خدای سبحان در آیات شریفۀ سابق در بحث­های مربوط به دشمن­ شناسی، با معرّفی شیطان برای بندگانش، این دشمنِ سرسختِ دیرینه و قسم خورده را که کینۀ خاصی نسبت به حضرت آدم(عَلَيهِ السَّلام) و فرزندان ایشان دارد و از هر تلاشی در اغوای انسان کوتاهی نمی­کند، شناسانید و در آیۀ شریفۀ سابق، قسمتی از برنامه ­های اضلالی شیطان را بیان فرمود. تعریف خدای سبحان در مورد شیطان و معرّفی او به عنوان دشمن آشکار، این حقیقت را می­رساند که وجود شیطان، جدّی و حقیقت است و افسانه نیست، ولذا لازم است که انسان وجود او و اغواهایش را جدّی شمارد. خدای سبحان انسان را موجـودی بی­ نهـایت ­طـلب آفریـده، یعنی فطرت انسـانی، فطرت بی­ نهایت­ طلب است و خداوند متعال، انسان را نیافریده مگر اینکه به بی ­نهایت برساند و به زیبای مطلق  و قدرت و علم و کمال بی ­نهایت برساند. یعنی انسان دروناً و فطرتاً و باطناً موجودی بی ­نهایت ­طلب است و به هر کمالی برسد، به آن بسنده نمی­کند و کمالِ بالاتر را طلب می­نماید تا به کمال مطلق و علم و قدرت مطلق برسد و به خدای بزرگ و بی ­نهایت وصل شود، همان ­طور که در حدیث قدسی می­فرماید: «اى بندۀ من، مرا اطاعت كن تا تو را مانند خود قرار دهم، همان طور كه من مى‏گويم باش، پس موجود مى‏شود، تو نيز بگويى بشو، پس موجود شود»[1] و حضرات انبیاء و اوصیاء(عَلَيهِم­ السَّلام) و بندگان حقیقی پروردگار به این مکانت رفیعه بار یافتند، به عنوان نمونه: حضرت موسی(عَلَيهِ السَّلام) دریا را شکافتند، حضرت عیسی(عَلَيهِ السَّلام)، مردگان را به اذن الله زنده می­کردند و بـا گِل مرغ می­ساختند و به آن روح می­دمیدند، حضرت صالح(عَلَيهِ السَّلام) کوه را شکافته و از آن شتر خارج کردند و تمام حضرات انبیاء عظام(عَلَيهِم ­السَّلام) توسّط اتّصال به خداوند متعال به این قدرت خارق العاده بار یافتند و مظهر علم و قدرت و کمال الهی شدنـد و قدرت پروردگـار در وجود ایشـان بروز و نمود دارد. این بی ­نهایت ­طلبی در وجود انسان قرار دارد و با این هدف عظیم آفریده شده است و برنـامۀ شیطـان این است کـه انسـانِ بی ­نهایت­ طلب را سرگرم و مشغولِ نعمت­ها و ظواهر و زخارفِ محدودِ دنیا ساخته و او را از بی ­نهایت باز دارد. او را مشغول آرزوهای خیالی و نعمت­های ظاهری و بدعت­ها و کارهای مبتذل و لهو و لعب نموده و از حقیقت باز دارد. مشغول دنیـا و زخـارف دنیوی کرده و حق را کم­رنگ ساخته و باطل را پررنگ نماید تا از حق باز دارد و دنیا را پررنگ کند تا از آخرت باز دارد. شيطـان انسـان را بـه دام تکاثر می­ اندازد تا از کوثر دین بازدارد. حضرات انبیای عظام(عَلَيهِم­ السَّلام) ارسال شده­ اند تا فطرتِ بی ­نهایت­ طلبِ انسان را شکوفا سازند و از قوّ ه به فعل برسانند و شیطان می­خواهد مانع از تحقّق اهداف حضرات انبیاء(عَلَيهِم ­السَّلام) شود و نگاه او را معطوفِ باطل نماید و از حق باز دارد و دنیا را برای او بیاراید و چنان جلوه­ گری کند که تمام فکر و ذکر او معطوف دنیا شود و به جایی کشانیده شود که از عبودیّت و ولایت خداوند خارج گشته و تحت سلطه و ولایت شیطان درآید. حضرت پيامبر اکرم(صَلَّی ­اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ­آلِهِ) فرمودند: در حدیث قدسی از قول خدای سبحان آمده است: بنده­ ام در تقرّب به من به جایی می­رسد که من او را دوست می دارم، پس زمـانی که دوست داشتم او را، می شوم گوشِ او کـه بـه وسيلۀ آن می شنود و چشمِ او که به وسيلۀ آن می بيند و زبانِ او که به وسيلۀ آن سخن می گويد و دستِ او کـه به وسيلۀ آن می گيرد و پایِ او که به وسيلۀ آن راه می رود «فَاِذا اَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذی يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذی يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسانَهُ الَّذی يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتی يَبْطِشُ بِها وَ رِجْلَهُ الَّتی يَمْشی بِها»[2]. در مقابل، شیطان هم در برنامۀ اضلالی خود، عدّه ­ای را چنان تحت سلطۀ خود قرار می­دهد که سخنگوی شیطان می­شوند. حضرت امام علی(عَلَيهِ السَّلام) می­فرمایند: «اِتَّخَذُوا الشَّيْطانَ لِاَمْرِهِمْ مِلاكاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ اَشْراكاً فَباضَ وَ فَرَّخَ فی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فی حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِاَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِاَلْسِنَتِهِم‏»[3]. البته انسان خود به خود تحت سلطۀ شیطان قرار نمی­گیرد، بلکه با هر گناه و تبهکاری، شیطان به او تسلّط می­یابد و بجای اینکه خداوند، چشم و گوش او شود، او سخنگوی شیطان می­گردد و چشم و گوش و افکـار او تمـامـاً شیطـانی می­شود و این، همـان ابلیسِ آدم­روست که خطرش به مراتب بالاتر از شیاطین جنّی است.

 

[1]- عبدى اطعنى حتى اجعلك مثلى فانّى اقول كن فيكون فانت تقول كن فيكون (قصص الانبياء(قصص قرآن)، ص801).

[2]- بحارالانوار، ج67، ص22

[3]- (منحرفان) شيطان را معيارِ كار خود گرفتند، و شيطان نيز آنها را دام خود قرار داد و در دل‏هاى آنان تخم گذارد، و جوجه‏ هاى خود را در دامانشان پرورش داد، با چشم‏هاى آنان مى‏نگريست و با زبان‏هاى آنان سخن مى‏گفت‏ (نهج البلاغه، فرازی از خطبۀ7).