آنچنان که از محضر بزرگـان استفـاده شده، در اینکـه چگونه میتوان با حضرت فاطمه(سَلامُ اللهِ عَلَيها) ارتباط برقرار نمود و در دنیا با ایشان زندگی کرد و آن بزرگوار را الگو و اسوه قرار داد، شایسته است سیری در شخصیّت آن حضرت نمائیم که با آن سنِّ به ظاهر اندک چه کردند تا به آن کمالات روحی و معنوی و عظمت وجودی نائل گشتند و محبوبۀ پروردگار و اُم ابیهای پدر شدند؟ چه کردند که سوّمین شخصیّت در عالم خلقت گشتند و خداوند آنچنان بهایی به ایشان بخشید که وقتی حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ) از معراج برگشتند، فرمودند: بر دربهای بهشت نوشته شده بود: «لا اِلهَ اِلَّا الله مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله عَلِیٌّ وَلِیُّ الله فاطِمَةُ خِيَرَةُ الله وَ الْحَسَن وَ الْحُسَين صِفْوَةُ الله»[1]. با سِیر در شخصیّت حضرت فاطمه زهرا(سَلامُ اللهِ عَلَيها) یک پاسخ بیشتر پیدا نمیکنیم و آن، این است که حضرت فاطمه زهرا(سَلامُ اللهِ عَلَيها) به تمام این مقامات عالیه نائل نگشتند، مگر به این علّت که عبد و بندۀ پروردگـار بودند. بـالاترین سیـادت و عظیمترین نعمت و بزرگترین سرمایۀ آن بزرگوار نعمت بندگی و عبودیّت است. بالاتر از بندگی و عبودیّت، مقامی نیست، همانطور که خدای سبحان در تشهّد نماز به بندگانش آموخته که اوّل اقرار به عبودیّت نمایند و بعد اقرار به رسالت وجود مقدّس حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ) نمایند، چراکه آن بزرگواران عبد بودند و سراسر زندگیشان، توحید و عبودیّت بود و یک نَفَس برای غیرخداوند نکشیدند و یک پلک برای غیرخداوند نزدند و یک قدم برای غیرخداوند برنداشتند و در هر کاری رضای الهی را در نظر گرفتند.
عبودیّت و بندگی حضرت فاطمه(سَلامُ اللهِ عَلَيها) را نام های ایشان بیانگر است، همانطور که حضرت امام صادق(عَلَیهِ السَّلام) در مورد حضرت فاطمه(سَلامُ اللهِ عَلَيها) فرمودند: «لِفَاطِمَةَ(عَلَیه االسَّلام) تِسْعَةُ اَسْماءَ عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فاطِمَةُ وَ الصِّدّيقَةُ وَ الْمُبارَكَةُ وَ الطّاهِرَةُ وَ الزَّكِيَّةُ وَ الرّاضِيَةُ وَ الْمَرْضِيَّةُ وَ الْمُحَدَّثَةُ وَ الزَّهْراءُ»[2] در نزد خدای عزّ و جلّ، حضرت فاطمه(سَلامُ اللهِ عَلَيها) نُه اسم دارند (که عبارتند از:) فاطمه (بريده شده از بدی ها...) و صدّيقه (بسيار راستگو و راست عمل) و مبارکه (پر خير و برکت) و طاهره (پاک و پاکيزه از آلودگی ها) و زکيه (منزّ ه و رستگار شده، صاحب خير و فضيلت بسيار) و راضيه (خشنود از خداوند) و مرضيه (مورد رضايت الهی) و محدّثه (کسی که فرشتگان با او سخن می گويند) و زهرا (درخشنده بر اهل آسمان و زمين) *. استاد جوادی آملی فرمودند: «هر کدام از نامها و القاب حضرت صدّیقۀ طاهره(سَلامُ اللهِ عَلَيها) بیانگر گوشهای از عظمت وجودی و شخصیّت نورانی آن اختر تابناک میباشد». به عنوان نمونه: یکی از نام های حضرت فاطمه زهرا(سَلامُ اللهِ عَلَيها) «صدّیقه» به معنای بسیار راستگو میباشد. در اعتقـاد و در قول و فعل و رفتار حضرت فاطمه(سَلامُ اللهِ عَلَيها)، صدقِ کامل حاکمیّت داشت، ولذا اگر بخواهید به صدّیقه نزدیک شوید، راهش صدق و راستی در گفتار و کردار است.
از دیگر نام های آن حضرت، طاهره است. طاهره یعنی پاک از بدیها و قذارتهای اخلاقی و عملی و آنچه که خدای سبحان و محبوبانش به آن راضی نیستند.
یکی دیگر از القاب حضرت فاطمه(سَلامُ اللهِ عَلَيها) «ممتحنه» یعنی «امتحان شده» است «اَلسََّلامُ عَلَیْکِ یا مُمْتَحَنَة»[3] سلام بر تو ای امتحان شده. در شدّت و طاقت فرسا بودنِ امتحانات آن حضرت همین بس که خودِ آن بزرگوار میفرمایند: «مصائبی بر من گذشت که اگر بر روزهای روشن وارد می شد، تبدیل به شبهای تار می گشت»[4] و پرواضح است که در کلام معصوم(عَلَیهِ السَّلام) غلوّ و مبالغه وجود ندارد.
از دیگر القاب حضرت فاطمه(سَلامُ اللهِ عَلَيها) «صابره» است «اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ الَّذى خَلَقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صابِرَةً»[5]. آری آن بزرگوار به تمام امتحانات الهیه به زیباترین صورت صابر بودند، ولذا به صفت «صابره» ملقّب شدند.
یکی دیگر از اسماء آن حضرت «راضیه» است. آن بزرگوار نه تنها به مقدّرات الهیه و مصائب و امتحانات و آزمونهای حق تعالی صابر بودند، بلکه به همۀ آنها راضی بودند. رضا صفتی بالاتر از تسلیم است. کسی که متّصف به صفت رضا میباشد، نه تنها در امتحانات به نحو احسن صابر است، بلکه خشنود می بـاشد و از بلایا استقبـال میکند. آری چنین کسانی مصیبتها را وسیلۀ قرب و رشد و تعالی میدانند و از مصائب نیز بمانند نعمتها استقبال میکنند.
آن بزرگ بانوی بشریّت به علّت راضیه شدن و رضایت از تمام مقدّرات الهی و مصائب و مشکلات، به مقام «مرضیه» نائل گشتند. از اینرو معلوم میشود که رضایت خداوند از بنده، محصول رضایت بنده از خداونـد است «رَضِیَ اللهُ عَنْهُم وَ رَضُوا عَنْه»[6]. وقتی انسـان در کوره های داغ آزمایشات الهی آبدیده شد و از آزمایشـات الهی سربلند برآمد، بطور نسبی به مقـام مرضیه نـائل می گردد، چراکه مرضیه بودن مقامی نسبی است. حضرت ایّوب(عَلَیهِ السَّلام) یک شبه تمام فرزندان و اموال خود را از دست دادند و به بیماری صعب العلاجی مبتلا شدند، ولی در طول این مدت هر کسی کـه به عیادت ایشان می رفت، جز حمد و شکر الهی از ایشان نمی شنید.
بنابراین اگر ما هم به مقدّرات الهی راضی شویم و در مصائب و مشکلات نه تنها لب به اعتراض نگشاییم و خداوند را محاکمه نکنیم، بلکه به تأسی از حضرت امام حسین(عَلَیهِ السَّلام) ندای «رِضًى بِقَضائِکَ وَ تَسلِیماً لِاَمْرِکَ وَ لا مَعبُودَ سِواکَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ»[7] سر دهیم، مقام راضیه و مرضیه به میزان نسبی و رضایت از مقدّرات الهی شامل حال ما نیز می گردد.
اولیای الهی و مقرّبان درگاه حق، اراده و خواستشان مستهلک در اراده و خواست پروردگار است و به هر آنچه خداوند راضی است، قانع و خشنودند و آیۀ شریفۀ «وَ ما تَشاؤُنَ اِلاّ اَنْ يَشاءَ الله»[8] در مورد ایشان تحقّق کامل دارد.
«روزی کسی به بازار برده فروشان رفت تا برده ای بخرد، از آن بردۀ مورد نظرش پرسید: نامت چیست؟ گفت: هرچه تو بنامی. پرسیـد: چه می خوری؟ گفت: هرچه تو بخورانی. سئوال کرد: چـه می پوشی؟ جواب داد: هرچه تو بپوشانی. پرسید: مسکنت کجاست؟ گفت: هرجا تو مسکن دهی. آن شخص، وقتی برده را با این حال دید، به خود آمد که مرا چه شده که به اندازۀ این برده، نتوانستم بندۀ خدا باشم!».
رضا و خشنودی از مقدّرات الهی، در جریان حضرت ابراهیم(عَلَیهِ السَّلام) وقتی در آتش نمرود قرار گرفتند، به وضوح نمایان است. در آن حال جناب جبرئیل(عَلَیهِ السَّلام) از ایشان سوال کرد: ای ابراهیم، خواسته ای از من نداری؟ حضرت پاسخ دادند: هیچ حاجتی از تو ندارم، همین که خداوند مرا می بیند، کافی است.
«چون رهـا از منجنيـق آمـد خليـل
آمـداز دربــار عـزّت جـبـرئـيـل
گفت: هَـل لَـکَ حـاجَـة يـا مُجتَبی؟
گفت: اَمّـا مِنـکَ يـا جبـرئـيـل لـا
من نـدارم حـاجـتی از هيـچ کـس
بـا يکی کـار من افتاده است و بس
هيـن ادب بنگر کـه در آن تنگنـای
لب به حاجت هم نه بگشود از خدای
گر سـزاوار من آمـد سـوخـتـن
لب زدفـع او بـبـايـد دوخـتـن
چون قضای او رضای جـان ماست
آتش و گلشن همه يکسـان ماست
من نمی خواهم جـز آنچـه خواهد او
حـال مـن می بيـنـد و می دانـد او
آنچـه دانــد لـايـق مـن آن کنـد
خـواه ويــران، خـواه آبـادان کند»[9]
انسان حقیقتـاً در برابر چنین مقامات بزرگواری احساس شرم میکند که بخاطر مسائل نازل، زانوی غم بغل کرده و لب به اعتراض گشاید و خداوند را محاکمه نماید!
[1]- نيست معبودی جز خداوند، محمّد فرستادۀ خداوند است، علی ولیّ خداوند است، فاطمه بهترينِ بندگان خداوند است و حسن و حسين برگزيدگان خداوند هستند (الجواهر السنيه، كليات حديث قدسى، ص597).
[2]- امالی صدوق، ص592
* علل الشرايع، ج1، ص178؛ بحارالانوار، ج43، ص10؛ به نقل از کتاب «فاطمه(سَلامُ اللهِ عَلَيها) اسوۀ بشر»، تأليف استاد جوادی آملی.
[3]- مفاتيح الجنان، فرازی از زیارت حضرت فاطمه زهرا(سَلامُ اللهِ عَلَيها)
[4]- صُبَّتْ عَلَیَّ مَصائِبُ لَوْ اَنَّها صُبَّتْ عَلَى الْاَيّامِ صِرْنَ لَيالِيا (روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج1، ص75)
[5]- سلام بر تو ای امتحان شده ای که آزمود تو را کسی که خلق نمود تو را، پس يافت تو را در آنچه که آزمود تو را صابر (مفاتيح الجنان، فرازی از زیارت حضرت فاطمه زهرا(سَلامُ اللهِ عَلَيها)).
[6]- راضی شد خداوند از آنها و و راضی شدند آنها از او (خداوند) (مبارکه مائده/۱۱۹).
۱- راضی هستم به قضای تو و تسليم هستم به امر تو و نيست معبودی جز تو ای فريادرسِ فريادرسان (مقتل الحسين(عَلَیهِ السَّلام)، مقرم، ص367).
[8]- و نمیخواهید شما مگر اینکه خداوند بخواهد (مبارکه انسان/۳۰).
[9]- آخوند ملّا احمد نراقی(رَحمَة اللهِ عَلَيه)، مثنوی طاقديس، ص333