خداوند متعال در آیۀ شریفۀ سابق، از مبالغۀ اهل کتاب در مورد حضرت عیسی(عَلَيهِ السَّلام) مطالبی بیان فرمود و برای ابطال این اندیشۀ افراطی مسیحیان و برای اینکه هرگونه شرک و کفر و تثلیث و فرزند خداوند بودن را در مورد حضرت عیسی(عَلَيهِ السَّلام) نفی نماید، آن بزرگوار را پیوسته در قرآن کریم بـا تعبیر «الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَم‏»[1] ذکر می فرماید. یعنی کسی که محکوم قوانین طبیعت است و از مادر متولّد شده و محدود و نیازمند و مخلوق می باشد، هرگز نمی تواند خداوند باشد، و به همین علّت خدای سبحان بـارها در قرآن کریم می فرماید: مسیح پسر مریم، مادر دارد، یعنی زاده شده است؛ درحالی که خداوند یکتاست و شریکی ندارد و زاد و ولد از ذات مقدّس او بری می باشد. همانطور که در مبارکۀ توحید که شناسنامۀ اجمالی خداوند است، فرمود: «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَد﴿3﴾ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَد﴿4﴾»[2] نه زائیده و نه زاده شده است و همانند او احدی نیست. آری تنها مالک و فرمانروای کل هستی اوست و هرچه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست «لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ»[3]. همچنین در موردی می فرماید: «اَنّـٰى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَة»[4] کسی که مالک آسمان ها و زمین است، چه نیازی به ولد و فرزند دارد؟ حضرت عیسی(عَلَيهِ السَّلام) نیز خودشان در گهواره لب به سخن گشوده و اقرار و اعتراف به بندگی خداوند کردند «اِنّی عَبْدُ اللهِ آتانِیَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنی‏ نَبِيّاً»[5]. آری بالاترین و عظیم ترین افتخار حضرت عیسی(عَلَيهِ السَّلام) و تمام حضرات انبیاء(عَلَيهِم السَّلام) به عبودیّت و بندگی است، تا می رسد به وجود مقدّس حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) که عرض می کنند: «ما عَبَدْناكَ حَقَّ عِبادَتِكَ وَ ما عَرَفْناكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك‏»[6] خدایا هرگز نتوانستم حقّ بندگی تو را و حقّ شناخت تو را آنطور که باید به جای آورم.

     بالاترین سیادت و بزرگ ترین و عظیم ترین سرمایه و بالاترین مقام توحیدی، مقام شامخ بندگی و عبودیّت است. به همین ترتیب حضرات ائمّۀ هدی(عَلَيهِم السَّلام) نیز بزرگ ترین افتخارشان به عبودیّت و بندگی است، همچنانکه وجود مقدّس حضرت سیّد الوصیّین، مولی الموحّدین اميرالمؤمنين علی(عَلَيهِ السَّلام) عرض می کنند: «اِلهی كَفٰى بی عِزّاً اَنْ اَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفٰى بی فَخْراً اَنْ تَكُونَ لی رَبّاً اَنْتَ كَما اُحِبُّ فَاجْعَلْنی كَما تُحِبّ‏»[7] خدایا این عزّت برای من کافی است که بندۀ تو هستم و این افتخار برای من کافی است که تو پروردگار من هستی، خدایا تو چنانی که من دوست دارم، مرا چنان کن که تو دوست داری. آری حضرات انبیاء و اوصیاء(عَلَيهِم السَّلام) همه به بندگی و عبودیّت خود افتخار می کنند و خداوند تبارک و تعالی آن بزرگواران را با عنوان پرافتخار بندگی مورد تعریف و تمجید و تجلیل قرار می دهد. آنجا که می خواهد از پیامبرش تجلیل نماید، می فرماید: «سُبْحانَ الَّذی اَسْرٰى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اِلَى الْمَسْجِدِ الْاَقْصى‏»[8] و با عنوان پرافتخار «عبده»، آن بزرگوار را می ستاید و آنجا که می خواهد حضرات انبیاء و اوصیاء(عَلَيهِم السَّلام) را معرّفی نماید، می فرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً يَهْدُونَ بِاَمْرِنا وَ اَوْحَيْنا اِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ اِقامَ الصَّلاةِ وَ ايتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ»[9]، یعنی آنان همواره عبد و بنده بودند، در خوشی و ناخوشی، در سرّاء و ضرّاء، در مصیبت و آسايش و... همواره عبد بودند و مصائب و مشکلات روزگار، در عبودیّت آنان تأثیری نداشت. این تجلیل پروردگار بیانگر این حقیقت است که: بندگی انسان هم زمانی ارزشمند است که استمرار داشته باشد و در تمام شرایط و مقاطع، و پیوسته و همیشه عبد باشد و با تغییرات زمان، بندگی انسان آسیب نبیند. آری در هر زمانی اعم از خوشی و ناخوشی و رفاه و مشکلات، بنده و عبد بودن، افتخار است. علّت اینکه خدای سبحان، آن بزرگواران را این همه تجلیل فرموده و بندگی شان را مورد امضاء قرار داده، این است که خود را هیچ کاره می دانستند و هیچ وقت در برابر کارهایشان به خودشان استقلال قائل نبودند و تمام نعمات را از خداوند می دیدند. این است داستان عبد حقیقی که هیچ سهمی برای خود قائل نیست، همانطور که در سورۀ مبارکۀ آل عمران از لسان حضرت عیسی(عَلَيهِ السَّلام) می فرماید: «اُبْرِئُ الْاَكْمَهَ وَ الْاَبْرَصَ وَ اُحْیِ الْمَوْتى‏ بِاِذْنِ الله‏»[10]، یعنی من کاره ای نیستم و هر کاری انجام می دهم، به اذن پروردگار است.

     بنابراین اگر خداوند متعال عباد حقیقی خود را معرّفی می فرماید، معلوم می شود که حضرت ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام)، خليـل الله نگشته و به مقام خُلَّت نائل نشدند، مگر اینکه قبلاً عبدالله شدند. حضرت موسی(عَلَيهِ السَّلام)، کلیم الله نگشتند، مگر اینکه به افتخار عبدالله بودن آراسته شدند. حضرت عیسی(عَلَيهِ السَّلام)، روح الله نشدند، مگر اینکه ابتدا عبدالله گشتند، تـا می رسد بـه وجود مقدّس حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) که قبل از اینکه حبیب الله شوند، عبدالله شدند. اگر خداوند آن بزرگوار را همواره با تعبیر «عبده» معرّفی می فرماید، یعنی مهم ترين عامل در رسانيدن حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) به مقام حبیب اللهی، بندگی و عبوديّت آن بزرگوار بود، همانطور که در تشهّد نماز قبل از اقرار به رسالت آن حضرت، به عبودیّت ایشان اقرار و اعتراف می کنیم «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلَّا الله وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه‏» شهادت می دهم اينکه نيست خدايی مگر الله، يکتاست و نيست شريکی برای او و شهادت می دهم اينکه حضرت محمّد(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) ابتدا عبد و سپس فرستادۀ خداوند هستند. آری آن بزرگوار اوّل عبد شدند، آنگاه رسول گشتند. اوّل باید عبد شد تا به مقام رسالت نائل گشت.

     حال آیۀ شریفه در بیان این حقیقت است که نه تنها حضرات انبیاء و اوصیاء(عَلَيهِم السَّلام) از مقام بندگی و عبودیّت خود استنکاف ندارند و به عنوان عالی ترین عباد و الگوهای بندگی ارسال شدند تا راه و رسم بندگی را به ما بیاموزند و همواره درس عبودیّت و بندگی می دهند و به این مقام بندگی افتخار می نمایند، بلکه فرشتگان هم که بندگان گرامی و مقرّب خداوند هستند «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ»[11]، به بندگی خود افتخار می کنند «لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسيحُ اَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لاَ الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ...». پس معلوم می شود فرشتگان مقرّب پروردگار هم بالاترین افتخارشان بندگی است. همانطور که عدّ ه ای از نصاری، حضرت عیسی(عَلَيهِ السَّلام) را پسر خداوند می دانستند، همانطور هم عدّ ه ای از مشرکین فرشتگان را دختران خداوند می دانستند که در این آیۀ شریفه خدای سبحان حضرت عیسی(عَلَيهِ السَّلام) را عبد، و فرشتگان را به عنوان «عباد» معرّفی فرموده است. هیچ کدام از اینها از بندگی استنکاف ندارند و شبانه روز در حال بندگی هستند.

 

[1]- مسيح، عيسی پسر مريم (مبارکه نساء/157).

[2]- نه زائیده و نه زاده شده﴿3﴾ و نباشد او را همتایی﴿4﴾ (مبارکه توحید/۳و۴).

[3]- برای اوست آنچه در آسمانها و زمين است (مبارکه بقره/116).

[4]- چگونه و از کجا باشد برای او فرزندی و نمی باشد برای او همسری (مبارکه انعام/۱۰۱).

[5]- در حقیـقت من بندۀ خداونـد هستـم، داده مرا کتـاب و قراد داده مرا پیـامبر(مبـارکه مریم(سَلامُ ­اللهِ ­عَلَيها)/30).

[6]- عبادت نکرديم تو را آنگونه که حق عبادت توست و نشناختيم تو را آنگونه که حق شناخت توست (بحارالانوار، ج۶۸، ص۲۳).

[7]- بحارالانوار، ج74، ص402

[8]- پاک و منزّه است خدايی که برد بنده­اش را شبانه از مسجد الحرام به مسجد الاقصی (مبارکه اِسراء/۱).

[9]- و قرار دادیم ایشان را امامانی که هدایت کنند به امر ما و وحی کردیم به ایشان انجام کارهای خوب را و برپاداشتن نماز را و دادن زکات را و پيوسته بودند ما را عبادت کنندگان (مبارکۀ انبیاء(عَلَيهِم السَّلام)/۷۳).

[10]- كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص‏ (پيسى‏) را بهبودى مى‏بخشم؛ و مردگان را زنده مى‏كنم‏ به اذن خداوند (مبارکه آل عمران/49).

[11]- بلکه بندگان شايسته هستند (مبارکه انبیاء(عَلَيهِم السَّلام)/۲۶).