اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ * بِسْمِ اللهِِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلاّ لِيُطاعَ بِاِذْنِ اللهِ وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحيماً﴿64﴾

     ترجمه: و نفرستادیم هيچ پيامبری را مگر اينکه اطاعت کرده شود به فرمان خداوند و اگر اينکه آنها زمانی که ظلم کردند بر نفس هايشان می­ آمدند تو را، پس طلب آمرزش می­کردند از خداوند و طلب آمرزش می­کرد برای آنها رسول، البتّه می­ يافتند خداوند را بسيار توبه ­پذير مهربان﴿64﴾

*تفسير: در معنای نبوّت عامه و خاصه و ضرورت اطاعت از پيامبران:

     در جلسات سابق بحث در مورد منافقین بود که با حضرت پيامبر اسلام(صَلَّي ­­اللهُ ­عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) مخالفت می­کردند و ميان فرمان پروردگار و دستورات رسول­الله(صَلَّي ­­اللهُ ­عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) تفرقه ايجاد می­نمودند، درحالی که در آية شريفة «اَطيعُوا اللهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْكُم‏»[1]، وجوب اطاعت رسول­الله(صَلَّي ­­اللهُ ­عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) و امامان معصوم(عَلَيهِمُ­ السَّلام) که اولواالامر می­باشند، در کنار اطاعت خداوند روشن شد که درواقع يک اطاعت است «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللهَ»[2]. اطاعت از رسول­الله (صَلَّي ­­اللهُ ­عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) که نمايندة پروردگار و رسول و فرستادة اوست، اطاعت از خداوند می­باشد. امّا منافقين، وقتی حضرت پيامبر اسلام(صَلَّي ­­اللهُ ­عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه)، مطلبی می­فرمودند، می­گفتند: آيا اين سخن توست يا سخن خداوند است؟ درحالی که حضرت پيامبر اسلام(صَلَّي ­­اللهُ ­عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) از روی هوی و هوس سخن نمی­گويند «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى﴿3﴾ ‏اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ يُوحى‏﴿4﴾»[3].

     خدای سبحان در آية شريفة مورد بحث از وجود اقدس حضرت پيامبر اسلام(صَلَّي ­­اللهُ ­عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) دفاع می­فرمايد که بخش اوّل، مربوط به نبوّت عامه و بخش دوّم مربوط به نبوّت خاصّه است.

     نبوّت عامّه یعنی تمام پيامبران به اذن پروردگار مُطاع می­باشند و هيچ پيامبری فرستاده نشد مگر اينکه مُطاع باشد و اين مطلب در مورد تمام انبياء عظام(عَلَيهِمُ ­السَّلام) صادق است «وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلاّ لِيُطاعَ بِاِذْنِ اللهِ»[4]. وظيفة امّت­ها اطاعت مطلق از رسول در هر زمانی است. البتّه نه اينکه در اين زمان، وظيفه اطاعت از حضرت موسی و عيسی(عَلَيهِمُ السَّلام) و دين يهود و مسيح باشد، بلکه در هر زمانی وظيفة امّت است که از پيامبر آن زمان اطاعت کنند.

     نبوّت خاصه در مورد شخص حضرت پيامبر اسلام(صَلَّي ­­اللهُ ­عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) و اطاعت مطلقه از ايشان می­باشد «اَطيعُوا اللهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْكُم».

     پس آية شريفة مورد بحث دلالت دارد بر اينکه تمام پيامبران به اذن­الله مُطاع هستند، چراکه هيچ پيامبری بدون اجازة خداوند مردم را به اطاعت فرانمی­خواند و حکمی برای آنان ندارد، همانطور که هيچ پيامبری بدون اذن پروردگار نمی­تواند معجزه­ای بياورد «ما كانَ لِرَسُولٍ اَنْ يَاْتِیَ بِآيَةٍ اِلاّ بِاِذْنِ اللهِ»[5]، يا برای اثبات توحيد و رسالت الهی خويش، حجّتی از نزد خود ارائه نمايد «ما كانَ لَنا اَنْ نَاْتِيَكُمْ بِسُلْطانٍ اِلاّ بِاِذْنِ الله‏»[6]. جملة شريفة «بِاِذْنِ الله» در آية شريفة مورد بحث، راه هرگونه شبهه­افکنی و بهانه­گيری منافقين را می­بندد تا مدّعی نشوند که تنها اطاعت از خداوند لازم است و اطاعت از پيامبران لزومی ندارد. خداوند متعال، خود اطاعت از انبياء(عَلَيهِمُ­ السَّلام) را در کنار اطاعت خود واجب فرموده است. اگر عدّه­ای می­گويند که اطاعت از غير خداوند، شرک است، اين شرک در صورتی است که اطاعت از رسول در عرضِ اطاعت خداوند باشد، لکن اطاعت از رسول، در طولِ اطاعت از خداوند است.

     پس قسمت اوّل آية شريفة مورد بحث بيانگر دو مطلب است:

     1- مُطاع و واجب­الاطاعه بودن پيامبران را خود خداوند فرموده و ضرورتش را بيان می­فرمايد.

     2- علّت وجوب اطاعت از رسول، عصمت انبياء عظام(عَلَيهِمُ­ السَّلام) است و آية شريفة مورد بحث، عصمت تمام انبياء(عَلَيهِمُ ­السَّلام) را اثبات می­کند. هر فرمانی که پيامبر صادر کند، به دليل عصمت، مُطاع است. عصمت، ملکه­ای در وجود انسان است که از گناه و خطا و مکروه و نسيان مصون می­باشد.

     عصمت دارای سه مرحله است:

     1- عصمت در مرحلة دريافت که حضرت پيامبر اسلام(صَلَّي ­­اللهُ ­عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) وحی را از مصدر ربوبی، به صورت ناب و زلال دريافت می­دارند و دچار هيچ اشتباه و نسيان و خطا نمی­شوند «وَ اِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليم‏»[7].

     2- عصمت در مرحلة حفظ و نگهداری و ضبط وحی: رسول خدا(صَلَّي ­­اللهُ ­عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) در مرحلة حفظ و نگهداری وحی، معصوم هستند و هرگز دچار خطا و نسيان نمی­شوند.

     3- عصمت در مرحلة ابلاغ و گزارش وحی: يعنی همانطور که رسول خدا(صَلَّي ­­اللهُ ­عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) وحی را ناب و زلال دريافت کرده، همانگونه حفظ و نگهداری کرده و در مرحلة ابلاغ نيز همانگونه ناب و زلال و بی­کم و کاست در اختيار امّت قرار می­دهد. به قول مفسّران عظام، اوّلاً: معصومانه دريافت می­کند، ثانياً: معصومانه حفظ می­کند، ثالثاً: معصومانه ابلاغ می­فرمايد و رابعاً: معصومانه عمل می­کند، چراکه پيامبران، اوّلين مجری قوانين الهی هستند.

     پس اطاعت مطلقه از رسول خدا(صَلَّي ­­اللهُ ­عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) شرک نيست، بلکه عين توحيد است و تمام پيامبران و در رأس آنان حضرت پيامبر اسلام(صَلَّي ­­اللهُ ­عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) پيام­آوران وحی هستند و به اذن­الله مُطاع می­باشند.

     خداوند متعال در آية شريفة مورد بحث می­فرمايد: هيچ پيامبری را مُطاع قرار نداديم مگر به اذن­الله. اِذن خداوند دو نوع است: اِذن تکوينی و اِذن تشريعی.

     منظور از اِذن تکوينی اين است که خداوند، بندگانش را مکلّف به اموری فرموده، ولی آنها را آزاد قرار داده و اراده و اختيار هر کاری به ايشان داده شده و می­توانند آن را انجام دهند يا خودداری کنند. به عنوان نمونه: انسان نبايد دروغ بگويد، ولی در سخن گفتن آزاد است و خداوند به او اختيار داده، بطوری که هم می­تواند دروغ بگويد و هم دروغ نگويد.

     منظور از اِذن تشريعی اين است که انسان نبايد پاره­ای از کارها را انجام دهد و اگر انجام دهد، معصيت کرده است، به عنوان نمونه: انسان تشريعاً اجازه ندارد که دروغ بگويد و اگر دروغ بگويد، معصيت کرده است. آية شريفة مورد بحث در مورد اذن تشريعی است؛ خدای سبحان پيامبران را مُطاع قرار داده و به مردم اجازة مخالفت و نافرمانی را نداده است.

 

*مطالب تفسيري از تفسير تسنيم مباركة نساء استاد جوادي آملي و از تفاسير الميزان، مجمع البيان، تفسير نمونه و تفسير نور اقتباس گرديده است.

1- اطاعت کنيد خداوند را و اطاعت کنيد رسول را و صاحبان امر از شما را (مبارکه نساء/59).

2- کسی که اطاعت کند رسول را، پس به تحقيق اطاعت کرده خداوند را (مبارکه نساء/80).

3- و سخن نمی­گويد از روی هوس﴿3﴾ نیست آن مگر وحیی که وحی کرده می­شود﴿4﴾ (مبارکه نجم/3و4).

4- و نفرستاديم هيچ پيامبری را، مگر تا اطاعت کرده شود به اذن خداوند (مبارکه نساء/64).

5- شايسته نيست برای پيامبری اينکه بياورد نشانه­ای مگر به اذن خداوند (مبارکه رعد/38).

6- و نيست برای ما اينکه بيـاوريم شما را دليلی مگر بـه اذن خداوند (مبارکه ابراهيم(عَلَيهِ­السَّلام)/11).

7- و همانا تو البتّه داده می­شوی قرآن را از جانب (خداوند) صاحب حکمت و دانا (مبارکه نمل/6).