مسئلة ازدواج و تشکيل خانواده از آيات حقّة الهي در قرآنکريم است «وَ مِنْ آیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً»[1]. در سنّت حضرت پيامبر اسلام(صَلَّیاللهُعَلَيهِوَاله) و حضرات معصومين(عَلَيهِمُالسَّلام) نيز تأکيد فراواني به امر ازدواج و فراهم نمودن امکانات آن شده است؛ همانطور که حضرت پيامبر اسلام(صَلَّياللهُعَلَيهواله) میفرمایند: «اَلنِّکاحُ سُنَّتی فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتي فَلَيسَ مِنّی»[2] و نيز فرمودهاند: «ما بُنِیَ بِناءٌ فِي الْاِسْلامِ اَحَبُّ اِلَي اللهِ مِن التَّزْويجِ»[3]، هيچ بنائی در اسلام پايهگذاری نشده که در نزد خداوند، محبوبتر از بنای ازدواج باشد.
هر آنچه که دين مبين اسلام، انسان را به سوی آن دعوت فرموده، تمايل به آن را نيز به صورت نياز فطری در وجود انسان قرار داده است. به عنوان مثال اگر دين اسلام، دين محبّت میباشد و در تعالیم آن انسانها به محبّت کردن نسبت به يکديگر سفارش شدهاند، خداوند اين محبّت را نياز فطری هر انسانی قرار داده است. به همين ترتيب اگر اسلام، انسان را دعوت به ازدواج فرموده، ميل و تمايل به آن را به صورت نياز اصيل در وجود بشر قرار داده است و بايد به اين اصل توجّه کرد که کمال انسان در صورت جوابگوئی به نيازهای فطری او فراهم میگردد.
پس همانطور که اگر انسان، دچار کمبود محبّت شود، از تعادل روحی و اخلاقی برخوردار نخواهد بود، همانگونه نيز اگر مسئلة ازدواج که نياز مشروع در وجود انسان است، سرکوب شده و با آن مخالفت گردد و یا راه افراط را پيموده و از غريزة جنسی سوء استفاده شود، منجر به اثرات تخريبی و ويرانگری خواهد گردید. چنانچه روش يهود در برخورد با غريزة جنسی، تحريک اين غريزه و عقيدة مسيحيت، تعطيل آن بوده است که هر دو به نوعی منجر به فساد و بدبختي بشر شده است. لکن روش اسلام در برخورد با اين غريزه، تعديل آن ميباشد. در حقیقت همانگونه که اسلام جوابگوي تمام نيازهای فطري انسان است، همانطور نیز در حدّ متعادل و به دور از افراط و تفريط به اين غريزه پاسخ میدهد که آن عبارت است از مسئلة ازدواج و تشکيل خانواده، که قرآن کريم آن را مقدس شمرده و از آيات قدرت خود محسوب فرموده است «وَ مِنْ آیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً».
1- و از آیات و نشانههای او، اینکه خلق کرد برای شما از خودتان، همسرانی(مبارکة روم/21).
2- ازدواج سنّت من است، هر کس از سنّت من روگردان باشد، از من نيست (بحارالانوار، ج100، ص220).
3- مکارم الاخلاق طبرسی، ص 196