خداوند متعال در آية شريفة سابق به يکی از صفات «مُخْتالاً فَخُوراً» اشاره فرمود که بخل و پنهان کردن نعمتهای الهی بود. بخل، به معنای امساک و خودداری از احسان است. اهل بخل به اين سبب که نگاه قارونی دارند، لذا تمام نعمتها را از خودشان دانسته و به خود تکيه کرده و خود را مستقل میدانند، همانطور که قارون گفت: «اِنَّما اُوتيتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی»[1]. وقتی انسان ولی نعمت را فراموش کرد و به نعمت تکيه نمود، گرفتار بخل و امساک میشود. اهل بخل چنان در غفلت فرو رفتند که تمام شرافت و کرامت را در ماديّات و امکانات ظاهری و زرق و برق دنيوی خلاصه کردند و محصول نامبارک اين تصوّر باطل، بخل و امساک و فخرفروشی و غرور است ولذا هم خود بخل ورزيدند و هم ديگران را دعوت به بخل نمودند.
از مهمترين نشانه ها و علامتهای ايمان، احسان و انفاق است. خداوند متعال در قرآن کريم، فردی را معرّفی میفرمايد که در اوج نعمتهای مادّی و معنوی، می فرمايد: «هذٰا مِنْ فَضْلِ رَبّی»[2]. آری، حضرت سليمان(عَلَيهِ السَّلام) در اوج نعمت و سلطنت بی نظيرشان میفرمايند: من کارهای نيستم و تمام اينها از فضل پروردگارم است. همانطور که در جلسة سابق استفاده شد، هر چيز خصوصيّتی دارد و انسان هم دارای اوصاف و خصوصيّاتی است که با داشتن آنها انسان محسوب میگردد که احسان و انفاق يکی از مهمترين آنهاست. اگر انسان، اهل انفاق و احسان باشد، از احسان خداوند بهرهمند میگردد «هَلْ جَزاءُ الْاِحْسانِ اِلاَّ الْاِحْسانُ»[3] آيا پاداش احسان، جز احسان و نيکی است؟ انسان با قدرت و امکانات محدود خود احسان میکند، لکن خدای سبحان در شأن خود و با جود و بخشش خويش پاسخ میفرمايد.
در مورد احسان و انفاق، توجّه به چند مطلب حائز اهميّت میباشد:
اول اينکه: احسان و انفاقی که صورت میگيرد، جايش خالی نمی ماند و پر میشود. حضرت امام علی(عَلَيهِ السَّلام) فرمودند: «مَنْ اَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جادَ بِالْعَطِيَّة»[4] کسیکه يقين به جايگزين شدنِ احسان داشته باشد، جوانمردانه اهل جود و بخشش میشود.
دوّم اينکه: کسی که مردم را به خير و احسان تشويق میکند، عمل خود او محسوب میشود، گويا خود او آن احسان را انجام داده و در اجر آن شريک است «اَلدّالُّ عَلَى الْخَيْرِ كَفاعِلِهِ»[5] راهنمايی کننده به خير، مانند انجام دهندة آن است.
از حضرت امام صادق(عَلَيهِ السَّلام) در مورد حقيقت عبوديّت و بندگی سوال می کنند، آن حضرت می فرمايند: حقيقت عبوديّت در سه چيز است: «قُلْتُ يا اَبا عَبْدِ اللهِ ما حَقيقَةُ الْعُبُودِيَّةِ قالَ ثَلاثَةُ اَشْياءَ»[6].
اول اينکه: «اَنْ لا يَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فيما خَوَّلَهُ اللهُ مِلْكاً لِاَنَّ الْعَبيدَ لا يَكُونُ لَهُمْ مِلْكٌ»[7] بنده در آنچه که خداوند مالک قرار داده، خود را مالک نداند. مالک حقيقی خدای سبحان است که سلطنت عالميان از آنِ اوست. اگر کسی اموالی دارد، اعتباری است و راه بندگی آن است که انسان در آنچه خداوند بخشيده، مالکيّتی را برای خود قرار ندهد.
دوّم اينکه: انسان تمام مالی را که در اختيار دارد، مال خداوند بداند «يَرَوْنَ الْمالَ مالَ اللهِ».
سوّم اينکه: آن اموالی را که خداوند در اختيار او قرار داده، در جايی به مصرف برساند که خداوند امر فرموده است «يَضَعُونَهُ حَيْثُ اَمَرَهُمُ اللهُ بِه». اگر کسی به اين سه مورد عامل بود، به حقيقت عبوديّت و بندگی نائل شده است.
پس يکی از صفات «مُخْتالاً فَخُوراً» اين است که به جای اينکه مال و ثروت و نعمتهايی را که در دست دارند، از آنِ خداوند بدانند و انفاق و احسان نمايند «آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللهِ الَّذی آتاكُم»[8]، نگاه قارونی آنها مانع از هر احسان و نيکی میشود و موجب میگردد که گرفتار بخل و امساک و غرور و خودنمايی شوند و خود را به خاطر داشتن مال و ثروت، يک سر و گردن بالاتر از تهیدستان بدانند و فقرا را به چشم حقارت بنگرند و مال و ثروتی را که در دست دارند، از ديدِ مردم مخفی بدارند تا مردم انتظار انفاق نداشته باشند.
1- همانا داده شدم آن را بر علمی از جانب خودم (مبارکه قصص/78).
2- اين از فضل پروردگار من است (مبارکه نمل/40).
3- مبارکه الرحمن/60
4- امالی صدوق، ص477
5- بيان نورانی حضرت پيامبر اکرم(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ)؛ بحارالانوار، ج71، ص409
6- بحارالانوار، ج1، ص225
7- اينکه نمی بيند بنده برای خودش در آنچه خداوند به او بخشيده سلطنتی، برای اينکه بنده، نمی باشد برای او سلطنتی.
8- بدهيد ايشان را از مال خداوند که داد به شما (مبارکه نور/33).