خداوند متعال تمام اوصاف و اسمای خود را بالقوّ ه در وجود بندگانش به ودیعه نهاده تا با شکوفاسازی آنها به مقام مظهریّت برسند. یکی از اوصاف الهی، شاکر است. اگر خداوند بندگانش را دعوت به شکر می فرماید، خود را نیز شاکر معرّفی می فرماید «شاكِرٌ عَليمٌ»[1]، «شَكُورٌ حَليم»[2]. یعنی نسبت به اعمال بندگانش قدردان است. همچنین خداوندِ شاکر در قرآن کریم، انسان های کامل از حضرات انبیاء و اوصیاء(عَلَيهِمالسَّلام) را هم به این صفت می ستاید، چنانچه در مورد حضرت نوح(عَلَيهِ السَّلام) می فرماید: «اِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً»[3] و یا حضرت ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام) را «شاكِراً لِاَنْعُمِهِ»[4] معرّفی می فرماید. آری خداوند حضرت ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام) را برگزید و گلچین فرمود «همه را بیـازمـودم ز تو خوشترم نیامد»[5].
خداوند متعال می دانست که آن بزرگوار در اثر اطاعت و تسلیم و سپاسگزاری از حقّ چنان قابلیّت و صلاحیّتی در خود ایجاد نموده اند که مقام خلیفة اللّهی را احراز نمایند. لازم به ذکر است انسان های غیرمعصوم هم به میزان شکرگزاری و تلبّس به اوصاف پروردگار بطور نسبی به مقام مظهریّت و انسانیّت نائل می شوند. انسان هر چقدر شاکر باشد و به صفت شکر که یکی از اوصاف خداوند است، ملبّس گردد، به همان میزان به خداوند شاکر تقرّب یافته است. البته منظور از شکرگزاری تنها داشتن زبان شاکر نیست، بلکه زبان قلب و عمل هم باید شاکر باشد. زبان، ترجمان قلب است. وقتی قلب شاکر باشد، عملاً نشان می دهد، همانطور که جناب اویس قَرَنی گرچه معصوم نبودند، ولی شب تا صبح به سجده می رفتند و می گفتند: «امشب، شب سجده است». شب دیگر تا صبح به رکوع می رفتند و می گفتند: «امشب، شب رکوع است». سئوال می کردند که آیا خسته نمی شوی؟ جواب می دادند: «کاش از اوّل عمرم تا آخِر، یک شب بود و آن شب را به رکوع و سجود به سر می بردم و زار و زار گریه می کردم». علّت این امر، این است که جناب اویس قرنی خود را در احاطۀ نعمت های الهی می دید «وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لا تُحْصُوها»[6] و خود را از شکر در برابر نعمت های الهی عاجز می دانست و عظمت خدای سبحان چنان برایش روشن شده بود که بدون اینکه متوجّه شود، یک مرتبه خود را در رکوع و سجده می یافت. امام سجّاد(عَلَيهِ السَّلام) به پيشگاه الهی عرض می کنند: «شکرگزارترینِ بندگانت از شکر تو ناتوان هستند»[7]. در روايتی آمده است: «خداوند به حضرت موسی(عَلَيهِ السَّلام) وحی فرستاد که ای موسی، حق شکر مرا به جای آر، عرض کرد: پروردگارا چگونه شکر کنم تو را که حق شکر تو باشد، درحالی که هیچ شکری نیست که به آن تو را شکر کنم، مگر آنکه همان شکر هم نعمتی است که تو به من ارزانی داشتی، خداوند فرمود: ای موسی، اکنون حق شکر مرا ادا کردی که دانستی آن هم از من است»[8]. یعنی وقتی انسان خود را در مقام عجز یافت و در برابر نعمات پروردگار خود را از شکرگزاری ناتوان دید، به مقام شکر حقيقی نائل آمده است. امام سجّاد(عَلَيهِ السَّلام) میفرمایند: «چگونه می توانم حق شكر تو را به جا آورم درحالی كه همین شكر من نیاز به شكری دارد و هر زمان كه می گویم الحمدلله، بر من لازم است كه به خاطر همین توفیقِ شكرگزاری، بگویم: لك الحمد»[9]. بیان نورانی حضرت این حقیقت را میرساند که انسان فقرِ محض در برابر هست محض است و سراسر وجودش ضعف و ناتوانی است و مستقلاً از خود هیچ ندارد و هرچه هست از طرف خداوند به او اعطاء شده است. نعمت چشم، گوش، دست، پا، هوش، حافظه و تمام قوای ظاهری و باطنی و مال و ثروت و... تماماً از سوی خداوند بر انسان عنایت شده است. در تأیید این مطلب ملاحظه می شود که اگر انسان مالک حقیقی اعضاء و جوارح و مال و ثروت و... خود بود، هرگز آنها را از دست نمی داد، درحالی که وقتی به سن پیری می رسد، اغلب قوای ظاهری و باطنی او ضعیف شده یا از کار می افتند.
«گهی دندان به درد آید گهی چشم
زمـانی معـده میآیـد سـرِ خشم»[10]
تمام قوای ظاهری و باطنی انسان امانت الهی است، ولذا روزی همه را به صاحب امانت برمی گرداند. عمر بزرگترین امانت و ارزشمندترین هدیه و تحفۀ خداوند بر انسان است. انسان هر آنچه را برای سرای ابدی و دار جاوید فراهم می آورد، در دوران محدود عمر انجام می دهد. حال اگر عمر تحفۀ پروردگاری است، پرواضح است جوانی که چلچراغ عمر و شکوهمندترینِ دوران است، چه موهبت عظیمی می باشد. جوانی گلی است که در طول زندگی جز یکبـار نمی شکفد و خورشیدی است که جز یکبار درخشش ندارد. و بسیار سریع الزّوال است. یکبار مصرف ترینِ ظرف ها ظرف جوانی است. اگر به خانۀ سالمندان که در حقیقت سرای افسردگی و پژمردگی است، سری زده شود، ملاحظه می شود که اینها روزی در اوج زیبایی و جوانی و شکوفایی بوده اند، ولی اکنون این چنین پژمرده و درمانده و افسرده شده اند و همۀ ما درواقع در انتظار چنین روزی هستیم. بزرگترین ظلم به والدین، سپردن آنان به خانۀ سالمندان است. پدر و مادری که جوانی خود را به پای فرزند ریخته اند، هرگز روا نیست که در دورانی که پیر و از کار افتاده شده اند، و نیاز شدید به حمایت و کمک و یاری فرزندان دارند، با بی رحمی روانۀ سرای سالمندان شوند. فرزندی که پدر و مادر خود را به خانۀ سالمندان می سپارد، باید به این امر توجه نماید که با این عملش باید در انتظار روزی باشد که فرزندانش نيز او را به سرای سالمندان می سپارند.
«از مکـافـات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو»[11]
پدر و مادر، همسر و فرزندان و... نعمت و هدیۀ پروردگار هستند. اگر واقعاً انسان به این حقیقت واقف باشد که هیچ ندارد و هر آنچه از نعمات مادّی و ظاهری که در اختیار اوست، همه عنایات و توفیقات پروردگاری است «وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللهِ»[12]، همواره خود را بدهکار خدای سبحان می داند. همانطور که انسان مالک قوای ظاهری و باطنی خود اعم از چشم و گوش و هوش و حواس و... نیست، همانگونه نعمت های معنوی اعم از ایمان و تقوا، یقین و معرفت و فضایل اخلاقی و سجایای روحی نیز همه هبه و عطیۀ الهی و بنده نوازی پروردگار هستند. اگر کسی حلیم و صبور و بردبار و رئوف و مهربان است و اگر توفیق حل مشکلات دیگران را دارد و در خیررسانی و خدمت به خلق توفیق دارد و می تواند مشکلات را در وجود خود حل کند، همه هبۀ الهی است و در هیچ کدام از آنها مستقل نیست و به این علّت حضرات اولیاء و اوصیاء(عَلَيهِمالسَّلام) همواره خود را در مقام ضعف و عجز و فقر و نقص و بدهکار خداوند می دانند. خدای سبحان با معرّفی خود به عنوان شاکر و معرّفی انسان های کامل از حضرات انبیاء و اوصیاء(عَلَيهِمالسَّلام) با عنوان شاکر، به انسان ها درس شکرگزاری می آموزد. یعنی ای بندگان! شما هم برای رسیدن به من، خود را به صفت شکر مزیّن کنید و در برابر نعمات اعطایی شاکر باشید.
[1]- شکرپذیر دانا (مبارکه بقره/۱۵۸).
[2]- شکرکنندۀ بردبار (مبارکه تغابن/۱۷).
[3]- همانا او بنده اى سپاسگزار بود (مبارکه اِسراء/3).
[4]- شكرگزار بود برای نعمت های او (مبارکه نحل/121).
[5]- مولوی(عَلَيهِ الرَّحمَة)
[6]- و اگر نعمتهاى خدا را شماره كنيد، آنها را نمى توانيد بشماريد (مبارکه نحل/ ۱۸)،
[7]- فَاَشْكَرُ عِبادِكَ عاجِزٌ عَنْ شُكْرِك (صحيفۀ سجاديّه، فرازی از دعای37).
[8]- اصول کافی، ج۴، ص۳۰۱
[9]- فَکَیْفَ لى بِتَحْصیلِ الشُّکْرِ وَ شُکْرى اِیَّاکَ یَفْتَقِرُ اِلى شُکْرٍ فَکُلَّما قُلْتُ لَکَ الْحَمْدُ وَجَبَ عَلَىَّ لِذلِکَ اَنْ اَقُولَ لَکَ الْحَمْدُ (مفاتيح الجنان، فرازی از مناجات خمس عشر، مناجات شاکرين).
[10]- مقدّمۀ عارفنامه، ايرج ميرزا
[11]- مولوی(عَلَيهِ الرَّحمَة)
[12]- و هر نعمتى كه داريد، از جانب خداست (مبارکه نحل/۵۳).