یکی از عالی ترین جلوه های لبّیک به پروردگار، مراسم حجّ است و به این سبب با لبّیک آغاز می شود. از روز هشتم ذیحجّة الحرام که روز تَرویه می باشد، لبّیک حجّاج محترم شروع می شود و حجّاج محترم را به طرف صحرای عرفات کوچ می دهند. ترویه به معنای آب آوردن است و معنـای دیـگر آن رؤیـا می بـاشـد. روز هشتم ذیحجّة الحرام روز آغاز تکالیف حضرت ابراهیم خلیل(عَلَيهِ السَّلام) در مراسم حجّ می باشد. تمام برنامه های حجّ، یادگار حضرت ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام) است. روز هشتم ذیحجّة الحرام روزی است که حضرت ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام)، در خواب مشاهده کردند که حضرت اسماعیل(عَلَيهِ السَّلام) را ذبح می کنند و سه شب پشت سر هم این خواب تکرار شد و ذبح حضرت اسماعیل(عَلَيهِ السَّلام) در این رؤیا تکلیف شد.

     مطلبی که در مورد خواب و رؤیا قابل توجه می باشد، این است که خواب دیدن فقط برای حضرات انبیاء و اوصیاء(عَلَيهِم­ السَّلام) حجّت است و برای غیرمعصوم حجّت نیست و اکثراً گزارشات روزانه می باشد. از اینرو اگر کسی در خواب و رؤیا مشاهده کرد که تکلیفی را برای او مقرّر می کنند یا او را مأمور به انجام کاری می نمایند، نباید ترتیب اثر دهد، چراکه ای بسا از طرف شیطان است. امّا خواب و رؤیا برای حضرات معصومین(عَلَيهِم­ السَّلام)، از اقسـام وحی می باشد. حضرت ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام) سه شب پشت سر هم این رؤیا را مشاهده کردند و بالأخره برایشان حجّت شد که مأمور به انجام این کار هستند.

     واقعۀ دیگری که در روز هشتم ذیحجّة الحرام اتّفاق افتاده، این است که در این روز، امام حسین(عَلَيهِ السَّلام)، مکه را به قصد عراق (نینوا) ترک کردند که از همان ابتدا، امام(عَلَيهِ السَّلام) قصد عمره کرده بودند.

     از دیگر وقایع روز هشتم ذیحجّة الحرام این است که روز دعوت عمومی جناب مسلم از مردم کوفه برای بیعت با امام حسین(عَلَيهِ السَّلام) است. امام حسین(عَلَيهِ السَّلام) در پاسخ نامه های اهل کوفه و دعوت آنها، پسرعمویشان جناب مسلم بن عقیل را به سوی ایشان فرستادند، ولی کوفیان نه تنها دعوت جناب مسلم مبنی بر بیعت با امام حسین(عَلَيهِ السَّلام) را نپذیرفتند، بلکه روز نهم ذیحجّة الحرام یعنی روز عرفه، به دستور «ابن زیادِ» ملعون، جناب مسلم را همراه با «هانی بن عروه» که ایشان را پناه داده بودند، سر بریدند و بدن هایشان را از بالای دار العماره به پایین پرتاب کردند و به طناب بسته و در شهر گردانیدند. جناب مسلم فرصت نکردند که به امام حسین(عَلَيهِ السَّلام) که در راه بودند، نامه بنویسند که از نيمۀ راه برگردند، ولی قبل از شهادت، به امام(عَلَيهِ السَّلام) سلام فرستادند و سفارش کردند که به امام(عَلَيهِ السَّلام) پیام برسانید که حرکت نکنند؛ امّا حضرت حرکت کرده بودند.

     بزرگان به هر جایی که رسیدند، به خاطر لبّیک به پروردگار بوده است «لَبَّیک اَللّهُمَّ لَبَّیک». بندگی انسان به میزان لبّیک های اوست. بندگی انسان نسبی است و هر قدر دعوت خداوند را اجابت کند، عبد است. خدای سبحان، حجّاج محترم را به حجّ می برد تا نشان دهد که کسی که یک عمر به پروردگارش لبّیک گفت، به چه مقامات عالیه ای می رسد «اِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ اَسْلِمْ قالَ اَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمينَ»[1]. حضرت ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام) یک عمر به پروردگارشان لبّیک گفتند و خداوند با هر آزمایشی که ایشان را آزمود، لبّیک گویان و روسفید و سربلند و سرافراز بیرون آمدند تـا اینکه نوبت بـه آخرین و سخت ترین و صعب العبورترین آزمایشِ آن حضرت رسید. حضرت ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام) با روسفیدی از هر آزمایش، یک مدال افتخار دریافت کردند تا اینکه قهرمان توحید گشتند. آخرین آزمایش آن حضرت در همان رؤیایی بود که خدای سبحان ایشان را مکلّف فرمود تا فرزند برومندشان حضرت اسماعیل(عَلَيهِ السَّلام) را که در سن صدسالگی به ایشان عنایت شده بود، بـا دست خود در راه خداونـد ذبح کنند. البته خداونـد نمی خواست کـه حضرت اسمـاعیل(عَلَيهِ السَّلام) قربـانی شونـد، بلکـه می خواست آخرین مرحلۀ سلم و تسلیم و لبّیک و روسفیدی از این آزمایش سخت از پدر و پسر دیده شود. حضرات انبیاء(عَلَيهِم­ السَّلام) شاگردان اوّل مکتب توحید هستند و وقتی آزمون استثنایی برای قهرمانان توحید پیش می­ آمد، پاسخ لبّیک می­دادند. حضرت ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام)، فرزندشان را به قربانگاه بردند، درحالی که پدر و پسر، هر دو در حال تسلیم بودند «فَلَمّا اَسْلَما»[2]. آن حضرت وجودشان ذوب در محبت الهی بود و تسلیم و رضا در وجودشان عینیّت داشت. وقتی حضرت ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام) از عهدۀ این آزمایش هم برآمدند، خداوند آن بزرگوار را پسندید و اختیار کرد و آخرین مدال را که رسیدن به مقام امامت است، دریافت نمودند «وَ اِذِ ابْتَلٰى‏ اِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّی جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماماً»[3]، «همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد»[4].

     اگر خداوند متعال، حضرت ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام) را به دوستی و خُلّت برگزید و آن حضرت خلیـل الله شدند «وَ اتَّخَذَ اللهُ اِبْراهيمَ خَليلاً»[5]، مقام خلیل اللّهی حضرت ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام) محصول لبّیک های ایشان است، همانطور که مقام کلیم اللّهی حضرت موسی(عَلَيهِ السَّلام) ثمرۀ لبّیک آن حضرت و مقام روح اللّهی حضرت عیسی(عَلَيهِ السَّلام) محصول لبّیک های ایشان بود و بالأخره مقام حبیب اللّهی حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) که عالی ترین مقام می باشد، محصول لبّیک های ایشان است. اگر خدای سبحان، حضرت ابراهیم خلیل(عَلَيهِ السَّلام) را به دوستی برگزید و انتخاب کرد، حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) را به عنوان محبوب و حبیب الله اتّخاذ فرمود، ولذا معلوم می شود که مقام توحید و بندگی حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) چگونه در اوج مرتبه قرار دارد.

 

[1]- زمانی که گفت برای او پروردگارش تسلیم شو، گفت: تسلیم شدم برای پروردگار جهانیان (مبارکه بقره/۱۳۱).

[2]- پس هنگامی که هر دو تسلیم شدند (مبارکه صافات/۱۰۳).

[3]- و هنگامی که آزمود ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام) را پروردگارش به سخنانی، پس تمام گردانید آنها را، فرمود: به درستی که من قرار داده­ام تو را برای مردمان امامی (مبارکه بقره/۱۲۴).

[4]- مولانا(عَلَيهِ الرَّحمَة)

[5]- و گرفت خداوند ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام) را دوست (مبارکه نساء/۱۲۵).