در آیات شریفۀ سابق مطالبی در مورد منافقین و رفتاری که دشمنان اسلام علیه مسلمانان داشتند و کارشکنی های آنها، استفاده شد که منافقین بدتر از کفّارند، چراکه کفّار، ظاهر و باطنشان کفر است، ولی منافقین کافرانی هستند که در لباس اسلام درآمده اند و با اسلام مبارزه و دشمنی می کنند و از صدر اسلام تاکنون، بزرگترین ضربه ها را به دین مبین اسلام وارد ساخته اند و خداوند متعال در آیۀ شریفۀ مورد بحث، مسلمانان را مورد نکوهش قرار می دهد که چرا شما در برابر منافقین، چنین سازش گرانه برخورد می کنید و دو دسته شده اید؟ دسته ای با منافقان مبارزه می کنید و دسته ای سازش کاری می کنید و مردم را به سازش کاری با آنها تشویق می کنید؟ خداوند متعال می فرماید: آیا شما می خواهید کسانی را هدایت کنید که خداوند آنان را به علّت انکارها و سرکشی های عالمانه و عامدانه شان گمراه کرده است؟ آیا شما مهربان تر از پروردگار هستید؟ با توجه به مطالب مذکور، سئوالی مطرح می شود و آن اینکه: آيا خداوند گمراه می کند؟ درحالی که هدف از آفرینشِ انسان، هدایت اوست و یکی از اسماء حسنای الهی، «هادی» می باشد. خداوند، هادی است و حضرات انبیاء و اوصیاء(عَلَيهِمالسَّلام) را برای هدایت و تربیت انسان ها فرستاده و کُتُب سماویِ قبل از قرآن کریم و بالأخره قرآن کریم را برای هدایت انسان ها ارسال فرموده است «اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدی لِلَّتی هِیَ اَقْوَمُ»[1]. خداوندی که انسان را برای هدايت و تربيت آفريده، هرگز کسی را ابتداءً گمراه نمی فرمايد، لکن اگر کسی با داشتن عقل از درون و وحی از بيرون، و پس از ابلاغ حقايق و اتمام حجّت، باز بيراهه رفت، گرفتار اضـلال کيـفری می گردد و ايـن است معنـای اضلال خداوند کـه می فرمايد: «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ»[2] و کسی را که خداوند گمراه کرد، احدی نمی تواند هدایت کند «وَ مَنْ يُضْلِلِ اللهُ فَما لَهُ مِنْ هاد»[3]، مگر اينکه با توبه و انابه و اصلاح عمل، جبران نمايد و رحمت پروردگار و فيض هدايت شامل حالش گردد.
خداوند دو هدایت دارد، یک هدایت عمومی و همگانی می باشد که همان هدایت تشریعی است و تمام حضرات انبیاء و اوصیاء(عَلَيهِمالسَّلام) و تمام کُتُب سماوی برای همین ارسال و انزال شده اند «اِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ اِمّا شاكِراً وَ اِمّا كَفُورا»[4]، که تمام انسان ها در این هدایت شریکند. خدای سبحان انسان ها را با عقل که حجّت درونی است و حضرات انبیاء(عَلَيهِمالسَّلام) که حجّت بیرونی هستند و به عبارتی با عقل و فطرت از درون، و وحی و شریعت از بیرون هدایت فرموده است. اگر فطرت خداجویی در وجود انسان نبود، هیچ انسانی به دعوت و پیام انبیاء(عَلَيهِمالسَّلام) و تعالیم عالیۀ آنان پاسخ نمی داد، درحالی که وقتی از بیرون دعوت به هدایت می شود، با فطرت خود هماهنگ یافته و آن را می پذیرد. انسان داعی درونی دارد و قبل از اینکه از بیرون دعوت شود، از درون دعوت و هدایت می گردد، ولذا احکام و قوانین دین، اعم از صدق و راستی و درستی و... را با فطرتش هماهنگ می یابد و بر این اساس، دیگر عذری در نپذیرفتن قرآن و عترت(عَلَيهِمالسَّلام) ندارد، چراکه از درون و بیرون به آن دعوت شده است. حال اگر چنانچه انسان هدایت تشریعی یا اولیه را پذیرفت، هدایت دوّم خداوند برای او مطرح میشود که همان هدایت تکوینی یا پاداشی و ایصال الی المطلوب است که از سوی خدای سبحان دریافت می دارد. انسان در هدایت اولیه مختار است «لا اِكْراهَ فِی الدِّين»[5] و چنانچه در محدودۀ تعالیم و معارفی که به او تبیین شده، از هدایت اولیه تبعیّت کرد، خداوند هم بر خود واجب کرده به چنین بنده ای هدایت بالاتری را به عنوان پاداش عنایت فرماید و بدین طریق درجات تقوای او را بالا میبرد «وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُم»[6]. کسانی که راه آمدند و قبول حق کردند، خداوند هدایت لایق به حال آنها را می دهد و آنها را بار دیگر به ایمان و تقوای بالاتر که جنبۀ پاداشی دارد هدایت می فرماید. یعنی انسان باید در حوزۀ تعالیمی که به او رسیده چند قدمی پیش بیـاید تا از هدایت خاصّ خدای کریم و رحیم و واسع الرحمة بهره مند گردد.
پس هدایت اوّل، همگانی و تشریعی و اختیاری است و هدایت دوّم، هدایت خاصّ و تکوینی و پاداشی و اعطایی می باشد و خداوند متعال آن را به کسی که هدایت اولیه را پذیرفته و صلاحیّت و شـایستگی در وجود خود فراهم آورده، به عنوان پـاداش عنـایت می فرماید. عالَم، عالَم اختیار است و انسان با اختیار و انتخاب خود، لیاقت و شایستگی در وجودش فراهم می آورد.
مطلب مهمّی که لازم است جوانان و نوجوانان عزیز که با حربه های گوناگون دشمن مواجه هستند، به آن توجه نمایند، این است که انسان در هدایت یا ضلالتِ خود کاملاً نقش اساسی دارد و برخلاف گفتۀ دشمنان اسلام، مجبور به هدایت و یا ضلالت نیست و کلمۀ کسب در مورد گناهان «بِما كَسَبُوا» مؤیّد اختیاری بودنِ اعمال انسان است.
«اینکه گویی این کنم یـا آن کنم خود دلیل اختیار است ای صنم»[7]
لازم به توضیح است که: خداوند دو هدایت دارد و یک ضلالت؛ و ضلالت پروردگار، ضلالت کیفری است. همان طور که استفاده شد، ابتداءً هدایت است و ضلالتی وجود ندارد و خداوند عموم انسانها را توسط حضرات انبیاء(عَلَيهِمالسَّلام) به هدایت تشریعی دعوت فرموده است، لکن وقتی عدّهای احکام الهی را قبول نکردند و آن را پشتسر انداختند «وَ لَمّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَريقٌ مِنَ الَّذينَ اُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ كَاَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ»[8] و عالمانه و آگاهانه و با وجود چراغ های راهنما از درون و بیرون، بیراهه رفته و راه ضلالت را پیمودند، خداوند متعال توفیق هدایت را از آنان سلب نموده و آنها را گمراه می فرماید «يُضِلُّ مَنْ يَشاء»[9]. کسانی که به محاربه با خداوند پرداخته و با وجود مهلت هايی که خداوند به ايشان بخشيد، باز هم توبه نکرده و بیراهه رفتند و به مخالفت با قرآن کریم و حضرات انبیاء و اوصیاء(عَلَيهِمالسَّلام) پرداختند، از هدایت ثانویّۀ پروردگار محروم می مانند که همان گمراه نمودن خداوند است «فَلَمّا زاغُوا اَزاغَ اللهُ قُلُوبَهُمْ»[10].
پس خداوند دو هدایت دارد: عمومی و خصوصی، که هدایت خصوصی جنبۀ پاداشی دارد و یک ضلالت دارد که آن هم جنبۀ کیفری دارد. کسی که با حُسن اختیار خود مسیر حق را پیمود و چند قدم آمد، خداوند هم در قدم های بعدی او را پیش می برد، لکن کسی که با سوءاختیار خود بیراهه رفت، خداوند هم او را به ضلالت کیفری مبتلا می فرماید «وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ اَكِنَّةً اَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْرا...»[11] و قرار دادیم در قلب هایشان حجـابی و در گوش هایشان پرده ای که مبادا حق را ببینند و بشنوند و بفهمند. آیا چنین کسانی سخن حق را نمی شنوند؟ آنها ظاهراً می شنوند، لیکن گوش آنها از شنیدن حقیقت محروم است، ظاهراً می بینند، ولی دیدشان، دید ظاهری است و از دیدن حقایق محروم هستند و درواقع خداوند آن دیدن و شنیدنی را که با آن، ره به ملاقات دوست ببرند، از اینان سلب کرده است. سلب توفیق همان ضلالت کیفری است که در مرحلۀ دوّم مطرح می شود.
کسی را که خداوند هدایت کند و او را به عزّت توحیدی ملبّس گرداند، اگر همگان جمع شوند، نمی توانند او را گمراه کنند و کسی را که گمراه گرداند، هیچ کس قدرت هدایت او را ندارد «ما يَفْتَحِ اللهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ»[12]. خداونـد متعـال بـه حضرت رسول اکرم(صَلَّیاللهُعَلَيهِوَآلِهِ) می فـرمـاید: «اِنَّـكَ لا تَهْـدی مَنْ اَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللهَ يَهْدی مَنْ يَشـاءُ»[13].
پس کسی که راه حق را پذیرفت و به قوانین الهی حرمت و احترام قائل شد، خداوند هم بر خود واجب کرده که بر چنین بنده ای احترام قائل شود و او را به هدایت ثانویه و خاصه اش وارد نماید و ابواب رحمتش را بـه روی او بگشاید. توزیع هدایت ثانوی بر اساس استحقاق ها و شایستگی ها و قابلیّت هاست، فلذا گشوده شدن ابواب رحمت الهی بر روی انسان، تماماً کسبی و اکتسابی است. وقتی انسان مقداری راه را طی کرد، لطف الهی شامل حال او شده و بقیّۀ راه را با سهولت و سرعت و سبقت می پیماید.
مطلبی که در مورد هدایت و ضلالت قابل توجه می باشد، این است که: بفرمودۀ مفسّران عظام، هدایت امری وجودی است، ولی ضلالت امر وجودی نمی باشد و منظور از ضلالت این است که خداوند باب رحمت خود را به روی شخص نمی گشاید و لطف خاص خود را از او امساک می فرماید و او را از فیض هدایت ثانویه محروم می سازد و به حال خود رهـا می کند و در این صورت، به زمین می خورد و دیگر نمی تواند رشد و تعالی یابد، بمانند کودکی که تازه راه رفتن آموخته و وقتی مادر دست او را رها می کند، زمین می خورد و کیست جز خداوند که بنده ای را که سقوط کرده، بلند کند؟ و کیست جز خداوند که کسی را که خوار کرده، عزیز گرداند؟ تمام قدرت ها به دست پروردگار است. او کسی را که بخواهد عزیز می کند و کسی را که بخواهد ذلیل می سازد «قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدير»[14].
پس وقتی تمام قدرت ها به دست خداوند است و خداوند حامی و وکیل مدافع انسان می باشد، شایسته است کاری کنیم که از حمایت پروردگار بهره مند شویم و این امر جز با اهتمام به فرایض و واجبات و اجتناب از معاصی و محرّمات امکان پذیر نیست. کسی که می داند خداوند به نماز چقدر اهمیّت قائل است و با وجود این، نماز صبحش قضا می شود، یـا می داند حجـاب حق خداونـد است، امّا سستی و بی اهتمامی می نماید، با سوءاختیار خود راه ضلالت را پیش گرفته و خود را از حمایت پروردگـار محروم می سازد. استـاد جوادی آملی می فرمایند: حجاب حق خداوند است، انسان وقتی عالمانه و آگاهانه پا روی آن گذاشت و از آن اعراض کرد، زمینۀ ضلالت خود را فراهم می آورد. استاد جوادی آملی در ادامه می فرمایند: وقتی هدایت از انسان سلب شد و انسان به حال خود رها شد، دیگر عقل او از درون شکوفا نمی شود و در این صورت انسان نه مانند چشمه است که از درون بجوشد و نه مانند حوض است که آب را از بیرون بگیرد. حضرت امام حسین(عَلَيهِالسَّلام) می فرمایند: «لا يَكْمُلُ الْعَقْلُ اِلّا بِاتِّباعِ الْحَقّ»[15] عقل به کمال نمی رسد مگر به تبعیّت از حق. آری، خداوند از درون و بیرون باب رحمتش را بر روی چنین کسی می بندد و چشم و گوش او قادر به دیدن و شنیدن حقایق نمی گردد، ولی وقتی لحظۀ مرگ فرا رسید، آن چشم و گوشِ بسته، بـاز می شوند و حقایقی را می بیند که جز حسرت بر او نمی ماند. به فرمودۀ استاد جوادی آملی، همان طور که وقتی راه را نشان می دهند ولی او بیراهه می رود و در نتیجه از سینۀ کوه به درّۀ آن سقوط می کند، استخوانهایش می شکند و هرچه می خواهد بلند شود، نمی تواند، همانگونه هم وقتی انسانِ گمراه که بیراهه رفته است در لحظۀ مرگ به اذن الله چشم و گوشش باز شد و حقـایق را دید، می خواهد ایمـان بیاورد و قصورها و کوتاهی های خود را جبران کند، ولی نمی تواند، چراکه دار عمل که دنیاست، سپری شده و آنجا دار جزاست «لا يَنْفَعُ نَفْساً ايمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ كَسَبَتْ فی ايمانِها خَيْراً قُلِ انْتَظِرُوا اِنّا مُنْتَظِرُونَ»[16]. حضرت امام علی(عَلَيهِالسَّلام) می فرمایند: «اِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لا حِسابَ وَ غَداً حِسابٌ وَ لا عَمَل»[17] انسان در دنیا اعمالش را اختیاراً انجام می دهد، ولی در قیامت نتایج آن را جبراً دریافت می کند. هیچ لحظه ای برای انسانِ باایمان و وارسته، شیرین تر و گواراتر از لحظۀ مرگ، و هیچ لحظه ای برای تبهکاران، تلخ تر از لحظۀ مرگ نیست. لحظۀ مرگ، لحظۀ افسوس و حسرت است و این حسرت تـا روز قیـامت ادامه می یابد و به این علّت یکی از نام های قیامت «يَوْمَ الْحَسْرَةِ»[18] است.
«بارالهـا! بـه روان مقدّس حضـرت محمّـد و آل محمّـد(صَلَّیاللهُعَلَيهِوَآلِهِ) درود فـرسـت و در امـر ظـهـور و فـرج مـولا و مقتـدایـمـان حضـرت ولیّعصر(عجِّلاللهُتعالیفَرَجَهُالشَّريف) تعجیل بفرما. پروردگارا! توفيق بيداری از خواب گران غفلت و توبۀ حقيقی از تمام خطاها و قصورها و معاصی به همۀ ما مرحمت بفرمـا. خداوندا! همۀ ما را از شرّ نفس و شيطان و سقوط در ورطۀ هلاکت معنوی، مصون و محفوظ بفرما. پروردگارا! همۀ ما را از شيعيان و پيروان حقيقی حضرات اهل بيت عصمت و طهارت(عَلَيهِمُالسَّلام) مقرّر بفرما و از شفاعت کبرای آن بزرگواران بهرهمند بفرما. به بیماران مؤمنین شفای عاجل عنایت بفرما. اموات محترم غریق رحمت بفرمـا. به مسلمانان ستمدیده علیالخصوص مردم مظلوم فلسطین، عراق و سوریه و يمن نجات کرامت بفرما».
«بِالنَّبِيِّ مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الطّاهِرينَ
صَلَواتُکَ عَلَيهِ وَ عَلَيهِمْ اَجْمَعينَ»
[1]- همانا اين قرآن، هدايت می کند بر آنچه که آن، پايدارتر است (مبارکه اِسراء/9).
[2]- گمراه می سازد هر کسی را که بخواهد (مبارکه فاطر/8).
[3]- و هر که را گمراه سازد خداوند، پس نيست برای او، هيچ هدايت کننده ای (مبارکه زمر/23).
[4]- همانا ما هدايت کرديم او را به راه راست، يا شکرگزار است و يا ناسپاس (مبارکه انسان/3).
[5]- نيست اجباری در دين (مبارکه بقره/256).
[6]- و کسانی که هدايت يافتند، افزود خداوند هدايتشان را و داد ايشان را تقوايشان را (مبارکه حضرت محمّد(صَلَّیاللهُعَلَيهِوَآلِهِ)/17).
[7]- مولوی(عَلَيهِ الرَّحمَة)
[8]- و زمانی که آمد ايشان را رسولی از نزد خداوند، تصديق کننده بود آنچه را همراه ايشان است، انداختند گروهی از کسانی که داده شدند کتـاب، کتـاب خدا را پشت سرشان، گويی که ايشان نمی دانند (مبارکه بقره/101).
[9]- گمراه می کند کسی را که بخواهد (مبارکه نحل/93).
[10]- پس زمانی که گمراه شدند، گمراه نمود خداوند قلب هايشان را (مبارکه صف/5).
[11]- و قرار داديم بر قلب هايشان پوششی، اينکه بفهمند آن را و در گوش هايشان سنگينی... (مبارکه اِسراء/46).
[12]- آنچه را گشايد خداوند برای مردمان از رحمت، پس نيست بازگيرنده آن را، و آنچه بازگيرد، پس نيست فرستنده او را بعد از او و اوست عزيزِ درست کردار (مبارکه فاطر/2).
[13]- همانا تو نمی توانی هدايت کنی کسی را که دوست داری، ولکن خداوند هدايت می کند کسی را که بخواهد (مبارکه قصص/56).
[14]- بگو بارخدايا، ای مالک پادشاهی ها، ميدهی پادشاهی را به کسی که بخواهی و ميگيری پادشاهی را از کسی که بخواهی، عزيز می کنی کسی را که بخواهی و ذليل می کنی کسی را که بخواهی، به دست توست خير و نيکی، همانا تو بر هر چيزی قادری (مبارکه آل عمران/26).
[15]- بحارالانوار، ج75، ص127
[16]- نفع نمی دهد کسی را ايمانش اگر که ايمان نياورده از پيش، يا کسب کرده باشد در ايمانش خيری، بگو منتظر باشيد، همانا ما منتظرانيم (مبارکه انعام/158).
[17]- همانا امروز، عمل است و نه حساب، و فردا، حساب است و نه عمل (نهج البلاغه، مرحوم دشتی، فرازی از خطبة42).
[18]- روز حسرت (مبارکه مريم(سَلامُ اللهِ عَلَيها)/39).