تجزيه­ناپذير بودن احکام پروردگار:

     قوانين پروردگار هرچند جدا جدا ابلاغ شده­اند، لکن در اصل به يکديگر مربوط بوده و تجزيه­بردار نيستند، همانطور که در عالم تکوين و نظام آفرينش نيز، عوامل مختلفي بمانند ابر، باد، ماه، خورشيد، آب و... وجود دارند که بظاهر، جدا از هم مي­باشند، لکن حيات موجودات، بستگي به تمام عوامل مذکور دارد و با حذف يکي از آنها، اوضاع مختل شده و حيات به مخاطره مي­افتد و هستي رو به فنا و نابودي مي­رود؛ يعني اگر کاروان هستي اينچنين منظّم پيش مي­رود، به اين دليل است که هيچ­کدام از عوامل جهان آفرينش ذرّه­اي در وظايف خود کوتاهي و تعلّل نمي­ورزند و سرِ سوزني از مدار اصلي خود تجاوز نمي­نمايند «لَا الشَّمْسُ يَنْبَغی لَهٰا اَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّيْلُ سٰابِقُ النَّهٰارِ»[1].

     کتاب تدوين (قرآن کريم) نيز وظايفي از قبيل نماز، روزه، خمس، زکات و حجاب و... براي انسان به جهت نيل به حيات طيّبه و سعادت جاويدان وضع فرموده که انسان با تجزية آن قوانين، هرگز به مقصدِ اعلاء نمي­رسد. يعنی آنها در عين جدا بودن، يکپارچه هستند و انسان را بسوي هدف واحدي پيش مي­برند و آن وظايف، همان تکاليف وضع شده براي انسان­ها مي­باشد که همه از جانب حق متعال بوده و «دين» ناميده مي­شود که انسان در صورت رعايت مجموع آنها، به سعادت دنيوي و اُخروي و فردي و اجتماعي نائل مي­گردد و به چنين شخصی متديّن گفته مي­شود.

     خداوند متعال همة اين قوانين را که به نام دين وضع فرموده، به عنوان امانت در اختيار بندگان خود قرار داده و شرط رستگاري را، در حفظ اين امانت دانسته است؛ لذا انسان با انجام اين دستورات، امانت خداوند را حفظ مي­کند و در غير اين صورت امين محسوب نمي­گردد. مثال مادّي که اين امر را بهتر روشن مي­سازد، اين است که کسي کيسة طلا و جواهري را که سرش را مُهر نموده، در نزد فرد ديگري به امانت مي­گذارد، لکن به هنگام تحويل گرفتنِ امانت مشاهده مي­کند که مُهر آن شکسته شده و تعدادي از جواهراتِ داخل کيسه، مفقود شده است. آيا با وجود اينکه بقية جواهرات در داخل کيسه موجود هست، چنين شخصی امين محسوب مي­گردد؟ آيا او امانت­دار خوبي بوده است؟ اين شخص، با اين کار، مقام خود را تنزّل داده و از مرتبة امانت به حدّ خيانت سقوط کرده است. خداوند متعال هم، براي رسانيدن انسان به سعادت، احکام و تکاليفي را که شرط سعادت اوست، مُهر نموده و امضاء کرده و بصورت امانت به او سپرده است که انسان، در صورت تسليمِ کامل در برابر آن تکاليف، و رعايت کامل آنها، امانت­دار الهي و امين محسوب مي­شود و آيـة شريفة «وَالَّذينَ هُمْ لِـاَمٰانٰاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رٰاعُونَ»[2] در مورد او محقّق مي­گردد، لکن در صورتي که بعضي از احکام را بپذيرد و برخي را رها نمايد، در حقيقت احکام و قوانين قرآن را تجزيه کرده و مشمول آية شريفة «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ»[3] می­شود. در نتيجه، ايمان او به علّت تجزيه نمودنِ قوانين الهي، ايمان کامل محسوب نمي­گردد، لذا نه سعادت فردي او تأمين مي­شود و نه به سعادت جاويدان اُخروي مي­رسد و به عبارت ديگر، بخاطر اين حريم­شکني و قانون­شکنی، به کمال موعود نائل نمي­گردد.

     آری، وقتي خالق انسان، شرط رسيدن به سعادت ابدی و استقرار در صراط مستقيم را رعايت همه­­جانبة قوانين الهي مي­داند، لذا کسي که به يکي از فرایض الهي عمل نمي­کند، درواقع يکي از پايه­هاي ايمان را از بين برده است و در اين صورت ره به مقصد اعلی نخواهد برد.

     پس انسان در صورت رعايت تمام قوانين الهی و عمل به قرآن کريم و اطاعت از اهل­بيت(عَلَيهِمُ السَّلام) مي­تواند صراط مستقيم را بپيمايد و به مقصد اعلي که همانا باريابی به کمال انسانی و نيل به قرب الهی است، راه يابد.

 

1- نه خورشيد سزاوار است براي آن، اينکه درک کند ماه را و نه شب سبقت ­گيرنده است روز را (مبارکة يس/40).

2- و کساني که ايشان به امانتهايشان و عهدهايشان مراعات­ کنندگان هستند (مبارکة مؤمنون/8).

3- ايمان مي­آوريم به بعضي و کافر مي­شويم به بعضي (مبارکة نساء/150).