آیات شریفۀ سابق پیرامون ایمانِ ارزشمند بود و استفاده شد که ایمان در صورتی ارزش دارد که مزیّن به عمل صالح باشد و به ایمان منهای عمل صالح، هیچ اجر و پاداشی تعلّق نمی گیرد، چراکه منشاء اثر و مفیدِ  فایده نیست. ارزش ایمان به عمل صالح است و بر اساس آیۀ شریفۀ «وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمّا عَمِلُوا»[1] تمام درجات بعد از ایمان، به اعمال صالحِ همراه ایمان تعلّق می گیرد و هیچ کدام به تنهـایی، مفید فایده و منشاء اثر نیستند. لازمۀ رستگاری، همراه بودنِ ايمان و عمل صالح، و دو رکن اساسیِ حُسن فعلی و حُسن فاعلی است.

     همچنین استفاده شد که وقتی شرط رستگاری، ایمان و عمل صالح یا حُسن فعلی و حُسن فاعلی است، ذُکورت و اُنوثت، ملاکِ برتری و تقرّب نمی باشد. ملاحظه می شود علیرغمِ تلاش دشمنان اسلام در این زمینه که می خواهند چنین تبلیغ کنند که اسلام، زن را خوار و زبون داشته، چگونه خدای سبحان در این سورۀ مبارکه، از حق زنان، دفاع و حمایت می فرماید. نه ذُکورت مایۀ برتری است و نه اُنوثت مایۀ خواری و ذلت می باشد و تنها مایۀ برتری و کرامت، تقواست که برخاسته از ایمان و عمل صالح می بـاشد «اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ اَتْقاكُم‏»[2]. بطور کلّی نتیجه ای که حاصل می شود، این است که دین، مجموع اعتقاد صحیح و عمل صالح می باشد.

     حـال آیۀ شریفۀ مورد بحث در تکمیل این بحث می فرمـاید: نجات یافتگان، بطور کلّی این دو ویژگی را دارند: از نظر اعتقاد، موحّد هستند و از لحاظ عمل، مُحسن، یعنی دارای عمل صالح می باشند. یعنی از لحاظ اعتقاد باید چهرۀ جانشان رو به قبله و مطیع و منقاد خدای سبحان باشد و از لحاظ عمل، محسن و صاحب عمل صالح باشند «وَ مَنْ اَحْسَنُ ديناً مِمَّنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ...».

     قابل توجه است: خدای سبحان حقیقت بندگی و رستگاری را در دو جمله بیان می فرماید: کسی که از لحاظ اعتقاد، جانش را تسلیم خدای سبحان نماید و چهرۀ جانش به سمت الله برگردد «حَنيفاً مُسْلِماً»[3]، و از لحاظ عمل، محسن باشد. درواقع تنها موحّد بودنِ قلبی کافی نیست و عمل صالح نیز لازم است.

     استاد جوادی آملی فرمودند: وقتی چهرۀ جانِ انسان به سمت الله برگشت، خداوند هم به سمت این عبد برمی گردد. آری، وقتی انسان، جانش را به سمت الله برمی گرداند، خدای سبحان که لشکریان آسمان ها و زمین از آنِ اوست «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْاَرْض‏»[4]، با تمام لشکریانش به سمت او برمی گردد. خوشا به حال بندگان موحّدی که از لحاظ ایمان و عمل، رو به قبله هستند.

     پس آیۀ شریفۀ مورد بحث، اجتماع زیباییِ عمل با زیباییِ اعتقاد و زیباییِ فعل با زيبايی فاعل و حقیقتِ بندگی را می نمایاند، وگرنه ایمانِ منهای عمل، و عملِ منهای ایمان، هیچ کدام منشاء اثر نیست و انسان را به سعادت و رستگاری حقیقی نمی رساند و خداوند متعال پیوسته این حقیقت را یادآوری می فرماید.

     علت اینکه ایمان و عمل صالح، پیوسته در کنار همدیگر ذکر شده، این است که اگر ایمان، ایمان حقیقی باشد، حتماً خود را در عمل و اخلاق نشان می دهد. مثالی که در این مورد می توان ذکر نمود، این است که: وقتی اتاقی در بیابانی تاریک قرار دارد که در آن، چراغی پُرنور روشن است، هر چقدر هم که بخواهند جلوی درز نور بـه بیرون را بگیرند، بـاز از روزنه های این اتـاق، نور به بیرون درز می کند. ایمان هم، نور است و اگر در کانون قلب انسان مستقر شود، قلب حقیقتاً موحّد می گردد و آثار آن در عمل دیده می شود. حاکمیّت توحید در قلب، در بیرون نشانه و علامت دارد و آثار آن، در گوش و چشم و دست و پا و... دیده می شود. چشم عفیف می شود و از گناه و هرزگی و نگاه به نامحرم پرهیز می کند. زبان، از دروغ و غیبت و تهمت و افتراء خودداری می کند. همچنين آثار ايمان در اخلاق، به صورت صبر، بردبـاری، تواضع، رازداری، ادب، عفو و گذشت دیـده می شود. از اینرو آیۀ شریفۀ مورد بحث، حقیقت بندگی و دینداری را نشان می دهد. موحّد حقیقی که چهرۀ جانش به سمت الله است، از لحاظ عمل نیز مطیع اوامر و دستورات الهی می باشد.

 

[1]- و برای هر يک درجاتی است از آنچه عمل کردند (مبارکه انعام/132).

[2]- همانا گرامی ترينِ شما نزد خداوند باتقواترين شماست (مبارکه حجرات/13).

[3]- حق گرایِ مسلمان (مبارکه آل عمران/67).

[4]- و برای خداوند است لشکريان آسمانها و زمين (مبارکه فتح/7).