اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ * بِسْمِ اللهِِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
وَ اِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا اِلى ما اَنْزَلَ اللهُ وَ اِلَى الرَّسُولِ رَاَيْتَ الْمُنافِقينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً﴿61﴾
ترجمه: و زمانی که گفته شد برای آنها (منافقین) بیائید به سوی آنچه که خداوند نازل فرمود و بیائید به سوی رسولالله، میبینی منافقین را که بازمیدارند از تو بازداشتنی﴿61﴾
حلول ماه مبارک رمضان، شهرالله الاعظم به پیشگاه مقدس حضرت ولیّعصر(عجِّل اللهُ تعالی فَرَجَهُ الشَّريف) و تمام پیروان حقیقی و منتظران واقعی علیالخصـوص خواهـران محترم تبریـک و تهنیت عرض میشود. «خداوند به مقرّبین درگاهش همة ما را از روزهداران حقیقی مقرّر بفرماید و توفیق بهرهمندی از باطن و حقیقت ماه مبارک به همة ما عنایت بفرماید».
*تفسير: در معنای تَوَلّی و تَبَرّی و ضرورت اطاعت از مقام نبوّت و امامت:
دو آیة شریفة مورد بحث مربوط به تولّی و تبرّی است که دوستی با دوستان خداوند و دشمنی با دشمنان پروردگار میباشد. در آیة شریفة سابق، سخن از تبرّی بود و در آیة شریفة مورد بحث، سخن از تولّی است. به فرمودة مفسّران عظام، از جملة شریفة «رَاَيْتَ الْمُنافِقينَ» معلوم میشود که منظور از «يَزْعُمُون»[1] منافقین هستند. رجوع و تولّی منافقین، به طاغوت و اعراض و تبرّی آنها، از رسول خدا(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَالِه) است.
همانطور که اطاعت از رسولالله(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَالِه)، اطاعت از خداوند است «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ الله»[2]، همانگونه اِعراض و مخالفت با رسول الله(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَالِه)، اِعراض و مخالفت با خداوند است، چراکه رسولالله(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَالِه) جز وحی و سخن خداوند، سخنی ندارند «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى﴿3﴾ اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ يُوحى﴿4﴾»[3]. رسولالله(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَالِه) و آلطاهرینشان زبان گویای وحی هستند. خداوند متعال در آیة شریفة مورد بحث میفرماید: وقتی به آنها گفته شد که بیائید از خداوند و رسولالله(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَالِه) اطاعت کنید، گفتند ما با رسول مخالفت داریم و نگفتند که ما با خداوند مخالفت میکنیم، یعنی خواستند بین قول خداوند و رسولالله(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَالِه) تفرقه ایجاد کنند و خداوند پرده از نیّات و اعمال سوء آنها برمیدارد و میفرماید: کسـانی که میگویند مـا از خداوند اطـاعت میکنیم، لکن از رسولالله(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَالِه) اطاعت نمینمائیم، گرفتار نفاق هستند. در مورد دیگری از قرآن کریم آمده است: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُم»[4] انسانها مؤمن نیستند تا اینکه در زمان اختلاف فقط به شما رجوع کنند. و مطالب مذکور بیانگر این حقیقت است که مؤمن و معتقد به قرآن، به غیر باب توحید و رسالت و ولایت رجوع نمیکند و محل رجوع و مُطاع او خداوند و رسولخدا(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَالِه) و آل طاهرینشان است.
همانطور که در آیة شریفة سابق استفاده شد، رجوع به ابواب غیر توحیدی، رها کردن عُروَةُ الوُثقای توحید و تمسّک به تار عنکبوتی است و بیانگر این حقیقت است که در شأن مؤمن نیست که به ابواب دیگری رجوع کند و همچنانکه در جلسة سابق استفاده شد، ابواب غیرتوحیدی در هر زمان مصادیقی دارد و در زمان کنونی نیز مصادیق فراوانی دارد و وقتی انسان، بابالله را رها کرد، راههای انحرافی فراوان است، همانطور که در مبارکة انعام فرمود: «فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِه»[5] اگر از راههای غیر الهی تبعیت کنید، شما را از راه خداوند پراکنده میکنند. خدای سبحان میفرمايد: «وَ اَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوه»[6] و این است راه مستقیم من، پس از آن تبعيّت کنيد.
پس خداوند متعال، راه را که توحید است نشان میدهد و غیر توحید، تمام راهها بیراهه است، ولذا شایستة مؤمن نیست که مرجع و مُطاع او جز توحید و ابواب توحید باشد که همان رسالت و ولایت است و در غیر این صورت، خود را پائین آورده و با خود ذلیلانه برخورد کرده است، درحالی که در شأن مؤمن است که بالا بیاید، همانطور که می فرماید: «تَعالَوْا». خداوند متعال میفرماید: وقتی به منافقین گفته شد که از خداوند و رسول خدا اطاعت کنید و بالا بیایید و ارتقاء پیدا کنید، به زمین چسبیدهاند. خدای سبحان در مبارکة توبه میفرماید: «ما لَكُمْ اِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فی سَبيلِ اللهِ اثّاقَلْتُمْ اِلَى الْاَرْض»[7].
در زبان عربی اگر کسی، فرد دیگری را که با او همسطح باشد، بخواهد به سوی خودش دعوت کند، از کلمة «اِلَیَّ» استفاده میکند و اگر کسی را که در سطح بالاتری قرار دارد، بخواهد به طرف خود بخواند، با کلمة «اَنزِل» بیان میکند، و وقتی کسی را که در سطح پائینتری قرار دارد، به سوی خودش بخواند، از کلمة «تَعالوا» استفاده میکند، ولذا پيامبران که از امّت خود مکانتی برتر داشته و انسان را از بلندای وحی و نبوّت فرا میخواندهاند، به امر خداوند از کلمة «تعالوا» بهره جستهاند تا انسانها را به رشد و شکوفایی و کمال دعوت کنند. درواقع آن بزرگواران ارسال شدهاند تا به انسانها بگويند که هرجا بروید، محدود است، بیائید شما را به جایی برسانيم که حقیقت جاویدان و بیمنتهاست و آن، همانا خداوند است. جز خداوند متعال همه چیز فانی و از بینرونده و تمامشدنی است «كُلُّ شَیْءٍ هالِكٌ اِلاّ وَجْهَه»[8]، «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللهِ باق»[9]، «وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْاِكْرام»[10] اگر تمام کرة زمین هم مال شما باشد، باز تمامشدنی است، بیائید شما انسانها را به یک حقیقت نامتناهی برسانیم که فنـاناپذیر و جاویدان است و آن ذات لایزال احدیّت میباشد. درواقع حضرات انبیاء و اوصیاء(عَلَيهِمُ السَّلام) ارسال شدهاند تا این حقیقت را به انسان برسانند که دنیا و زمین در شأن تو نیست. ای انسان، تو موجود آسمانی هستی بالا بیا. هر نوری، خسوف و کسوفی دارد، لکن حضرات انبیاء و اوصیاء(عَلَيهِمُ السَّلام) انسان را به آن نوری دعوت میکنند که برای آن خسوف و کسوفی نیست «اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْاَرْض»[11] خداوند متعال، نورانی و نورانیکنندة آسمانها و زمین است. حضرات انبیاء و اوصیـاء(عَلَيهِمُ السَّلام) ارسال شدهاند تا انسانها را از وابستگیها برهانند و بگویند که اینها دلبستنی نیستند. آن بزرگواران ارسال شدهاند تا دستِ ممکنالوجود را بگیرند و در دست واجبالوجود بگذارند. آن بزرگواران ارسـال شدهاند تا انسانها را شکوفا سازند.
به فرمودة مفسّران عظام، منظور از اطاعت از رسولخدا(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَالِه)، اطاعت از شخصیّت حقوقی حضرت پیامبر اسلام(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَالِه) است نه شخصیّت حقیقی ايشان. شخصیّت حقیقی حضرت پیـامبر اسلام(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَالِه) و کالبد ظاهری ایشان، مانند سایر انسانهاست «قُلْ اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[12]. به همین ترتیب، مخالفت منافقان با شخصیّت ظاهری رسول خدا(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَالِه) نبوده، بلکه با شخصیّت حقوقی ایشان یعنی نبوّت و رسالتشان است. به فرمودة استاد جوادی آملی، اسلام بدون رسالت حضرت پیامبر اسلام(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَالِه) و بدون شخصیّت حقوقی ایشان، اسلامِ بدون اسلام است.
استاد جوادی آملی فرمودند: خداوند در قرآن کریم مطالب فراوانی را مطرح فرموده که از برجستهترین مطالب، ولایت و عصمت اهل بیت(عَلَيهِمُ السَّلام) است و رسول خدا(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَالِه) دستورات بیشماری دادهاند که از مهمترین مطالبشان، دعوت به ولایت است و اِعراض منـافقین از رسول الله(صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَالِه)، علل فراوانی دارد که اساسیترین آنها نپذیرفتن اهلبیت(عَلَيهِمُ السَّلام) و انکار حکومت آنان است.
خلاصة مطالب اینکه: آیات شریفه در بیان تولّی و تبرّی است که سعادت و شقاوت انسان منوط به آن میباشد و آنچنان دارای عظمت است که درواقع از اصول دین میباشد، چراکه گرایش و تبـعیّت از توحیـد و نبـوّت و امـامت، و اِعراض از کفر و شرک و بیایمانی است.
*مطالب تفسيري از تفسير تسنيم مباركة نساء استاد جوادي آملي و از تفاسير الميزان، مجمع البيان، تفسير نمونه و تفسير نور اقتباس گرديده است.
1- گمان میکنند (مبارکه نساء/60).
2- کسی که اطاعت کند رسول را، پس به تحقيق اطاعت کرده است خداوند را (مبارکه نساء/80).
3- و سخن نمیگويد از روی هوس﴿3﴾ نیست آن مگر وحیی که وحی کرده میشود﴿4﴾ (مبارکه نجم/3و4).
4- پس نه و قسم به پروردگارت ايمان نخواهند آورد اينکه حَکَم قرار دهند تو را در آنچه که اختلاف شود ميانشان (مبارکه نساء/65).
5- پس پراکنده میسازد شما را از راهش (مبارکه انعام/153).
6- (مبارکه انعام/153).
7- چه شده بر شمـا زمانی که گفته میشود بر شما اينکه بيرون رويد در راه خداوند، میچسبيد بر زمين (مبارکه توبه/38).
8- همه چيز نابودشدنی است مگر ذات او (مبارکه قصص/88).
9- آنچه نزد شماست، از بينرونده است و آنچه نزد خداست، باقی است (مبارکه نحل/96).
10- و باقی است ذات پروردگار تو که صاحب جلالت و کرامت است (مبارکه الرّحمن/27).
11- خداوند نور آسمانها و زمين (مبارکه نور/35).
12- بگو اين است و جز اين نيست که من انسانی هستم مانند شما (مبارکه کهف/110).