خدای سبحان در آیات شریفة سابق بعد از شرح تفصیلی اوضاع اخلاقی و آلودگی­های روحی گروهی از اهل کتاب، بخصوص یهود، فرمود: «فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفى‏ بِجَهَنَّمَ سَعيراً»[1]. مردم در برابر دعوت حضرات انبیای عظام و اوصیای کرام(عَلَيهِم­ السَّلام) به دو گروهِ حق و باطل، کافر و موحّد، مشرک و مؤمن تقسیم می­شوند و مبارزة میان حقّ و باطل پیوسته ادامه دارد. گروهی در برابر دعوت حضرات انبیـاء(عَلَيهِم­ السَّلام) منقاد و تسلیم شده و به سعات ابدی نائل می­شوند و گروهی در برابر حضرات انبیاء(عَلَيهِم­ السَّلام) جبهه ­گیری می­کنند که انکار حضرات انبیاء(عَلَيهِم ­السَّلام)، انکار خداوند متعال است.

     در آیة شریفة سابق، استفاده شد که کافر شدن به آیات الهی به این صورت است که گاهی انسان، خدای سبحان را انکار می­کند و گاهی رسول و پیامبری را که از جانب اوست، انکار می­نماید. انکار فرستادة خداوند، انکار خداوند است. گاهی هم انسان دین را انکار می­کند و گاهی ضروریّات و واجبات دین را انکار می­ نماید. انکار واجباتِ دین، به انکار اصلِ دین برمی­گردد. دین يک مجموعة به هم پیوسته است و تجزیه­بردار نیست، ولذا اگر کسی یکی از واجبات را انکـار کند یـا همة واجبات را، انکـار دین محسوب شده و کافر می­ باشد. ایمان به برخی آیات و کفر به برخی دیگر «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ»[2] قابل قبول نیست، زیرا همه از جانب حق و قابل پذیرش و تسلیم است.

     خدای سبحان بعد از اینکه فرمود مردم در برابر دعوت الهی به دو گروه تقسیم می­شوند، آنگاه فرجام این دو گروه را بیان فرمود. آیة شریفة سابق، شرح حال عاقبتِ شوم بدکاران بود و استفاده شد کـه یکی از کیفرهـای معاندین این است که پوستهـایشان دائم می­سوزد و عوض می­شود. امّا با توجّه به اینکه انسان، همان روح است و مَنِ حقیقی، همان روح اوست، لذا هرچند که پوست­ها و اعضاء و جوارح عوض شوند، انسان تغییر نمی­یابد. آری، روح جاویدان است و هرچند که سلول­ها بمیرند و سلول­های جدید جایگزین شوند و به عبارتی، گرچه سلول­ها کاملاً عوض شوند، لکن چون اصالت از آنِ روح است، باز همان شخص قبلی است.

     آیة شریفة مورد بحث هم در مورد اهل حق و تسلیمان و منقادان و صاحبان عمل صالح می­باشد که مورد اکرام و تکریم و پذیرایی حقّ سبحان قرار می­گیرند. خداوند متعال در مورد نیکوکاران می­فرماید: آنان در آن بهشتی که از زیر درختانش نهرها جاری است، جاویدان هستند. به فرمودة مفسّران عظام، نهر جاری نمی­شود، بلکه آبِ نهر جاری می­شود و این اصطلاح است، چون آب، تمام نهر را پُر می­کند، بمانند اینکه خداوند متعال به جای اینکه بفرماید اشک­هایشان جاری می­شود، فرمود: «تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ»[3] چشمانشان می­ریزد، درحالی که آب چشمان (اشک) می­ریزد.

     نیاز به خلود و جاودانگی، یکی از ابعاد روحی انسان است و زبانِ قرآن، زبان فطرت انسان می­باشد. خدای سبحان، فطرت را به هر صورتی که سرشته، زبان قرآن همان است. وقتی انسان به خلود رسیـد، بـه آرامش می­رسد. گرچه مؤمنـان در دنیـا در آرامش می­باشند، ولی از نـاحیة اعمالشان نگران هستند و نگرانِ روزی می ­باشند که اعمال به پیشگاه الهی عرضه می­شود. به عبارت دیگر مؤمنان، دغدغة رفتن و قیامت را دارند و اعمال خود را لایق عرضه به پیشگاه ربوبی نمی­ دانند. امّا با توجّه به اینکه آرامش مطلق در جاودانگی و خلود است و انسان به آن نیاز دارد، لذا خداوند متعال می­ فرماید: همین که نیکوکاران وارد بهشت شدند، دیگر خروجی برای ایشان نیست. خدای سبحان در سورة مبارکة کهف می ­فرماید: «خالِدينَ فيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً»[4] همیشگی هستند در آن بهشت، و یکنواختی در آنجا وجود ندارد و باعث دلزدگی نمی­شود. نیکوکاران در بهشت، هر آن، در سروری دیگر و لذّتی بالاتر قرار دارند و هر لحظه نعمت و موهبت را از ناحیة آن میزبان ازلی و ابدی دریافت می­دارند و هرگز احساس یکنواختی و تکرار نمی­کنند.

 

1- پس، از ایشان کسی است که ایمان آورد به آن و از ایشان کسی است که روی گردانید از آن و کافی است جهنم از لحاظ شعله ­ور بودن (مبارکة نساء/55).

2- ایمان می ­آوریم به بعضی و کافر می­شویم به بعضی (مبارکة نساء/150).

3- مبارکة مائده/83

4- مبارکة کهف/108