خداوند تبارک و تعالی در آيه آیة قرآن کريم بندگانش را تربيت می­فرمايد. در دو آية شريفة گذشته، در مورد مذموم بودن خودستايی استفاده شد که محصول و ثمرة غرور و عُجب و تکبّر است و معلوم شد که انسان هيچ کمالی اعم از کمالات ظاهری و باطنی را مستقلّاً و بذاته دارا نيست و مالک بالذّات خداوند است و هرآنچه از نعمتهای ظاهری بمانند مال و ثروت، اعضاء و جوارح و ... و نعمتهای باطنی مانند عقل، هوش، کمالات باطنی و ... به او داده شده، مالک حقيقی­ اش خداوند است که در چند روزة دنيا آنها را در اختيار انسان قرار داده و انسان، امانتداری بيش نيست. اگر مال و ثروت و اعضاء و جوارح و ... از آنِ انسان بود، از او گرفته نمی ­شد. اينکه انسان به هنگام مرگ، همه را می­گذارد و می­گذرد، خود دليل بر غيرمستقل و امانت­دار بودن انسان است. انسان، فقير محض است و هرآنچه دارد، خداوند تمليک فرموده است. هرچه عرفان و معرفت انسان بـالاتر رود و ايمـانش تقويت گردد، به فقربـاوری می­رسد و به فقر ذاتی خويش وقوف پيدا می­کند تا می­رسد به وجود مقدّس حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی ­اللهُ­ عَلَيهِ ­وَ­آلِهِ) که آئينة تمام­ نمای اوصاف جمال و جلال پروردگار و اسماء حُسنای الهی هستند و می­فرمايند:  «اَنَا سَيِّدُ وُلدِ آدَم وَ لا فَخر»[1] من سيّد فرزندان حضرت آدم(عَلَيهِ­ السَّلام) هستم، ولی فخر نمی­کنم. در مورد ديگری می­فرمايند: «آدَمُ وَ مَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوائی يَوْمَ الْقِيامَة»[2] حضرت آدم(عَلَيهِ­ السَّلام) و ساير پيامبران در روز قيـامت تـحت پـرچم من هستـند. امّـا در مورد فقـر ذاتی می­فرمايند: «اَلْفَقْرُ فَخْری وَ بِهِ اَفْتَخِر»[3]. آری، انسان آنچنان در مسير توحيد اوج می­گيرد که واقف می­شود که هيچ ندارد. يعنی وقتی توحيد در وجود انسان کمال يافت، انسان به فقر ذاتی­ اش وقوف پيدا می­کند.

      مرحوم کاشف­ الغطاء در تفسير «بِحَوْلِ اللهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُومُ وَ اَقْعُد» فرمودند: «آنقدر اين ذکر، لطيف است که به انسان می­ فهماند که نه تنها قيام او بحول­الله است، بلکه نشستن او هم به عنايت الهی است، يعنی انسان، خود، توان نشستن هم ندارد و آن هم به قدرت خدای سبحان انجام می­شود». استاد جوادی آملی نيز در مورد «بِحَوْلِ اللهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُومُ وَ اَقْعُد» می­فرمايند: «نه تنها نشستن و برخاستن من به حول و قوّة الهی است، بلکه تحصيل معاش، کسب علم، رفت و آمد و تمام حرکاتم به حول و قوّة الهی است. نه تنها وقتی از سجده بلنـد می­شوم، به حول و قوّة الهی است، بلکه بحول ­الله و قوَّته درس می­خوانم، به حول و قوّة الهی تحصيل معاش می­کنم و خودم کاره­ ای نيستم». انسان وقتی به اين حقيقت نائل می­شود، نه تنها ديگر منيّت و خودبرتربينی ندارد، بلکه چون خود را مالک ندانسته و امانت­دار می­داند، به آسانی بذل و بخشش و انفاق می­کند و حرص مال و دنيا ندارد و گرفتار دنيادوستی نيست. آری، چنين کسی، همه چيز را ملک خدای سبحان می­داند و خط سرخی بر حکومت زر می­کشد و کريمانه در راه حق بذل می­کند، چراکه به اين حقيقت واقف است کـه هرچه را بذل می­کند، جز بـه خانة خود نمی­فرستد و جز به خويشتن خدمت نمی­ نمايد«فَلِاَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ»[4].

 

1- شرح اصول کافی (صدرا)، ج2، ص626

2- الخرائج و الجرائح، ج‏2، ص876

3- فقر فخر من است و به آن افتخار می­کنم (بحارالانوار، ج69، ص30).

4- پس برای نفسهايشان مهد می ­گسترانند (مبارکه روم/44).