دین اسلام دین جامع و متضمّن سعادت فرد و جامعه است و با جامعیّتی که دارد، پاسخگوی تمام نیازهای بشری، اعمّ از دنیوی و اُخروی و ظاهری و باطنی میباشد و به ایـن سبب دین جاودانی است. ارزشهای قرآن کریم نه تنها کهنه نمی شوند، بلکه هرچه زمان میگذرد، پرده از حقایق آن برداشته میشود «اِنَّ لِلْقُرْانِ مَعانٍ یُعَرِّفُهُ الزَّمانْ»[1] آری دین اسلام دین فرازمانی و فرامکانی است و با پیشرفت علم، حقایق بالاتری از آن معلوم میشود و لذا هُشدار الهی است که مبادا در مقابل قوانین الهی تسلیم نشده و جبهه گیری نمایید. اسلام دین تسلیم است و لازمة مسلمان بودن، تسلیم شدن در برابر قوانین اسلام است و حکم مُتعه نیز یکی از قوانینی است که خداوند آن را وضع کرده و بمانند سایر احکـام لازم الرّعایه و واجب الاطاعه است. زمانی شرایط چنین ایجاب میکند که ازدواج دائم امکان پذیر نمیباشد، در این صورت یکی از سه کار باید انجام گیرد، یک راه سرکوب کردن غرایز است که مضرّات و خطرات آن غیرقابل انکار است. راه دیگر بیبند و باری و فساد و فحشا است که در بعضی از جوامع غرب امری امضاء شده و قانونی است و راه سوم ازدواج موقّت و غیردائم است که آن را خداوند حکیم مقرّر فرموده است و پُرواضح است که وقتی ازدواج دائم ممکن نیست، بهترین و عاقلانه ترین راه، ازدواج موقّت و تأمین این غریزه از طریق مشروع و حلال میباشد. پس معلوم میشود که در پارهای از شرایط، قانون مُتعه یا ازدواج موقّت به عنوان ضرورت مطرح میشود. آیا در حال غلیان غریزة جنسی که امکان ازدواج دائم برای او وجود ندارد، صحیح است که به رُهبانیّت دعوت شود و غریزة او سرکوب گردد درحالیکه علم روانشناسی امروز، پرده از عوارض سهمگین و خطرناک سرکوب غریزة جنسی برداشته است.
تفاوت ازدواج دائم با غیردائم این است که در ازدواج دائم، همسران از همدیگر ارث میبرند ولی در ازدواج موقّت از هم ارث نمیبرند. لکن چنانچه از این نکاح موقّت فرزندی متولّد شد، این فرزند حرامزاده نیست و اسلام او را مورد حمایت قرار میدهد. یعنی به مانند فرزند ازدواج دائم، احکام فرزندی با تمام حق و حقوقش بر او جاری است و به نام پدر برای او شناسنامه صادر میگردد. امّا در روابط جنسی نامشروع نه تنها تعهّدی در ميان نيست، بلکه گناه کبيره است و فرزند حاصله از آن حرامزاده میباشد.
پس با توجه به مطالب مذکور، همانگونه که نماز و روزه جزو قوانين متقن الهی است، عقد موقّت یا مُتعه نیز از قوانين و احکام خداوند است، و از آنجائی که خداوند متعال فطرت انسان را هماهنگ با قوانین الهی قرار داده است، پس هرگونه مخالفت با احکام الهی مخالفت با فطرت و قوانین آفرینش است، بنابراين مبادا، انسان تحت تأثير احساسات قرار گيرد و در برابر اين حکم و قـانون الهی، چون برخلاف ميل اوست، جبهه گیری کرده و مقابله نمايد. لازم به يادآوری است که انسان در آن لحظه در حال آزمايش قرار دارد، مبادا در اثر غفلت، کسی را که اقدام به ازدواج موقت کرده، محکوم نماید، ای بسا او در پيشگاه الهی مسئول نباشد ولی انسان با سوءظن و غيبت در مورد چنین کسی دچار گناه کبيره شده باشد. آری، محکوم نمودن کسی که در پيشگاه الهی مسئول نيست، مخالفت با قانون متقن و حکيمانة خداوند و موضع گيری در برابر خداوند و رسول اوست و موجبات خشم و غضب و نارضايتی آنان را فراهم میآورد. پس روشن میگردد که قانون ازدواج موقت، همانند ساير قوانين حقّه، واجبالاطاعه میباشد چراکه از طرف واضع حکيم و عليم است و حکم خدای عادل میباشد «اِنَّ اللهَ کانَ عَليماً حَکيماً».
1- همانا برای قرآن معانی است که گذشت زمان آن را معرفی میکند.