همانطور که در جلسۀ سابق استفاده شد، دو خصلت بارز حضرات انبیاء(عَلَيهِم السَّلام)، بشارت و انذار است. حضرات انبیاء(عَلَيهِم السَّلام) همه جا مبشّرین و منذرین هستند. خداوند متعال پیوسته آیات حقّ و باطل، هدایت و ضلالت، ایمان و کفر، بشارت و انذار، صدق و کذب، ثواب و عِقاب و بهشت و دوزخ را در کنار هم بیان فرموده است، چراکه هدایت جامع و کامل، در صورتی است که بشارت و انذار در کنار هم و به صورت توأم صورت گیرد.
از همراهی بشارت و انذار، خوف و رجاء ایجاد می شود و حقیقت ایمان از کنار هم بودنِ خوف و رجاء حاصل می گردد. اگر تنها بشارت به رحمت الهی باشد، انسان گرفتار امنیّت کاذب می گردد، و اگر فقط انذار باشد و بشارتی نباشد، گرفتار یأس و نومیدی می گردد.
پس بشارت و انذار هیچ کدام بـه تنهایی انسـان را بـه مقصد نمی رسانند و تربیت زمـانی مفید و کـارساز و به مقصد رسـاننده می باشد که کفّۀ بشارت و انذار در حال تعادل باشد. انسان همان مقدار که به خداوند امیدوار است، همان مقدار هم باید خائف باشد. البته خوف از خداوند به این معنا نیست که خداوند موجودی ترسناک است، بلکه خوف انسان از بدبندگی و سوءِ اختیار خودش می باشد. حضرت امام سجّاد(عَلَيهِ السَّلام) به پیشگاه الهی عرض می کنند: «اَدْعُوکَ یا رَبِّ راهِباً راغِباً راجِیاً خائِفاً اِذا رَاَیْتُ مَوْلایَ ذُنُوبی فَزِعْتُ وَ اِذا رَاَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ»[1] اى خدا! تو را می خوانم با دلى که هراسان و ترسان است از قهر تو، و امیدوار به کرم توست، چون به گناهان خود اى مولاى من مى نگرم، زار مى نالم، و چون به کرم بى پایان تو نظر مى کنم، امیدوار مى گردم. اگر خوف و رجاء بطور یکسان باشند و بر هم غلبه نداشته باشند و کفّۀ آن دو در حال تعادل قرار گیرد، از حقیقتِ این دو، ایمان حقیقی و واقعی حاصل می شود و به این علّت، کسانی که گرفتـار یأس هستند، بزرگترین گنـاه کبیره را مرتکب می شوند «لا يَيْاَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ اِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُون»[2]. تا راه توبه باز است، راهی به سوی یأس و نومیدی نیست. به قول اساتید معظّم «کسـانی کـه در کشتی نومیدی نشستند، در سـاحل کفر پیـاده می شوند». وقتی تعادل خوف و رجاء به هم می خورد و انسان یک بُعدی پیش می رود، گرفتار یأس و ناامیدی می گردد و به مقصد اعلاء نمی رسد.