آیات شریفۀ سابق، در مورد تشویق و ترغیب مؤمنان به جهاد فی ­سبیل­ الله و بیان اجر عظیم جهاد و مجاهده در راه خداوند، و مذمّت افرادی بود که هم خود از جهاد خودداری می­کنند و هم دیگران را از امر عظیم جهاد بازمی­دارند. درحالی­ که مؤمنان، شهادت در راه دین را فوز عظیم می­دانند، منافقین و ضعیف­الایمان­ها رسیدن به مال و منال و ثروت را فوز عظیم می­شمارند.

     آیۀ شریفۀ مورد بحث درواقع نتیجه­گیری از آیات سابق است. مطلبی که در آیة شریفة مورد بحث، بسیار حائز اهمیت می­باشد، کلمۀ شریفۀ «فی سبیل الله» است. معیار ارزشمند بودن جهاد را کلمة شریفۀ «فی سبیل الله» معیّن می­کند. تکرار کلمۀ شریفۀ «فی سبیل الله» در آیۀ شریفۀ مورد بحث، اهمیت مطلب را می­رساند. کار و عملی در پیشگاه الهی دارای اجر و منزلت است و از سوی خدای سبحان مهر تأیید می­خورد که صبغۀ الهی داشته باشد و به قصد قربت و فی سبیل الله صورت گیرد، همان­طور که جهاد زمانی ارزش می­یابد که فی ­سبیل ­الله باشد. هجرت زمـانی ارزشمند است که فی­سبیل الله باشد. تعلیم و تربیت زمانی ارزش دارد که صبغۀ الهی داشته و فی سبیل الله باشد. انفاق و احسان موقعی ارزش دارد که صبغۀ الهی یافته و فی سبیل الله باشد، همانطور که در سورۀ مبارکۀ بقره می­فرماید: «مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ فی‏ سَبيلِ اللهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی‏ كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ»[1] مَثَل کسانی که در راه خداوند انفاق می­کنند و هدفشان فی­سبیل­الله و جلب رضایت الهی است، مانند مَثَل دانه­ای است که از هر دانه، هفت خوشه بروید و از هر خوشه صد دانه پدید آید و خداوند اضافه می­کند برای کسی که بخواهد. یعنی هر انفاق فی سبیل الله تا هفتصد برابر و بیشتر قدرت رشد دارد، همان­طور که در قسمت پایانی آیة شریفه می­فرماید: «وَ اللهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ» یعنی این هفتـصد برابر هم دو برابر رشد می­کنـد و هزار و چهـارصد برابر می­شود و برخی از مفسّرین هم فرمودند که منظور از «يُضاعِفُ» چندین برابر است. آنچه در راه خداوند می­باشد، کم نیست. امّا اگر انفاق به قصد ناپاک و ریایی صورت گیرد و انفاق­کننده قصد قربت نداشته باشد، اجر و پاداشی نخواهد داشت «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابٌ فَاَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدا»[2]. دو عمل، ظاهراً شبیه هم صورت می­گیرند، لکن یکی هزار و چهـارصد برابر یا بیشتر رشد می­کند و دیگری بمانند این است که خاک نازکی بر روی سنگی نشسته باشد و باران تندی ببارد و آن را بشوید و هیچ خاکی بر روی سنگ نماند.

     پس نَفْس عمل ارزشمند نیست و آنچه برای کار و عمل ارزش می­دهد، نیّت الهی است «اَلنِّیَّةُ لِلْعَمَلِ کَالرُّوحِ لِلْجَسَد»[3]. با نیّت دنیوی، حق مطلب ادا نمی­شود و عمل، از ارزش ساقط است. عملی که فی­سبیل الله باشد، روح دارد و آنچه که روح داشته باشد، ارزش پیدا می­کند، به عنوان نمونه: نمازی که فی سبیل الله باشد يا حجّی که فی سبیل الله باشد، ارزشمند است، وگرنه در صورتی که برای جلب اعتماد مردم انجام يابد، فاقد ارزش می­باشد.

     پس نیّت، وسیلۀ سنجش اعمال انسان است و به این سبب اولیای الهی نه تنها عبادات و اعمال خیرشان دارای اجر و پاداش در پیشگاه الهی می­باشد، بلکه حتّی خوردن و خوابیدنشان هم به این سبب که برای پروردگـار و فی سبیل الله است، در ردیف عبادات می­باشد و اجر و پاداش دارد. آنان کاری انجام نمی­دهند که به امضای خداوند نرسد. حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­اللهُ­عَلَيهِ­وَ­آلِهِ) به جناب ابوذر فرمودند: «يا اَباذَرٍّ لِيَكُنْ لَكَ فی كُلِّ شَیْ‏ءٍ نِيَّةٌ حَتّى فِی الْاَكْلِ وَ النَّوْم‏»[4] ای اباذر باید تمام کارهای تو با نیّت الهی صورت گیرد، حتی خوردن و خوابیدن. وقتی تمام کارهای انسان برای خداوند انجام یافت، در این صورت تمام امور در ردیف عبادات قرار می­گیرد و نور می­شود. مولانا(رَحمَةُ­اللهِ­عَلَيه) خوردن مؤمن را با غیرمؤمن این چنین مقایسه می­کنند:

«صد هزاران این چنین اشباه بین

                                                     فرقشـان هفتـاد سـاله راه بین

این خورَد گردد پليـدی زو جـدا

                                                     آن خورَد گردد همـه نـور خـدا

اين خورَد زاید همه بخل و حسد

                                                      وان خورَد زایـد همه نـور احد»

     خوشا به حال کسانی که تمام کارهایشان حتی کارهای مباح اعم از خوردن، آشامیدن، خوابیدن و ... را به نیّت الهی و برای رسیدن به رضایت پروردگار انجام می­دهند و به حساب خداوند می­گذارند. ملاحظه می­شود که تفاوت از کجا تا کجاست؟ گروهی عباداتشان به این دلیل که به قصد قربت نبوده، حبط و نابود می­شود و گروهی حتی کارهای مباحشان هم به حساب خداوند و در ردیف عبادات است. جوانى در محضر پيامبر گرامی اسلام(صَلَّی­اللهُ­عَلَيهِ­وَ­آلِهِ) چندين بار با صداى نسبتاً بلند، تكبير گفت، حضرت از او پرسيدند: براى چه تكبير گفتى؟ جوان گفت: رفيقِ مسلمان و مجاهدم به قصد كشتن دشمن و تصاحب مركب او كه حمارى بود، به ميدان جنگ رفت؛ امّا متأسّفانه نه تنها موفق نشد، بلكه خود نيز كشته شد و مركبش را دشمن تصاحب نمود، حضرت با كمال تأثّر در مورد اين جوان مقتول فرمودند: «اِنَّهُ قَتيلُ الْحِمارَ»؛ يعنى او براى حمار كشته شده است، نه در راه خداوند. درواقع او آن کافر را به خاطر خداوند نکشته بود، بلکه چون مرکبش را دوست داشت، او را کشت تا مرکبش را تصاحب کند، ولذا به جای لقب پر افتخار شهید فی سبیل الله، «قَتيلُ الْحِمارَ» نصيب او شد. بنابراین ملاحظه می­شود که دو رزمنده ظاهراً به یک صورت جنگ می­کنند، ولی یکی مجاهد فی سبیل الله و شهید در راه خداوند می­شود و آن دیگری، قتیل الحمار می­گردد.

 

*مطالب تفسيري از تفسير تسنيم مباركة نساء استاد جوادي آملي و از تفاسير الميزان، مجمع­البيان، تفسير نمونه و تفسير نور اقتباس گرديده است.

1- مبارکه بقره/261

2- پس مَثَل آن مانند سنگ سختی است که بر آن خاکی باشد، پس برسد به آن باران درشت­دانه، پس ترک کند آن را صاف (مبارکه بقره/264).

3- نيّت برای عمل مانند روح است برای جسم

4- ای اباذر باید باشد برای تو در هر چيزی نيّتی، حتّی در خوردن و خوابیدن (مجموعه ورام، ج2، ص58).