خداوند متعال در آیۀ شریفۀ مورد بحث، به جریانی اشاره فرموده که در اواخر رسالت حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) اتفاق افتاده و موجب شده که شش اثر و ویژگی در بر داشته باشد که عبارتند از:

     ۱- امید دشمنان اسلام تبدیل به یأس شد «اَلْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ».

     ۲- فعالیّتها و تلاش­های کفّار را برای نابودی اسلام برچیده ساخت بطوری که ترس از دشمنان بی دلیل اعلام شد «فَلا تَخْشَوْهُمْ».

     ۳- برای اینکه ناسپاسی و کفران به این نعمتِ بزرگ و نادیده گرفتن آن، زمینۀ غضب الهی را فراهم نیاورد، فرمود: «وَ اخْشَوْنِ».

     ۴- اتّفاقی که دین با آن به تکامل رسید و به کمال مطلوب خود نائل گشت «اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ».

     ۵- موجب تمامیّت نعمات پروردگاری گشت و تمام نعمت­های الهی با این نعمت اتمام و تکمیل شد «وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتی».

     ۶- بالأخره این دین موجب رضایت خداوند گشت و پروردگار آن را امضاء فرمود و به عنوان دین ابدی معرّفی گردید «وَ رَضيتُ لَكُمُ الْاِسْلامَ ديناً».

     حال این چه واقعه و اتّفاقی بود و در چه روزی واقع شد که موجب نزول این همه برکات گردید، ‌بطوری که در عظمت آن بعضی از اهل کتاب (یهود و نصاری) گفتند که اگر یکی از این برکات در کتاب ما می­آمد، ما آن روز را عید می­گرفتیم! امّا تمام این برکات در یک روز و در یک حادثۀ عظیم جمع شده است و آن هم فرمایش خداوند متعال است که هیچ گونه مبالغه و غلوّی در کلامش امکان­پذیر نیست.

     در اوّل سورۀ مبارکۀ مائده استفاده شد که یکی از نامهای این سورۀ مبارکه، «مُنقِذه» یعنی رها کننده و نجات بخش است که مربوط به همین آیۀ شریفۀ مورد بحث می­باشد. مفسّران عظام هفده احتمال در مورد حادثه و جریان آیۀ شریفۀ مورد بحث ذکر کرده­اند که چند مورد از آنها عبارتند از: مناسبت اعلام گوشت­های حلال، روز تولّد حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ)، روز فتح مکه، روز مبعث، صلح حُدَیبِیه، روز هجرت حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ)، روز رحلت حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ)، روز نزول آیات اوّل مبارکه توبه، روز عرفه، یومُ الانذار یا روزی که دعوت عمومی از سوی حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) در سال سوّم هجرت انجام یافت. امّا استاد جوادی آملی فرمودند: «بی تردید، روزهای یاد شده، حساس و سرنوشت ساز هستند و هر یک نقطۀ عطفی در تاریخ اسلام به شمار می­آیند؛ لکن هیچ­یک از آنها ویژگی های گذشته چون یـأس کافران، اکمـال دين و اتمـام نعمت را در پی نداشت، ولذا نمی­تواند مصداق «اَلیَوم» باشد»[1].

     برای روشن شدن اینکه حادثۀ عظیم مذکور، چه حادثه­ای است، لازم است کـه مقدّمه­ای استفـاده شود. ظهور حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) در محیط جزیرة العرب، عکس العمل های متفاوتی داشت. عدّ ه­ای بدون قید و شرط آن را پذیرفتند و با عمق دل به یقین رسیدند و با تمام وجودشان، به آن حضرت ایمان آوردند. برخی دیگر ظاهراً اظهار ایمان کردند، ولی کفرشان را پنهان نمودند. عدّ ه­ای هم نه تنها ایمان نیاوردند، بلکه از سویی مانع ایمان آوردن دیگران شدند و از سوی دیگر به مبارزه پرداختند و با دسیسه­ها و خیانت­ها و تهدیدهای گوناگون و تبعید به شِعب ابی­طالب و تطمیع و اهانت و محاصرۀ اقتصادی و شکستن دندان آن حضرت و ریختن شکمبه بر سر آن بزرگوار، دشمنی و مخالفت خود را نشان دادند و شروع به نابودی دین و بی اثر نمودن فعالیّت­های حضرت پیامبراسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) کرده و سعی نمودند اهداف آن حضرت را خنثی و بی اثر سازند که از جملۀ آنها ابولهب عموی حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) بود که مخالفت­ها و کارشکنی­های فراوانی با آن حضرت داشت، برخلاف جناب ابوطالب که آن همه از حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) حمایت کردند و در برابر دشمنان اسلام که گفتند: «به برادر زاده­ات بگو از تبلیغ رسالت دست بردارد، تا ما هم هرگونه مال و ثروت و مقام و موقعیتی و همسری که بخواهد به او بدهیم»، ایستادگی کرده و جواب دندان شکن حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) را به آنها رسانیدند. حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) فرمودند: «اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهند، دست از ماموريت خود برنمى‏دارم تا به انجام برسانم يا كشته شوم‏»[2]. آری آن بزرگوار در این راه متحمّل آن چنان آزارها و اذیت ­ها و شکنجه­ ها گردیدند که بیان نورانی «ما اُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ ما اُوذيت»[3] بیانگر آن است. حضرت نوح(عَلَيهِ السَّلام) با وجود اینکه نهصد و پنجاه سال دوران رسالتشان طول کشید، لکن بر اساس این بیان مبارک به اندازۀ حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) رنج و آزار و اذیّت ندیدند و حتّی رسالت نهصد و پنجاه سالۀ حضرت نوح(عَلَيهِ السَّلام) این همه فشار و سختی نداشت. مخالفان به سرکردگی ابولهب عموی حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) آنقدر سنگ به پـاهـای مبـارک آن حضرت می­زدند که پر از خون می­شد، و بطور کلّی از هرگونه شکنجۀ جسمی و روحی در مورد آن حضرت و ياران و اصحابشان خودداری نمی­کردند و هرچه دعوت حضرت به حق گسترش می­یافت، فشارها بیشتر و جدّی تر و علنی­تر می­شد. همچنین آن بزرگوار را ساحر، شاعر و مجنون و... می­خواندند تا جایی که بالأخره آن حضرت را وادار به هجرت کردند. امّا وقتی حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) از مکه به مدینه هجرت کردند، نه تنها مشکلاتشان کمتر نشد، بلکه منافقان هم به کافران اضافه شده و علیه حضرت از هیچ­گونه دسیسه و دشمنی دریغ نکردند و با وجود تشکیل حکومت اسلامی و افزایش جمعیّت مسلمانان، دشمنی ها و کارشکنی­های منافقان بیشتر شد و به شکل تهاجم نظامی بروز یافت و جنگهایی بر حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) تحمیل شد که تعداد آنها از هفتاد نبرد افزون بود. تمام قبایل و فِرَق مشرکین و کفّار و منافقین، با وجود اختلافاتی که از لحاظ عقیده با هم داشتند، لکن در مورد آزار و اذیّت و شکنجه­های روحی آن بزرگوار و اصحابشان و مبارزه با اسلام متّحد بودند.

     مخالفان و منافقان که نقش ستون پنجم را در پیکرۀ حکومت اسلامی داشتند و از هیچ توطئه و دسیسه­ای نسبت به حضرت و یاران ایشان کوتاهی نمی­کردند و در آرزوی مرگ آن حضرت بودند؛ می­گفتند: چون او فرزند ذکور ندارد، به زودی اهدافش تباه و نابود می­شود و با مرگ او، یاد و نام او نیز می­میرد «اِنَّ مُحَمَّداً رَجُلٌ اَبْتَرُ لا وَلَدَ لَهُ فَلَوْ قَدْ ماتَ انْقَطَعَ ذِكْرُه‏»[4]، و به این علّت آن حضرت را ابتر و بی دنباله و بی یار و یاور می­نامیدند و آرزو و امید داشتند که یاد و نامش با مرگش از بین خواهد رفت. دشمنان قسم خوردۀ ایشان شبانه روز درصدد خاموش کردن چراغ دین و قطع ریشۀ اسلام بودند «وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دينِكُمْ»[5]. این تهـاجم و تلاش­های منفی تنها به مشرکین اختصاص نداشت، بلکه اهل کتاب نیز چنین بودند که قرآن کریم بیانگر اهداف و آرزویشان است «وَدَّ كَثيرٌ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ ايمانِكُمْ كُفّاراً...»[6]، «وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَ ما يُضِلُّونَ اِلاّ اَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ»[7]، «وَ قالُوا كُونُوا هُوداً اَوْ نَصارى‏ تَهْتَدُوا»[8]. اهل کتاب تبلیغ می­کردند که جز یهود و نصاری کسی وارد بهشت نمی­شود «لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ اِلاّ مَنْ كانَ هُوداً اَوْ نَصارى‏»[9]، درحالی که خداوند خطاب به رسول گرامی خود می­فرماید: «تِلْكَ اَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ صادِقين‏»[10] اين آرزوى آنهاست! بگو: «اگر راست مى‏گوييد، دليل خود را بر اين موضوع) بياوريد!».

 

[1]- خلاصه ای از فرمايشات استاد جوادی آملی، تفسير تسنيم، ج21، ص579

[2]- لَوْ وُضِعَتِ الشَّمْسُ فی يَمينی وَ الْقَمَرُ فی شِمالی ما تَرَكْتُ هذَا الْقَوْلَ حَتّى اُنْفِذَهُ اَوْ اُقْتَلَ دُونَهُ (بحارالانوار، ج9، ص143).

[3]- اذيّت کرده نشد پيامبری مانند آنچه که من اذيّت کرده شدم (کشف الغمه، ج2، ص537).

[4]- محمّد مردى است كه پسر و نسلى ندارد، هرگاه بميرد، اسم و رسم وى نابود خواهد شد (بحارالانوار، ج44، ص80).

[5]- و پیوسته مقاتله می­کنند با شما تا اینکه برگردانند شما را از دینتان (مبارکه بقره/۲۱۷).

[6]- دوست دارند بسیاری از اهل کتاب که برگردانند شما را از بعد ایمانتان کافران (مبارکه بقره/۱۰۹).

[7]- دوست دارند گروهی از اهل کتاب که گمراه کنند شما را و گمراه نمی­کنند مگر خودشان را و نمی­فهمند (مبارکه آل عمران/۶۹).

[8]- و گفتند باشید یهودی یا مسیحی تا هدایت یابید (مبارکه بقره/۱۳۵).

[9]- هرگز داخل بهشت نمی­شوند مگر کسانی که باشند یهودی یا مسیحی (مبارکه بقره/۱۱۱).

[10]- مبارکه بقره/111