يکي از مهمترين عوامل تحريککنندة اميـال غريزي در جوانـان، بيمبالاتي و سهلانگاري بعضي مادران و خواهران در نوع لباس و آرايش در محيط خانه ميباشد. به اين معنا که زن و دخترِ خانواده به بهانة محرم بودن فرزند پسر و برادر، به خود حق ميدهند که با هر نوع لباس تحريککنندهاي مانند لباسهاي آستين کوتاه يا بدون آستين و يقهباز يا بدننما و يا لباسهاي تنگ و چسبان و با هر نوع آرايشي در مقابل جوان و نوجوان ظاهر شوند که اين امر موجبات تحريک جنسي و انحراف آنان را فراهم میکند و منشاء فسادهاي بسيار بوده و عواقب سوء و خطرناکي را به دنبـال دارد؛ به عنوان نمونه بـاعث انحراف فکري و بلوغ زودرس و بیحيايی جوان و نوجوان شده و گـاهي بـاعث جنون جنسي در آنان ميگردد. همانطور که جواني از مبلّغ امور ديني درخواست کرده بود که به خانوادهاش گفته شود تا وضع لباس و آرايش خودشان را کنترل نمايند.
بنابراين لازم است خواهران عزيز جوان و نوجوان در حضور محارم از قبيل پدر، برادر، عمو و دايي، مراقب لباس پوشيدن و نشست و برخاست خود بوده و از هرگونه حرکتي که نامناسب و به دور از موازين عفّت و حيا باشد، خودداري نمايند، زيرا تنها محرمِ مطلق به زن، همسر او ميباشد و در نزد ساير محارم بـايد از پوشيدن لبـاسهاي تحريککننده و حرکـات تحريکآميز احتراز شود.
همچنين براي جلوگيري از تحريک غريزة جنسي جوانان و عواقب سوء آن بايد پدران و مادران مراقب اعمال و حرکـات و سخنـان و برخی شوخیهای خود با همديگر در پيش فرزندان باشند؛ خداوند متعال در سورة مبارکة نور چنين مقرّر فرموده که ورود کودکان به اتاق پدران و مادران، بايد با اجازه صورت گيرد «يٰا اَيُّهَا الَّذينَ ٰامَنُوا لِيَسْتَاْذِنْکُمُ الَّذينَ مَلَکَتْ اَيْمٰانُکُمْ وَالَّذينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنکُمْ ثَلٰاثَ مَرّاتٍ...»[1]. باتوجّه به اينکه سه نوبتِ اشاره شده در آية شريفه، اوقات استراحت ميباشند، لذا حکمت دستورِ اجازه گرفتن فرزندان اين است که احياناً والدين در وضع نامناسب ديده نشوند.
پس بايد توجّه داشت که فرزندان، خصوصاً پسربچّههاي در سنين «تميز» و آگاه به اوضاع جنسي، که در محيط خانه با کنجکاوي، تمام جريانات مربوط به پدر و مادر را زير نظر دارند، رعايت کامل در زمينة مناسبات همسري و يا شوخيهاي غيرمجاز و پوشيدن لباسهاي تنگ و بدننما و يا بيان بعضي جريانات تحريککننده که باعث بيداري منفي در آنان ميگردد، صورت گيرد و براي اين کار لازم است علاوه بر رعايت نکات مذکور، با جدا نمودن اتاق فرزندان از پدر و مادر و نيز تفکيک فرزندانِ دختر و پسر، زمينة بيداريهاي زودرس و منفي را از بين برد، که در اين زمينه، بيان نورانی حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی الله ُعَلَيْه ِوَالِه) قابل توجّه است که فرمودند: «وَ الَّذی نَفْسی بِیَدِهِ لَوْ اَنَّ رَجُلاً غَشَی امْرَاَتَهُ وَ فِی الْبَیْتِ صَبِیُّ مُسْتَیْقِظٌ یَراهُما وَ یَسْمَعُ کَلامُهُما وَ نَفَسَهُما ما اَفْلَحَ اَبَداً اِنْ کانَ غُلاماً کانَ زانِیاً اَوْ جارِیَةً کانَ زانِیَةً»[2] سوگند به خدایی که جانم در قبضة قدرت اوست، زن و مردی که رابطة نزدیکی داشته باشند و در آن اتاق، فرزندی در حال بیداری باشد که آن دو را ببيند و یا سخنشان و نفس کشیدن آنها را بشنود، این فرزند هرگز رستگار نمیشود، اگر این فرزند پسر باشد، زناکار میشود و اگر دختر باشد، زانیه خواهد بود. از حضرت امام صادق(عَلَيهِالسَّلام) نيز روايت شده است: «لا يُجامِعُ الرَّجُلُ امْرَاَتَهُ وَ لا جارِيَتَهُ وَ فِی الْبَيْتِ صَبِیٌّ فَاِنَّ ذلِکَ مِمّا يُورِثُ الزِّنا»[3] موقعی که در اتاق، کودکی حضور دارد، مردان با زنان يا کنيزان خود نياميزند، زيرا اين عمل طفل را به راه بیعفّتی و زناکاری سوق میدهد.
بنابر توصية شرع مقدّس اسلام، ضروري است که اتاق پسربچّهها و دختربچّهها را از يکديگر جدا نموده و از خوابيدن دو دختر يا دو پسر در يک رختخواب و زير يک پوشش نيز جلوگيري کرد، همانطور که حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی الله ُعَلَيْه ِوَالِه) فرمودند: «جدايی انداخته میشود بين بستر کودکان در شش سالگی»[4]. مسئله بسيار مهّم ديگر، استحمام کودکان پسر، توسّط مادران و استحمام کودکان دختر، توسّط پدران و همچنين استحمام پسربچّهها و دختربچّههای غيرمميّز با همديگر میباشد که عواقب سوء و مخرّبی را دربردارد. البتّه ناگفته پيداست که قسمت اعظم وضع خسارتبار نوجوانـان، مربوط به تماشاي برنـامههاي فـاسد ماهوارهاي و ساير رسانههای بيگانه در جمع خانوادهها ميباشد.
1- اي کسانيکه ايمان آوردهايد بايد اجازه بگيرند از شما کساني که مالک ميباشد دستان شما (بردگان) و کساني که نرسيدهاند به زمان بلوغ (جوانان نابالغ) از شما سه نوبت... (مبارکة نور/58).
2- وسایل الشیعه، ج5، ص16
3- وسائلالشّيعه،ج5،ص16؛ به نقل از کتاب حديث تربيت کودک، گردآوری:مصطفی وجدانی
4- اِنَّهُ یُفَرَّقُ بَینَ الصَّبْیانِ فِی الْمَضاجِعِ لِسِتِّ سِنینَ (مکارم الاخلاق، ص186).