آيۀ شريفۀ سابق پيرامون مسائل مربوط به بنی اسرائيل و يهود و نصاری بود که برخلاف مشرکين که نبوّت عامه را نمیپذيرفتند، در پـذيـرش نبوّت خـاصه مشکـل داشتند و برخی از پيـامبران را میپذيرفتند و برخی را قبول نمیکردند «وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَیْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَیْء»[1]، و هيچکدام حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) را قبول نداشتند و استفاده شد که عدم قبول و انکار يک پيامبر، مساوی با انکار و عدم پذيرش تمام پيامبران است، همانطور که قوم عاد و ثمود و... هر کدام بيش از يک پيامبر نداشتند و هر کدام تنها پيامبر خود را تکذيب کردند، ولی خداوند میفرمايد: «كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلينَ»[2]، «كَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلينَ»[3]، «كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلينَ»[4]. آری، بر اين اساس که سلسلۀ جليلۀ انبياء(عَلَيهِمُ السَّلام) از سوی يک مبداء ارسال شدهاند و سخنشان سخن خداوند است، لذا انکار يک پيامبر، مساوی با انکار تمام پيامبران می باشد.
مطلب مهمّی که در مورد يهود و نصاری قابل توجّه میباشد، اين است که: اينها که حضرت پيامبراسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) را قبول نمیکردند، در حقيقت پيامبر خود را هم نمیپذيرفتند، گرچه ظاهراً تعصّب داشتند و میگفتند پيامبر خود را میپذيريم، چراکه اگر پيامبر خودشان را قبول میکردند، با توجّه به بشارتهایی که در کتاب تورات و انجيل در مورد پيامبر آخرالزّمان ذکر شده بود، دلايل کافی بر حقّانيّت حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) داشتند و آن حضرت را قبول میکردند، همانطور که خداوند متعال میفرمايد: وقتی حضرت پيامبر(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) را ديدند، ايشان را چنان شناختند، که گويا پسرانشان را میشناسند «يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ اَبْناءَهُمْ»[5].
آيۀ شريفۀ مورد بحث، مورد ديگری از بهانه جويی های اهل کتاب را مطرح میفرمايد. حضرات موسی و عيسی(عَلَيهِما السَّلام) هر دو به قوم بنیاسرائيل ارسال شدند و بنیاسرائيل هر دو را مورد آزار و اذيّت قرار دادند، همانطور که از لسان حضرت موسی(عَلَيهِ السَّلام) آمده است: «يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ اَنّی رَسُولُ اللهِ اِلَيْكُمْ»[6] ای قوم من، چرا مرا اذيّت میکنيد و به تحقيق میدانيد که همانا من فرستادۀ خداوند به سوی شما هستم. به فرمودۀ استـاد جوادی آملی، حضرت عيسی(عَلَيهِ السَّلام) نيز توسّط بنیاسرائيل کمتر از حضرت موسی(عَلَيهِ السَّلام) اذيّت نشدند. حال، در اينجا گريزی به بيان نورانی حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) میزنيم که فرمودند: «شما بدون كم و زياد در مسلك امم سابقه خواهيد رفت، حتى اگر آنها در سوراخ سوسمار داخل شده باشند، شما هم داخل خواهيد شد»[7]، آن ظلمها و شکنجه هايی که از طرف مشرکين به حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) و اصحـاب و يارانشـان وارد شد، به مراتب بـالاتر از آزار و اذيّت بنیاسرائيل بود. يهود و نصاری و مشرکين با وجود اختلافهايی که بـا هم داشتند، تماماً در مبـارزه بـا اسلام و حضرت پيـامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) متحّد بودند. حال بهانهجويیِ جديد مشرکين که در آيۀ شريفۀ مورد بحث مطرح شده، اين است که میگفتند: قرآن را که به تدريج و آيه به آيه نازل شده نمیپذيريم. قرآن هم بايد بمانند الواح حضرت موسی(عَلَيهِ السَّلام) و کتـاب آسمـانی انجيل، يکباره نازل میگشت. البته هيچکدام از اينها نظرِ صادقانه نداشتند و در ايرادگيری به حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه)، صادق و طالب حق نبودند و ايرادگيری ايشان تماماً مغرضانه و تبهکارانه و از روی لجاجت بود «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ»[8]. اگر آنها در جستجوی حقيقت بودند، دلايل لازم بر حقّانيّت حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) و قرآن و اسلام و نزول تدريجی قرآن به وفور در اختيارشان قرار داشت. قرآن کريم دارای دو نزول است: نزول دفعی و نزول تدريجی. در نزول دفعی، بطن و حقيقت و ملکوت قرآن، بدون جملات و کلمات در شب مقدّس قدر به يکباره بر قلب مقدّس حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) نازل شده است. امّا آغاز نزول تدريجی قرآن کريم، در شب مقدّس مبعث می باشد و به تدريج در پاسخ به سئوالاتی که از طرف مردم مطرح میشد، آيه به آيه نازل شده است. بطور کلّی دين اسلام دين سئوال است و در سراسر قرآن کريم، با کلماتی بمانند «يَسْئَلُونَ»[9]، «يَسْئَلُونَك»[10] و... برخورد میکنيم «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوح»[11]، «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِر»[12]، «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْاَهِلَّة»[13]، «يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُون»[14]. چون که تمام اينها سئوالات خالصانه و صادقانه و بیغل و غش و بی غرض بودند، لذا خداوند متعال به تناسب سئوالاتی که می کردند، پاسخ سئوالشان را از طريق وحی به حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) بيـان میفرمود و آن حضرت را در جريان میگذاشت. وقتی مسئلۀ جنگ و صلح پيش میآمد و قوانين و دستورات و وظايفی که در غزوه ها* و سريّه ها* پيش میآمد، هر کدام به صورت آيات نازل میشد و وظايف را به صورت تدريجی بيان میفرمود. امّا در کنار اين سئوالات منطقی و غيرمغرضانه، يک سری سئوال غيرمنطقی و مغرضانه و موذيانه وجود دارد که جز برای اشکالگيری و ايرادگيری نمیباشد که نمونهای از آن در آيۀ شريفۀ مورد بحث بيان شده است و خدای سبحان بعد از طرح اين سئوالِ بیخردانه، در مقام تَسَلّی خاطر حضرت پيـامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) میفرمايد: «فَقَدْ سَاَلُوا مُوسى اَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ» پس به تحقيق سئوال کردند (از) حضرت موسی(عَلَيهِ السَّلام) بزرگتر از آن را. با توجه به اينکه رنج و اذيّتی که بر حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) میرسيد، قابل مقايسه با انبياء گذشته نبود، لذا خدای سبحان بارها در قرآن کريم آن بزرگوار را تسلّی میدهد و مشکلات و سختیهای پيامبران سابق را بر ايشان يادآوری میفرمايد «وَ اذْكُرْ فِی الْكِتابِ مُوسى»[15]، «وَ اذْكُرْ فِی الْكِتابِ اِبْراهيم»[16]، «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ اُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل»[17]، «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّكَ يَضيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُون»[18] «وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِرْ»[19]. وقتی خدای سبحان به رسول گرامی خود میفرمايد: بخاطر من صبر کن، با توجّه به اينکه امّت آن بزرگوار نيز در تَبَعِ آن حضرت قرار دارند، لذا شايسته است که در مصائب و مشکلات، تسلّی پروردگار را ياد کرده و صبر نمايند.
مدّتی وحی قطع شد و بهانه به دست مشرکين افتاد و پيوسته آن حضرت را آزار میدادند که چرا ديگر وحی نازل نمیشود؟ بلأخره مدّتی بعد از قطع وحی، سورۀ مبارکۀ ضحی نازل شد «وَ الضُّحى﴿1﴾ وَ اللَّيْلِ اِذا سَجى﴿2﴾ ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى﴿3﴾ وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْاُولى﴿4﴾»[20]، از اينرو امّت حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) نيز به تَبَعِ آن حضرت وقتی در برابر مشکلات و سختیها و مصائب صعب العبور به ستوه میآيند، به ياد آورند که خداوند ايشان را ترک نکرده و سود اُخروی، برتر و بالاتر از دنياست و اگر چنين نمايند، ضرر نکردهاند.
پس خدای سبحان، حوادث تلخ و وقايعی را که بر انبياء سَلَف اتفاق افتاده به حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) يادآور میشود تا تسلّی خاطری برای آن بزرگوار باشد. يکی از درخواستهای يهود از حضرت موسی(عَلَيهِ السَّلام) اين بود که گفتند: ما خدايی را که نبينيم و صدايش را نشنويم، عبادت نمیکنيم. آنها از چهارديواریِ ظواهر و مادّيات و محسوسات خارج نشده بودند و فقط آنچه را که میديدند و میشنيدند، بـاور داشتند، درحـالی کـه آنچه را که ما میبينيم و میشنويم، در مقابل آنچه که نمیبينيم و نمیشنويم، در حکمِ عَدَم است. رؤيتِ حسّی خداوند در دنيا و برزخ و قيامت با چشم مادّی مستحيل است و امکان پذیر نيست، درحالیکه، عالم ماوراء مادّی برای آنها قابل فهم نبود. از حضرت امام علی(عَلَيهِ السَّلام) سئوال کردند: «آيا پروردگار خود را ديدهايد؟ فرمودند: آيا چيزى را كه نمىبينم پرستش می نمايم؟ عرض شد: چگونه او را مىبينيد؟ فرمودند: چشمها او را آشكارا درك نميكند، ليكن دلها بوسيلۀ حقيقت و نور ايمان او را درك می نمايد»[21]. همچنین در مبارکه انعام نیز آمده است: «لا تُدْرِكُهُ الْاَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْاَبْصارَ»[22]. خداوند توفيق واقعبينی و حقيقت نگری که محصول بندگی و عبوديّت است، به همۀ ما عنايت بفرمايد.
[1]- و گفتند یهودیان: نیستند مسیحیان بر چیزی، و گفتند مسیحیان: نیستند یهودیان بر چیزی (مبارکه بقره/۱۱۳).
[2]- تکذیب کردند قوم حضرت نوح فرستادگان را (مبارکه شعراء/۱۰۵).
[3]- تکذیب کردند قوم عاد فرستادگان را (مبارکه شعراء/۱۲۳).
[4]- تکذیب کردند قوم ثمود فرستادگان را (مبارکه شعراء/۱۴۱).
۱- می شناسند او را همچنان که می شناسند فرزندان خود را (مبارکه بقره/۱۴۶).
[6]- مبارکه صف/۵
[7]- فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، متن، ص152
۱- و انکار کردند آن را، در حالی که یقین داشت بر آن نفسهایشان (مبارکه نمل/۱۴).
[9]- سوال می کنند (مبارکه ذاريات/12).
[10]- سوال می کنند از تو (مبارکه بقره/189).
[11]- و سئوال می کنند از تو از روح (مبارکه اِسراء/85).
[12]- سئوال می کنند از تو از شراب و قمار (مبارکه بقره/219).
[13]- سئوال می کنند از تو از هلال ها (مبارکه بقره/189).
[14]- سؤال میکنند از تو که چه چیزی را انفاق کنند (مبارکه بقره/۲۱۵).
*غزوه: جنگهايي که حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) در آنها حضور داشتند.
*سریّه: جنگهايي که حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) در آنها حضور نداشتند.
۱- و یاد کن در کتاب (سرگذشت) موسی را (مبارکه مریم(سَلامُ اللهِ عَلَيها)/۵۱).
[16]- و یاد کن در کتاب (سرگذشت) ابراهیم را (مبارکه مریم(سَلامُ اللهِ عَلَيها)/۴۱).
[17]- پس صبر کن همانطور که صبر کردند پیامبران اولوالعزم (مبارکه احقاف/۳۵).
[18]- و البته به تحقیق میدانیم که تو، تنگ میشود سينه ات به سببِ آنچه که میگویند (مبارکه حجر/۹۷).
[19]- و برای پروردگارت پس صبر کن (مبارکه مدثر/۷).
[20]- سوگند به ابتدای روز﴿1﴾ و سوگند به شب، زمانی که آرام گیرد﴿2﴾ رها نکرده تو را پرودگارت و غضب نکرده﴿3﴾ و البته آخرت بهتر است از برای تو از دنیا﴿4﴾ (مبارکه ضحی/4-1).
۱- هَلْ رَاَيْتَ رَبَّكَ فَقالَ لَهُ اَ فَاَعْبُدُ مَنْ لا اَراهُ فَقالَ فَكَيْفَ تَراهُ فَقالَ لا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشاهَدَةِ الْعِيانِ وَ لكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الْايمان (ارشاد القلوب الى الصواب، ج1، ص167).
[22]- در نمییابند او را چشم ها، ولی او چشم ها را میبیند (مبارکه انعام/۱۰۳).