در آستانۀ ایّام فاطمیّۀ دوّم و رحلت جانگداز حبیبۀ پروردگار، حضرت فاطمۀ زهرا(سَلامُاللهِعَلَيها) قرار داریم. حضرت فاطمه(سَلامُاللهِعَلَيها) صبرهایی را متحمّل شدند که پدر بزرگوارشان حضرت پیـامبر اکرم(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ) را گریانيد. لکن آن بزرگوار دارای چنان بینشی بودند که در اوج آن همه مشکلات به پدرِ بزرگوارشان عرض کردند: «يا رَسُولَ اللهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلى نَعْمائِهِ وَ الشُّكْرُ لِلَّهِ عَلى آلائِهِ»[1] اى رسول خدا! خداوند را سپاس مىگويم به سبب نعمتهاى فراوانى كه به من عطا فرموده، و او را در مقابل محبّتهايش شكر مىگزارم.
بیان مبارک حضرت زهرا(سَلامُاللهِعَلَيها) این حقیقت را می رساند که اولیای الهی همواره در مقام شکر میباشند. در بیانی نورانی از حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ) آمده است که ایمان متشکّل از دو بخش صبر و شکر است «اَلْايمانُ نِصْفانِ نِصْفٌ فِی الصَّبْرِ وَ نِصْفٌ فِی الشُّكْر»[2]. در حقیقت کسی که صبر ندارد، نیمی از ایمان را ندارد و کسی هم که شکرگزار نیست، نیم دیگر آن را از دست داده است. نکتۀ حائز اهمیّتی که در مورد شکر قابل تذکّر است، شکرگزاری از واسطه های نعمت می باشد. یعنی یکی از مصادیق پذیرش شکر انسان از جانب خداوند، شکرگزاری انسان از واسطه های نعمت است. همانطور که حضرت پيامبر اکرم(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ) می فرمایند: «کسی که از مردم سپاس گزاری نکند، از خداوند تشکّر ننموده است»[3]. هرچند که در عالم هیچ کس در نعمت رسانی مستقل نیست، یعنی اگر کسی به ما نعمتی اعم از مادّی یا معنوی می رساند، مستقلاً این کار را نکرده است و همه از جانب خدای سبحان می باشد، لکن تشکّر و قدردانی از او در همین حد که واسطۀ نعمت بوده، بر انسان لازم و ضروری است. به همین جهت است که خداوند شکر هیچ بنده ای را مادام که شکر بندگان و واسطه های نعمت را به جا نیاورد، قبول نمی فرماید. ای بسا انسان در این جهان در حد توان حامد و شاکر خداوند باشد، امّا در روز قیامت در ردیف ناسپاسان قرار گیرد، و آن به دلیل عدم سپاسگزاری از بندگان خداوند است. خدای سبحان به چنین بنده ای می فرماید: چون در دنیا شکر بندگان مرا به جا نیاوردی، پس شکر مرا هم بجا نیاورده ای.
نکتۀ حائز اهمیّت دیگر در رابطه با تشکّر از بندگان این می باشد که هرچند تشکّر از بندگان و واسطه های نعمت امری واجب و ضروری است، لکن نبـاید ایشان را در نعمت رسانی مستقل دانست. به عنوان مثال کسی که بـه سبب طبـابت پزشک، از بیمـاری رها می شود و می گویـد: اگر این پزشک نبـود، من مرده بـودم و یـا من زندۀ این پزشک هستم، در حقیقت او را در طبـابت و شفادهی مستقل می بیند و این شرک است. حقیقت این است که شفا از خداوند است، و خدای سبحان به دست آن طبیب شفا را در انسان ایجاد می کند. در تـأیید این مطلب خداونـد متعـال در سورۀ مبـارکۀ یوسف(عَلَيهِ السَّلام) می فرمـاید: «وَ مـا يُؤْمِنُ اَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ اِلاّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»[4]. حضـرت امـام صادق(عَلَيهِ السَّلام) در مورد آيۀ شريفۀ مذکور فرمودند: «اين شرك همان سخن مردم است كه مىگويند: اگر فلانى نبود، كار من زار بود، اگر فلانى نبود، به چنين و چنان نمىرسيدم، اگر فلانى نبود، خانوادهام گرفتار مىشدند... مگر نمىبينى كه چنين افرادى براى خداوند در حكومتش شريك قرار دادهاند كه آن شريك به اينان روزى مىرساند و ضرر را از اينان دفع می كند. راوى مىگويد: گفتم پس بگويد: اگر خداوند متعال به واسطۀ فلانى بر من منّت نمىگذاشت، هلاك و گرفتار مىشدم (اين چگونه است؟)، فرمودند: بله، امثال اين سخنان اشكالى ندارد»[5].
[1]- بحارالانوار، ج43، ص86
[2]- ايمان دو نیم دارد، نیمی در صبر است و نيمی در شکر (بحارالانوار، ج74، ص153).
[3]- من لم يشكر النّاس لم يشكر اللّه (پيام پيامبر(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ)، متن عربی، ص554).
[4]- و ايمان نمی آورنـد بيشترِ ايشـان بـه خداونـد، مگر اينکه ايشـان مشرکـانند (مبارکه یوسف(عَلَيهِ السَّلام)/۱۰۶).
[5]- هُوَ قَوْلُ الرَّجُلِ لَوْ لا فُلانٌ لَهَلَكْتُ وَ لَوْ لا فُلانٌ لَاَصَبْتُ كَذا وَ كَذا وَ لَوْ لا فُلانٌ لَضاعَ عِيالی اَ لا تَرى اَنَّهُ قَدْ جَعَلَ شَريكاً فی مُلْكِهِ يَرْزُقُهُ وَ يَدْفَعُ عَنْهُ قَالَ قُلْتُ فَيَقُولُ لَوْ لا اَنَّ اللَّهَ مَنَّ عَلَیَّ بِفُلانٍ لَهَلَكْتُ قالَ نَعَمْ لا بَاْسَ بِهذا (بحارالانوار، ج68، ص150).