستقلّاً کارگر نیست، همان­طور که خداوند متعال قدرتِ بُریدن را از کاردِ حضرت ابراهیم(عَلَيهِ ­السَّلام) گرفت و کارد نبُرید و قدرت سوزانیدن را از آتشِ نمرود گرفت و آتش نسوزانید. پس این سه بخش توحید نظری، به یک حقیقت برمی­گردد و آن این است که عالم، یک خالق و یک مدبّر و مؤثر دارد ولا­غیر.

     بخش دوم توحید، مربوط به توحید عبادی یا توحید عملی است و بقدری حائز اهمیّت است که بدون آن، گرچه انسان معتقد به توحید ذاتی و صفاتی و افعالی باشد، به او موحّد گفته نمی­شود، چراکه او در بخش اعتقاد، موحّد است، ولی در بخش عمل، مشرک می­باشد. البتّه منظور از مشرک، بت ­پرست نیست، بلکه عبد نفس و عبدالهوٰی است. آیة شریفة «اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعينُ»[6] و سورة مبارکة کافرون، بیانگر توحید عملی و عبادی است «لٰا اَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ»[7]. سخن از عمل و سخن از پرستش و عبودیّت و بندگی است. وجود مقدّس حضرت امـام صادق(عَلَيهِ­ السَّلام) فرمودند: «مَنْ قالَ لٰا اِلهَ اِلَّا اللّهُ فَلَنْ يَلِجَ مَلَكُوتَ السَّماءِ حَتّى يُتِمَّ قَوْلَهُ بِعَمَلٍ صالِح»[8]. بیان نورانی مذکور مؤید این مطلب است که انسان تنها با اعتقاد توحیدی، موحّد محسوب نمی ­گردد، چراکه ایمان، مسئلة قلبی و درونی است و باید آثار آن در عمل و اخلاق دیده شود.

     پس بدون توحید عبادی، در صورت تحقق هر سه بخش توحید نظری، انسان موحّد محسوب نمی­گردد. زمانیکه انسان، عقیدة توحیدی و قول «لٰا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ» خود را با عمل صالح تأیید و تکمیل نمود و آثار توحید اعتقادی در عمل و اخلاق دیده شد، موحّد محسوب می­گردد. قرآن کریم، کتاب عمل به توحید و قانون اساسی انسان است و انسان تا زمانیکه به قانون اساسی خود عمل نکند و مزیّن به توحید عملی نباشد، موحّد محسوب نمی­گردد و به این سبب، بارها در قرآن کریم ایمان و عمل صالح، به صورت شرطی در کنار هم بیان شده است «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ»[9]. مؤمن حقیقی، ایمـان و عمل صالح را در کنار هم دارد و هیچ­کدام به تنهایی، منشأ اثر نیست، همان­طور که قابیل و جناب هابیل، هر دو قربانی کردند، ولی به این سبب که قابیل دارای تقوا و اعتقاد توحیدی نبود، قربانی ­اش پذیرفته نشد و قربانی جناب هابیل پذیرفته گشت. نیّتِ قابیل فاسد بود ولی عملش بظاهر درست و صحیح بود و چون عمل، بدون اعتقاد توحیدی قبول نمی­شود، آن قربانی از او پذیرفته نگشت.

     پس مؤمن دارای دو ویژگی است: حُسن فاعلی و حُسن فعلی. منظور از حُسن فاعلی، این است که انسان از لحاظ اعتقاد، مؤمن و موحّد و مسلمان باشد و قصد قربت و نیّت الهی داشته باشد و حُسن فعلی این است که عمل او صالح و خداپسندانه باشد. اگر کسی حُسن ­فاعلی داشت ولی حُسن­­ فعـلی نداشت و در عمـلش دیده نشد، او موحّد محسوب نمی­شود و به همین ترتیب، با حُسن­ فعلی بدون حُسن­ فاعلی، انسان موحّد محسوب نمی­گردد. موحّد کسی است که این دو ویژگی را در کنار هم داشته باشد.

     مؤمن و موحّد، حامل «لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ» است. «لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ» بقدری عظیم است که حضرت پيامبر اکرم(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ­آلِهِ) فرمودند: «خداوند گرامى و بزرگ به موسى ­بن عمران(عَلَيهِ­ السَّلام) فرمود: اى موسى! اگر آسمان‏ها و ساكنان آن كه در پيشگاه من هستند و زمين‏هاى هفت‏گانه، در يك كفّه (ترازو) و «لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ» در كفّه‏اى ديگر باشد، «لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ» از كفّه ديگر سنگين‏ تر آيد»[10]. حال، وقتی «لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ» اینچنین عظیم است، معلوم می­گردد شخص مؤمن که حامل ایمانی می­باشد که تجلّی ­یافته از «لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ» است، دارای چه عظمتی در پیشگاه خدای سبحان می­باشد. حضرت پیامبر اکرم(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ ­وَ­آلِهِ) فرمودند: «مَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ اِخْلاصُهُ بِها اَنْ يَحْجُزَهُ لا اِلهَ اِلَّا اللّهُ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ»[11]، هر كس «لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ» را بـا اخلاص بگويد، داخل بهشت مى‏شود و اخلاصش بـه اين است كه «لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ»، او را از آنچه خداوند حرام كرده است باز دارد. پس اگر قول «لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ» در عمل انسان ظهور و بروز نداشته باشد و او را از حرام و گناه و معصیت باز ندارد، موحّد حقیقی محسوب نمی­شود و وارد بهشت نمی­گردد. اگر انسان، «لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ» می­گوید ولی همچنان گرفتار گناه و تبهکاری و بیراهه ­روی است، توحید او مورد قبول نیست.

     مفسران عظام در مورد آیة شریفة مورد بحث فرمودند: این آیه با توحید آغاز شده و مربوط به توحید عبادی و عملی است «وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً». تمام اعمال خیر و نیکو­کاری­ها و اخلاق و اعمال حسنه به توحید و تمام خطاها و گنـاهان و بیراهه ­روی­ها بـه شرک برمی­گردد. خداوند متعال در سورة مبارکة آل ­عمران در مورد کسانی که استطاعت مالی و جانی دارند، ولی فریضة واجب حج را انجام نمی­دهند، می­فرماید: «وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ»[12]، کسی که اعتقاد به حج دارد، ولی با وجود امکانات و استطاعت مالی و جانی، از رفتن به حج امتناع می­ورزد و به وظیفة خود عمل نمی­کند، کافر عملی است و به عبارت دیگر، منظور از کفر در آیة شریفة مذکور، کفر عملی می­باشد. آری، اگر مقام موحّد حقیقی که حامل «لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ» است، از مُلک و ملکوت بالاتر و عظیم­تر می­باشد، به شرطی است که این توحید در مقام عمل نيز از او دیده شود.

 

1- بگو اوست خدای یگانه (مبارکه توحید/1).

2- اوست شنوای دانا (مبارکه عنکبوت/5).

3- اوست زندة پاینده (مبارکه بقره/255).

4- بحارالانوار، ج9، ص335

5- بحارالانوار، ج57، ص170

6- تنها تو را عبادت می­کنیم و تنها از تو یاری می­خواهیم (مبارکه حمد/5).

7- عبادت نمی­کنم آنچه را که عبادت می­کنید (مبارکه کافرون/2).

8- کسی که بگوید نیست خدایی مگر الله، پس وارد ملکوت آسمان نمی­شود تا اینکه تمام کند قولش را با عمل صالح (بحارالانوار، ج66، ص402).

9- ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند (مبارکه لقمان/8).

10- ثواب الاعمال،ترجمه حسن زاده، ص19

11- صفات الشّيعه،ترجمه توحيدى، ص28

12- و کسیکه کافر شد، پس بدرستی که خدا بی­نیاز است از جهانیان (مبارکه آل­ عمران/97).