همانطور که برای رويش و شکوفايی طبيعت، باران و نور لازم است، همانگونه شکوفايی بذرهای وجود انسان نيز باران و نور میطلبد و آن، همان باران و نور قرآن و عترت(عَلَيهِم السَّلام) میباشد. اگر انسان به آن بزرگواران وصل گشته و مرتبط شود و تمسّک جويد، شکوفا میگردد. عيد واقعی يعنی رسيدن به مقام عبوديّت و بندگی و آن بزرگواران که بندگان حقيقی هستند، بهار واقعی میباشند، همانطور که لقب حضرت امام زمان(عجِّل اللهُ تعالی فَرَجَهُ الشَّریف) «رَبيعُ الْاَنام»[1] است. تمـام حضرات معصومين (عَلَيهِم السَّلام) حقيقت بهار و عيد هستند و در اوج شکوفايی قرار دارند و با اتّصال و ارتباط با آن بزرگواران میتوان شکوفا شد. بزرگترین دغدغة حضرت پيامبر اکرم(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ) از اين ناحيه بود که مبادا امّت از کشتی نجات اهلبیت(عَلَيهِم السَّلام) جدا شوند. آن بزرگواران رفيقان نيکو هستند «حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً»[2]. آنان باطن قرآن هستند و انسان بايد در حوزة جاذبة آنان قرار گيرد تا به مقام عبوديّت نائل شود. برخی از عرفا که ظاهراً به مقاماتی نائل شدند، بدين سبب که با آن بزرگواران متّصل و مرتبط نبودند، طرد شدند. خداوند متعال در قرآن کريم میفرمايد: «يَوْمُ يَنْفَعُ الصّادِقينَ صِدْقُهُم»[3]، تنها چيزی که در روز قيامت به انسان سود میدهد، صدق است. کسيکه صادق باشد، اهل نجات است. همچنين در سورة مبارکة اِسراء به ما آموختند که طلب کنيم: «رَبِّ اَدْخِلْني مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ اَخْرِجْني مُخْرَجَ صِدْقٍ»[4]. حال در اينکه چگونه میتوان به صدق و راستی نائل شد و صادق گرديد، خداوند متعال در قرآن کريم راه را اين چنين نشان داده است که: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصّـادِقينَ»[5]. وقتی اين آيـة شريفه نـازل شد و حضرت پيـامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ) آن را برای مؤمنان تلاوت نمودند، سلمان فارسی گفت: یا رسول الله، آيا حکم اين آيه عام است یا مخصوص است برای بعضی از ايشان؟ حضرت فرمودند: «عامّة مؤمنان مأمورند بر آن و امّا صادقان مخصوص است برای برادرم علی(عَلَيهِ السَّلام) و اوصيای من که بعد از آن حضرت هستند تا روز قيامت»[6].
اگر بـاران قرآن و اهل بیت(عَلَيهِم السَّلام) بر وجود انسان ببـارد، بهـاری بیخزان و جوانیِ مـاندگـار خواهد داشت. عزيزان، جوانی ظـاهری، زوال پذير است ولذا آن جوانی را برای خود فراهم کنيد که ماندگار باشد.
«گل همین پنـج روز و شش بـاشد
وین گلستان همیشه خوش باشد»[7]
انسان با توحیدمداری و ولایتمداری، بالاترین خدمت را به خویشتن مینماید، وگرنه آن بزرگواران که غرق در بحر توحید هستند، نیازی به ما ندارند. اگر انسان در دنیا با آن بزرگواران باشد که حقیقت صراط مستقيم هستند، در جهان دیگر نيز با آنان خواهد بود و از پل صراط عبور خواهد کرد. حضرت رسول اکرم(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ) فرمودند: «اَنَّ الصِّراطَ صِراطانِ صِراطٌ فِي الدُّنْيا وَ صِراطٌ فِي الْآخِرَةِ فَاَمَّا الَّذي فِي الدُّنْيا فَهُوَ اَميرُ الْمُؤْمِنينَ(عَلَيهِ السَّلام) فَمَنِ اهْتَدٰى إِلىٰ وَلايَتِهِ فِي الدُّنْيا جازَ عَلَى الصِّراطِ فِي الْآخِرَةِ وَ مَنْ لَمْ يَهْتَدِ إِلىٰ وَلايَتِهِ فِي الدُّنْيا فَلَمْ يَجُزْ عَلَى الصِّراطِ فِي الْاخِرَةِ»[8]. آنان بايد شفاعت کنند و انسان را به پروردگار برسانند. خدای سبحان، حضرات معصومين (عَلَيهِم السَّلام) را به عنوان هدايا و تحفههای عظيم ربّانی برای بندگانش عنايت فرموده است ولذا کسانيکه دستشان از دامان آن بزرگواران کوتاه است، ديگر چه دارند؟ راه تنها يکی است و آن، همان صراط مستقيم است، چراکه اگر غير از اين بود، خدای سبحان نمیفرمود: «فَاَيْنَ تَذْهَبُونَ»[9] و به اين سبب صراط هميشه در قرآن کريم مفرد ذکر شده است و اين صراط جز با تعليم و راهنمايی آن بزرگواران طی نمیشود. حضرت امام باقر(عَلَيهِ السَّلام)، مهمترين پاية توحيد را ولايت ذکر فرمودند «بُنِيَ الْإِسْلامُ عَلى خَمْسٍ عَلَى الصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلايَةِ وَ لَمْ يُنادَ بِشَيْءٍ كَما نُودِيَ بِالْوَلايَة»[10]. از اينرو اگر انسان با آن بزرگواران ارتباط برقرار کند و دستش در دست آن بزرگواران باشد، به همان راهی که رفتند، هدايت میکنند و در زمرة صادقين قرار میگيرد. از اينرو اميد است که با تأسّی کامل از آن بزرگواران و ترک محرّمات و انجام واجبات، وعدة الهی در پايان آية شريفه که دخول به مَدخل کريم میباشد، در مورد ما هم تحقق يابد «وَ نُدْخِلکُم مُدْخَلاً کَریماً»، اگر نواهی و گناهان را ترک کنيد و اوامر و واجبات را انجام دهيد، گناهان صغيرة شما را میآمرزيم و شما را به مَدخل کريم داخل میکنيم. بندگی محصول دو امر است؛ عمل به واجبات و ترک نواهی. و در صورت تحقق اين دو امر، انسان به جايگاه صدق و مَدخل کريم داخل میشود.
پس بياييد همراه با فصل بهار و تحوّل طبیعت، ما نیز تحوّلی در وجود خود ایجاد کنیم و از قصورها و خطاهایی که داشتهایم، با توسّل به آن بزرگواران عذر تقصیر بخواهیم تا بتوانیم بهار را در زندگی خود پیاده و کاربردی نماییم و داخل در جرگة صادقین گرديم. اگر باران و نور توحید و ولایت بر وجود ما بتابد، روح و جان ما رو به قبله و توحیدی میشود. وقتی برای اقامة نماز رو به قبله می ایستیم، از خداوند درخواست کنیم که: خدایا اینگونه که جسم مرا رو به قبله کردی، روح و جانم را هم رو به قبله کن «حَوِّلْ حالَنا اِلیٰ اَحْسَنِ الْحال». رسالت انسان بندگی است و دعای شریف «حَوِّلْ حالَنا اِلیٰ اَحْسَنِ الْحال» شرح و تفسیر بندگی و رو به قبله شدن جان است. با عزمی راسخ و توکّل به پروردگار متعال و توسّل به حضرات معصومین(عَلَيهِم السَّلام) بینی و بین الله تصمیم بگیریم که در حدّ توان قصورها و خطاهایی را که داشتهایم، ترک کنیم و تا سال آینده دیگر آنها را تکرار ننماییم، تا انشاءالله تعالی به مراتبی از عبوديّت و بندگی و احسن الحال باريابيم. به عنوان نمونه: اگر در امر نماز، بخصوص اقامة نماز صبح قصور داشته ایم، آن را جبران کنیم. توجّه نماییم که اگر برای صبح زود بلیط هواپیما داشته باشیم، امکان دارد که به علّت خواب از پرواز جا بمانیم؟ پس اگر حقیقتاً به نماز احترام قائل شویم، ممکن نیست که نماز صبحمان قضا شود.
1- بهار انسانها (بیان نورانی حضرت پیامبر اکرم(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ)؛ بحارالانوار، ج99، ص101).
2- مبارکه نساء/69
3- روزيکه سود دهد صادقين را صدقشان (مبارکه مائده/119).
4- پروردگارا داخل کن مرا داخل کردنی صادقانه و خارج کن مرا خارج کردنی صادقانه (مبارکه اِسراء/80).
5- ای کسانيکه ايمان آوردهايد، تقوای الهی پيشه کنيد و باشيد با صادقان (مبارکه توبه/119).
6- احتجاج، ترجمة غفّاری، ج2، ص137
7- گلستان سعدی
8- اينکه صراط، دو صراط است: صراطی در دنیا و صراطی در آخرت، پس امّا صراط دنيا پس آن حضرت اميرالمؤمنين علی(عَلَيهِ السَّلام) است، پس کسيکه هدايت يافت به ولايت ايشان در دنيا، عبور میکند بر صراط در آخرت و کسيکه هدايت نيافت به ولايت ايشان در دنيا، پس عبور نکند بر صراط در آخرت (تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص30).
9- پس به کجا میرويد؟ (مبارکه تکوير/26).
10- بنا شده است اسلام بر پنج (پايه)، بر نماز و زکات و روزه و حج و ولايت و ندا کرده نشده به چيزی مانند آنچه که ندا کرده شده به ولايت (بحارالانوار، ج65، ص329).