آیة شریفة مورد بحث در واقع جمع بندی آیات مربوط به ارث است که در آیات شریفة سابق بخصوص آیات شریفة 7 و 11 استفاده شد. خداوند متعال میفرماید: و برای هر کسی وارثانی قرار دادیم که این وارثان عبارت است از پدر و مادر، خویشاوندان نَسَبی که اولاد نیز در این گروه قرار دارد و خویشـاوندان سببی کـه از طریق ازدواج و وصلت حاصل میشود «عَقَدَتْ اَيْمانُكُمْ» که باید سهمالارث آنان را بدهید و توجّه کنید که خداوند متعال حاضر و ناظر و شاهد بر اعمال شماست و مبادا حقّ کسی ضایع گردد که در این صورت به کیفر الهی مبتلا میشوید.
پس اموال مُوَرّث به ترتیب اولویّتها میان وارثان تقسیم میشود «وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اُولیٰ بِبَعْضٍ»[1] و خداوند متعال شاهد است که چگونه ارث را تقسیم میکنید. همانطور که در داستان حضرت زکریّا(عَلَيهِ السَّلام) آمده است: «وَ اِنّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائي وَ كانَتِ امْرَاَتي عاقِراً فَهَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ...»[2]. با توجّه به آیة شریفة مذکور، روشن میشود که مسئله ارث را دین اسلام تشریع نفرموده، بلکه قبل از اسلام، در ادیان آسمانی پیشین هم وجود داشته و دین اسلام آن را امضاء کرده است و تمام وارثان، زیرمجموعة این سه گروه هستند و دیگر خارج از آن، وارثی وجود ندارد.
البتّه قابل توجّه است: گرچه آیة شریفة مورد بحث بیانگر تقسیم اموال ظـاهری است، لکن تنهـا اموال ظـاهری از طریق ارث منتقل نمیشوند، بلکه صفات و خصوصیّات اخلاقی نیز قابل انتقال به اولاد هستند. همانطور کـه فضایل اخلاقی و کمالات و سجایای روحی بـه نسلهای بعدی منتقل میشوند، همانگونه رذایل اخلاقی و اوصاف زشت و ناپسند نیز قابل انتقال به نسلهای بعدی هستند. کسی که از پدر و مادر بداخلاق و حسود و کینه توز متولد شده، بطور طبیعی مکن است وارث چنین صفات زشت و ناپسندی شود و در روابط اجتماعی دچار مشکل گردد و به راحتی نتواند با مردم ارتباط برقرار کند، در مقابل، کسی که از پدر و مادر خوش اخلاق و متواضع و... متولد گشته، بطور طبیعی وارث سجایای اخلاقی است و میتواند به راحتی با مشکلات کنار آید و با مردم ارتباط برقرار کند و نیازی به زحمت و تلاش بسیار ندارد و زندگی او سهل و آسان است. حال، آیا کسی که از طرف پدر و مادر، حامل اوصاف زشت و ناپسند است، مسئولیّتی در مقابل زدودن رذایل اخلاقی ندارد؟ پاسخ این است که: اگر چنین کسی مسئولیّتی در پیشگاه الهی نداشت، خداوند متعال آن را مستثنی میفرمود، درحالی که همة انسانها وظیفه دارند که به زدودن رذایل اخلاقی بپردازند که همان جهاد اکبر نام دارد و کسی که در زدودن رذایل اخلاقی و صفات ناپسند روحی و تبدیل آنها به اوصاف پسندیده، تلاش و مجاهدت بیشتری متحمّل میشود، از اجر و پاداش بالاتری در پیشگاه الهی بهره مند است. کسی که با زحمت و تلاش، بدخُلقی و پرخاشگری و کینه توزی و حسد و سایر خارهای رذایل اخلاقی را تبدیل به گلهای فضایل میکند، جهادگر میدان جهاد اکبر میباشد. روزی حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ) به کسانی که از میدان نبرد برمیگشتند، فرمودند: «مرحبا به گروهی که جهاد اصغر را گذراندند و جهاد اکبر برايشان باقی مانده است؛ اصحاب پرسیدند: یا رسول الله پس جهاد اکبر کدام است؟ فرمودند: جهاد با نفس»[3]. آری، مبارزه با بداخلاقی و حسد و کینه توزی و سایر گناهان قلبی و عملی بمـانند ترک واجبات یـا کوتاهی در آن، حقیقتاً جهاد اکبر میباشد.
حال، با توجّه به بیان نورانی حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ) که فرمودند: «اَنَا وَ عَلِيٌّ اَبَوا هذِهِ الْاُمَّةِ»[4]، روشن میگردد که امّت از آن بزرگواران ارث میبرند که بیان نورانی«اَلْعُلَماءُ وَرَثَةُ الْاَنْبِياءِ»[5] نیز مؤید این مطلب است. علما ورثة حضرات انبیا(عَلَيهم السَّلام) هستند و قابل توجه است که: هر کسی به میزان تعالیمی که به او رسیده، عالِم محسوب میشود، چراکه علم مسئلة نسبی است. امّا ارثیة آن بزرگواران، مال و ثروت و ... نیست، بلکه ارث آنان، فضایل اخلاقی و سجایای روحی میباشد. اگر در مورد حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ) فرمودند: «کانَ خُلقُهُ القُرآن»[6]، آن بزرگواران خلق قرآنی را به امّت که در واقع فرزندانشان هستند، به ارث میگذارند. وقتی استفاده شد که اولاد، هم وارث اموال پدر و مادر و هم وارث ویژگیهای اخلاقی والدین میباشند، شایسته است که امّت نیز با شباهت عملی به آن بزرگواران، وارث اوصافشان باشند.
«شیر را بچـه همی مـاند بدو تو به پیغمبر چه می مانی بگو»[7]
آنچه که تغییرناپذیر است، خَلق میباشد و خُلق تغییرپذیر است، به عنوان نمونه، سیاهپوست را نمیشود سفیدپوست کرد، زن را نمیتوان مرد کرد، لکن اوصاف و رذایل اخلاقی را میتوان با تلاش و ممارست و استمداد از خدای سبحان و محبوبانش به فضایل اخلاقی تبدیل نمود. جناب سلمان در ابتدا مسیحی بودند، لکن در اثر جهاد با نفس و ایمان و تقوا به چنان مقامی نائل شدند که شاگرد اوّل دانشگاه اهل بیت(عَلَيهم السَّلام) گشتند. «کسی از وجود مقدّس حضرت امام صادق(عَلَيهِ السَّلام) سئوال کرد: ای سیّد و آقای من، چه بسیار از شما نام سلمان فارسی را میشنویم، پس آن بزرگوار فرمودند: اولاً، سلمان فارسی مگو، سلمان محمدیبگو، آیا میدانید جهت این که من او را بسیار یاد میکنم چیست؟ راوی گوید عرض کردم: نه، فرمود: برای سه خصلت که در او بوده است.
اول اینکه: خواستِ امیرالمؤمنین را به خواستِ خود ترجیح میداد یعنی محبّ واقعی و شیعة حقیقی بود (توضیح اینکه: محبّت راستین، محبّ را به شکل محبوب درمیآورد و درواقع محبت، همرنگساز است. وقتی انسان به کسی محبت راسـتین داشت، از او تبعیّت میکند و بـه شکل او درمی آید).
دوم اینکه: فقرا و نیازمندان را دوست میداشت و ایشان را بر ثروتمندان، برمیگزید.
سوّم اینکه: علم و دانش و دانشمندان را دوست میداشت و در مجالس علمای ربّانی حضور داشت. همانا سلمان بندة شایستة گرونده به حق و مسلمان کامل بود و از مشرکین نبود»[8]. حضور در مجلس علماء، در ارتقاء مقامات معنوی و رشد و کمال انسان تأثیر بسزایی دارد و در مقابل، حضور در مجالس لهو و لعب، باعث سقوط معنوی انسان میگردد. فرمودند: «اگر در مجلسی حاضر شدید که چیزی به شما افزوده نشد، حتماً چیزی از شما کاسته خواهد شد».
پس خدای سبحان به انسان قدرت داده که اخلاقش را تغییر دهد و اگر در وجود خود لجنزار و گلخن دارد، آن را تبدیل به گلستان نماید.
استاد جوادی آملی در مورد تفاوت ارثبَری مادی و معنوی فرمودند: «تفاوت میراث ظاهری و مادی با میراث باطنی و معنوی این است که: در ارث ظاهری و طبیعی تا زمانیکه مُوَرّث به مرگ ظاهری نمیرد، از ارث خبری نیست، لکن در ارث معنوی و باطنی، لازم است که وارث از هوی و هوس و حیات دانی بمیرد (و به مرحلة «مُوتُوا قَبلَ اَنْ تَمُوتُوا»[9] نائل شود) و از تعلّقات و شهوات و عبدالهوٰی بودن خارج گردد تا بتواند تطهیر شده و اوصاف پاک را به ارث بَرَد و تا از اَغراض* حیوانی نمیرد، وارث حضرات انبیا(عَلَيهم السَّلام) نخواهد شد. پس درواقع در ارث ظاهری، مُوَرّث میمیرد، ولی در ارث باطنی، وارث به مرگ ارادی میمیرد. حال، ای حوزویان و دانشگاهیان، هاتف نبوی و علوی همواره اعلام میدارد: «اَنَا وَ عَلِيٌّ اَبَوا هذِهِ الْاُمَّةِ» بکوشیم با موت هوی و هوس، فرزندان طه و یس شویم»[10].
وقتی آن بزرگواران، امّت را وارث خود و خود را پدران امّت معرفی فرمودند، معلوم میشود که یتیم حقیقی و عاق الوالدین واقعی کسی است که از پدران حقیقی خود جدا شده باشد. حضرت امام حسن عسکری(عَلَيهِ السَّلام) فرمودند: «اَشَدُّ مِنْ يُتْمِ الْيَتِيمِ الَّذِي انْقَطَعَ عَنْ اَبيهِ يُتْمُ يَتيمٍ انْقَطَعَ عَنْ اِمامِهِ ... فَمَنْ كانَ مِنْ شيعَتِنا عالِماً بِعُلُومِنا ... فَمَنْ هَداهُ وَ اَرْشَدَهُ وَ عَلَّمَهُ شَريعَتَنا كانَ مَعَنا فِي الرَّفيقِ الْاَعْلَیٰ»[11] شدیدتر از آن یتیمی که از پدرش بریده شود، یتیمی است که از امامش قطع شده باشد ... پس کسی از شیعیان ما که عالم به علوم ما باشد... پس کسی که هدایت کند (جاهل را) و رشد دهد او را و تعليم دهد او را شريعت ما را، با ما در (کنار) رفیق اعلیٰ خواهد بود. آری، کسی که یتیم معنوی را که به واسطة تبهکاری و گناه از پدرانش جدا شده، هدایت کند و غریق معنوی را نجات دهد، و گمگشته ای را هدایت کند و به ضلالت افتاده ای را نجات دهد و از ظلمات، به نور هدایت کند، همنشین اهلبیت(عَلَيهم السَّلام) خواهد بود. در اینجا عظمت مقام ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر معلوم میشود
1- و صاحبان رحمها، بعضی از ايشان اولی باشند بر بعضی (مبارکه انفال/75).
2- و همانا من نگرانم از وارثان بعد از خودم و همسرم نازا و عقيم است، پس ببخش بر من از نـزد خودت وليّی کـه ميراث بَرَد از من و ميراث بَرَد از آل يعقوب... (مبارکه حضرت مریم(سَلامُ اللهِ عَلَيها)/4).
3- بحارالانوار، ج70، ص65
4- من و علی دو پدر این امّت هستیم (بحارالانوار، ج23، ص 259).
5- بحارالانوار، ج2، ص29
6- بود خُلق او قرآن (شرح منازل السئرين، ص255).
7- مولوی (عَلَيهِ الرَّحمَة)
8- طرائف الحکم، ج2، ص344
9- بمیرید قبل از اینکه بمیرید (بحارالانوار، ج66، ص317).
*خواسته ها
10- تفسير انسان به انسان، ص44
11- بحارالانوار، ج2، ص2