اوّلين قدم براي دستيابي به يک زندگي موفّق و سعادتمند اين است که زن، شريک زندگيش را بشناسد و از روانشناسي مرد مطالبي را بداند؛ به اين معنا که بداند مرد از همسرش چه انتظاراتي دارد و خواستههايش چيست؟ شناخت شريک زندگي باعث ميگردد که زن به خواستهها و نيازهاي اصيل و فطري مرد توجّه کند و به اين وسيله، آن سعادت موعود قرآني را که عبارت از رحمت و مودّت و سکونت و آرامش است، در خانواده حاکم سازد. يکي از خواستههاي اصيل و فطري که خداي سبحان آن را در نهاد مرد قرار داده، ميل به قوّاميت و سرپرستي و مديريت در خانواده ميباشد، که خداي سبحان در آية شریفة «اَلرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ»[1] به اين حقيقت اشاره فرموده است و معلوم ميگردد که وقتی خداي سبحان در قرآن کريم، مرد را با صفت قوّام بودن معرّفي فرموده است، قبلاً اين ميل را در فطرت او قرار داده و او را بدين گونه سرشته است. حال شناخت صحيح زن در اين موارد باعث ميگردد که به اين ميل ذاتي و فطري و خدادادي مرد توجّه کند و نسبت به آن احترام قائل گردد که در اين صورت حقّ مرد را در اين مورد به او داده و او را روحاً تأمين نموده است.
البتّه اوّلين کسيکه از آثار مثبت اين امر بهرهمند ميگردد خود زن خواهد بود؛ لکن چنانچه بخواهد این حقّ مشروع مرد را از وي سلب کند، درواقع با گرفتن اين حقّ ذاتي، روحاً او را ناقص نموده است و در اين صورت نيز اولّين کسيکه از آثار منفی اين امر متضّرر ميگردد، خود زن خواهد بود. چرا که خوشبختي و آرامش در زندگي مشترک طرفيني است و اگر حقّ فطري و نیاز روحی مرد تأمین نشود، هرگز احساس آرامش و سعادت نخواهد کرد و چنين مردي هرگز نميتواند براي همسرش شوهر خوب و شايستهاي گردد.
بر همين اساس يعني بر اساس ميل به قوّاميت، مرد ميخواهد در تمام موارد اعمّ از دانايي، توانايي، قدرت و مهارتهاي اجتماعي و ... پيوسته يک سر و گردن از همسرش فراتر و پيشتر باشد؛ مرد همواره دوست دارد که همسرش او را به عنوان فرد برتر و مافوق در صحنه زندگی قبول کند؛ لذا پيوسته بطور مستقيم و غير مستقيم سعي دارد اين امر را به همسرش نشان دهد و بقبولاند. یعنی نه تنها عملاً درصدد نمايش و اعمال قدرت برميآيد، بلکه براي اثبات اين امر در هر مناسبتي به تعريف از موفّقيتهاي گذشتة خود در زمينههاي مختلف و شاهکارهايش در زندگي ميپردازد. در اين شرايط، زن آگاه و کيّس با توجّه به اين ساختار روحي و جسمي مرد، نه تنها هرگز در پيش همسرش اظهار فضل و برتري نميکند و در مقابلِ آن تعريفها، همسرش را تحقير نکرده و از ذوق او نميزند، بلکه با توجّه دقيق به سخنان او و نگاههاي تحسينآميز، به تشويق و تقويت مرد پرداخته و او را از اين نگراني که مبادا همسرش او را به عنوان قدرتمندترين و مهمترين فرد زندگياش نپذيرد، خارج ميسازد.
استـاد مطـهّري(رَحمَةُاللهِعَلَيهِ) در کتـاب «نظـام حقـوق زن در اسلـام» ميفرمايند: بهترين جملهاي که زن ميتواند به همسرش بگويد عبارت از اين است که بگويد: «من به وجود تو افتخار ميکنم» و بهترين جملهاي که مرد براي زن ميتواند بگويد عبارت از اين است که بگويد: «من تو را دوست دارم». حال اگر زن بخواهد جملة زيباي «دوستت دارم» را مکرر از همسرش بشنود بايد زمينة آن را با گفتن جملة «من به وجود تو افتخار ميکنم» فراهم آورد؛ بر همين اساس مرد، زنِ خشن و مردنما و همه فنّ حريف را کـه به کارهاي مردانه از قبيل تعمير وسايل زندگي میپردازد دوست ندارد و نمیپسندد، و نمیخواهد که زن با انجام کارهای مربوط به مرد، به حوزة اقتدار او لطمه بزند. بلکه شدیداً تمایل دارد که همسرش در کارهاي زنانه از قبيل خودآرائي، خانهآرائي، تهية بهترين و متنوّعترين غذاها و همچنين تربيت فرزند مهارت داشته باشد. حقیقتاً خداوند متعال چه زیبا تدبیر و مدیریتی دارد و با قرار دادن روحیّات متفاوت در زن و مرد آنها را مکمّل يکديگر قرار داده و با موظّف نمودن هر کدام از ایشان به امور مربوط به خود، زمينة استقرار نظم و آرامش در خانواده را فراهم آورده است.
«جهان چون زلف و خطّ و خال و ابروست
که هر چـيزي به جاي خـويش نيکوست»[2]
1- مردان سرپرستان براي زنان ميباشند (مبارکة نساء/34).
2- شیخ محمود شبستری.