آیۀ شریفۀ «لكِنِ اللهُ يَشْهَدُ بِما اَنْزَلَ اِلَيْكَ...» پاسخ دیگری برای اهل کتاب است. خداوند متعال پیامبران را ارسال و اعزام فرموده و از بندگانش خواسته که به همۀ آنان معتقد باشند، لکن در مقام پیروی و تبعیّت، از آخرین پیامبر تبعیّت کنند. امّا یهود و نصاری فقط پیامبر خودشان را میپذیرفتند «وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَیْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَیْءٍ...»[1]، و هر دوی آنها پیامبر آخرالزّمان را نمیپذیرفتند.
حال خدای سبحان در آیۀ شریفۀ مورد بحث، رسول گرامیش را دلداری میفرمـاید، چراکه هیچ مصیبتی برای حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ) بالاتر از گمراهی امّت نبود. آن بزرگوار این همه فرزند از دست دادند و خداوند، یکبار ایشان را تسلّی نفرمود، ولی در برابر گمراهی مردم، غصّۀ آن حضرت آنچنان عمیق و شدید بود که خداوند سبحان بارها در قرآن کریم آن بزرگوار را تسلّی میفرماید «فَلَعَلَّكَ بـاخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثـارِهِـمْ اِنْ لَمْ يُؤْمِنُـوا بِهـذَا الْحَديـثِ اَسَفاً»[2]. آری، حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ) که رحمةً للعالمین هستند «وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ»[3]، وقتی میدیدند که چگونه مردم در کنار چشمۀ ناب و زلال حقیقت تشنه کام مانده اند، بسیار غصه میخوردند کـه خداوند متعـال، بـارها آن بزرگوار را تسلّی میفرماید «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّكَ يَضيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُون»[4] خداوند میداند که چگونه محزون میشوی!
در آیۀ شریفۀ مورد بحث نیز خداوند متعال اوّلاً رسول گرامیش را تسلّی میفرماید، ثانیاً حمایت خود را از آن حضرت اعلام میفرماید و ثالثاً حقّانیّت رسالت و قرآن کریم را امضاء میفرماید «لكِنِ اللهُ يَشْهَدُ بِما اَنْزَلَ اِلَيْكَ اَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً». پیامبرم اگر یهود و نصاری، رسالت تو و کتاب آسمانیت را قبول نکردند، خداوند و فرشتگان بر حقانيّت تو و کتاب آسمانيت شهادت میدهند «وَ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً»، آن کتـابی که متّکی بر علم بینهايت پروردگار و سرچشمه گرفته از علم لایزال الهی است. آيۀ شريفه، در مقام تسلّی و حمايت و پشتيبانی از رسولالله(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ) و قرآن کريم و امضاء رسالت آن بزرگوار می باشد. در خلاصه ای از بيانات استاد جوادی آملی در مورد «وَ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً» آمده است: «گاهی خداوند فضايلی را که به انسانها نسبت میدهد، به خودش هم نسبت میدهد، بمانند اينکه میفرمايد: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ»[5] خداوند عزّت را هم به خود، هم به رسول(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ) و هم به مؤمنين نسبت میدهد. امّا در مورد دیگری میفرمايد: «فَاِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً»[6] همۀ عزّت برای خداوند است. تا به اين ترتيب انسان از توحيد افعالی غفلت نکند و چنين نپندارد که بذاته دارای عزّت است، بلکه توجه کند که اگر عزّت دارد، اين عزّت را در رابطه با خدای صاحب عزّت اخذ نموده است. همچنين گاهی میفرمايد: «خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّة»[7] آنچه را که دادم با قوّت اخذ کنيد، و در مورد ديگری میفرمايد: «اَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً»[8] تمام قدرت از آنِ خداوند است، تا انسان فکر نکند که بذاته دارای قدرت است. در آيۀ شريفۀ مورد بحث نيز میفرمايد: فرشتگان شاهد هستند «وَ الْمَلائِكَةُ يَشْهَدُونَ»، و سپس میفرمايد: خداوند از لحاظ شاهد بودن کافی است «وَ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً»، يعنی شاهد اگر گواهی میدهد، در رابطه با حق است. البته خداوند نيازی به گواهیِ فرشتگان ندارد. گرچه شاهدان زياد هستند و حضرات انبياء و اوصياء(عَلَيهِم السَّلام) و زمين و زمان و فرشتگان و اعضاء و جوارح و... شهادت میدهند، لکن اين چنين نيست که بذاته و فی نفسه قدرت بر شهادت دارند، بلکه آن را در رابطه با خداوندِ شاهد اخذ نموده اند. خداوند متعال اراده فرموده که مخلوقاتش دارای اين خصيصه باشند و اذن شهادت و گواه بودن را خداوند بر انسان و ملائکه عنايت فرموده است». همانطور که خداوند شفاء را در درمانِ طبيب قرار داده است، گرچه طبيب شفاء میدهد، ولی شافیِ حقيقی خداوند است و به اذن خداوند درمانش مؤثّر واقع میشود. آتش میسوزاند، ولی اين خاصيّت را خداوند در آن قرار داده و اگر بخواهد، میتواند اين خاصيّت را از آن بگيرد، همانطور که خاصيّت سوزانيدن را از آتشِ نمرود گرفت و حضرت ابراهيم(عَلَيهِ السَّلام) را نسوزانيد. تأثير کارد، بريدن است، لکن اين اثر را خداوند قرار داده و اگر بخواهد، میتواند اين اثر را از کارد بگيرد، همانطور که از کاردِ حضرت ابراهيم(عَلَيهِ السَّلام) گرفت و گردنِ از برگِ گل لطيفترِ حضرت اسماعيل(عَلَيهِ السَّلام) را نبريد. از اينرو تمام اينها سبب هستند و تأثير سببها به اذن مسبّب الاسباب می باشد.
پس ای انسان، مبادا بگويی که من زحمت کشيدم و تحصيل کردم و عالم شدم، بلکه به حول و قوّۀ الهی میباشد. مبادا بگويی من زحمت کشيدم و ثروتمند شدم، بلکه رزق و روزی از آنِ خداوند است.
«بر مال و جمال خويشتن غِرّ ه مباش
کان را به شبی برند و این را به تبی»
بنابراين همانطور که به هنگام برخاستن از سجده میگوئيم: «بِحَوْلِ اللهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُومُ وَ اَقْعُدُ»[9]، همانگونه همۀ امور و کارها و افعال اعم از تحصيل علم، کسب معاش و... را به اذن و حول و قوّۀ الهی انجام میدهيم. انسان بايد تلاش کند، ولی به تلاشش متّکی نباشد و تنها به ذات لايزال الهی تکيه کند.
[1]- و گفتند یهودیان نیستند مسیحیان بر چیزی و گفتند مسیحیان نیستند یهودیان بر چیزی (مبارکه بقره/۱۱۳).
[2]- پس البته گويى مىخواهى بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند (مبارکه کهف/6).
[3]- و نفرستادیم تو را مگر مایۀ رحمت برای جهانیان (مبارکه انبیاء(عَلَيهِم السَّلام)/۱۰۷).
[4]- و البتّه به تحقیق میدانیم اينکه تو سینهات تنگ میشود به سبب آنچه که میگویند (مبارکه حجر/۹۷).
[5]- و برای خداوند است عزّت و برای رسولش و برای مؤمنین (مبارکه منافقون/۸).
[6]- پس به درستی که عزّت از آنِ خداوند است همگی (مبارکه نساء/۱۳۹).
[7]- بگیرید آنچه دادیم را با قوّت (مبارکه بقره/۶۳).
[8]- در حقيقت قوّت همگی از آنِ خداوند است (مبارکه بقره/۱۶۵).
[9]- به حول خداوند و قدرت او برمی خيزم و می نشينم (بحارالانوار، ج2، ص277).