در جلسۀ سابق از کارشکنی ها و عناد و لجاج قوم عنود و لجوج بنی اسرائیل، مطالبی استفاده شد و آخرین مطلب این بود که از حضرت موسی(عَلَيهِ السَّلام) درخواست نمودند که خداوند را با دیدگان ظاهر مشاهده کنند و رؤیت حسی داشته باشند، چراکه اینها قدرت فهم و درک ماوراء ماده و محسوسات را نداشتند. اما با توجه به اینکه با چشم ظاهر، درک باطن امکان پذیر نیست، لذا رؤیت حسی خداوند در دنیـا و برزخ و قیـامت ممکن نیـست. قوم بنی اسرائیل، قومی نژادپرست و لجوج، عنود، حق ستیز، پیمان شکن و ناسپاس بودند که پیوسته پیامبرانشان اعم از حضرت موسی و حضرت عیسی(عَلَيهِما السَّلام) و سایر انبیاء برایشان ارسال شدند، بطوری که برای هیچ قومی مانند بنی اسرائیل این همه پیامبر و این همه معجزه ارسال نشده بود، لکن هیچ قومی مانند آنها این همه لجاجت و کارشکنی با پیامبرانشان نداشتند و آنان را آزار و اذیت نکردند.

     یکی دیگر از پرونده­ های سیاه بنی­ اسرائیل این بود که قوم بسیار عهدشکنی بودند، بطوری که پیامبرانشان از ایشان پیمان می گرفتند و آنها قول می­دادند، ولی بعداً مخالفت می­کردند.

     یکی از آزمون­های بنی ­اسرائیل این بود که خداوند متعال کوه طور را بعد از پیمان شکنی­های مکرّر از جا کَند و مانند سایه ­بانی بالای سرشان قرار داد، همان کوهی که حضرت موسی(عَلَيهِ السَّلام) در آنجا با خداوند مناجات می­کردند که در مبارکۀ تین با عنوان «طُورِ سينينَ»[1]، در مبارکۀ مؤمنون با عنوان «طُورِ سَيْناءَ»[2]، در مبارکۀ طور با تعبیر «وَ الطُّورِ»[3]، در مبارکۀ نازعات با عنوان «بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»[4] و در مبارکۀ اعراف با تعبیر «الْجَبَل‏»[5] آمده است. آیۀ شریفۀ مورد بحث در بیان آزمایش الهی است. در مورد دیگری از قرآن کریم نیز به همین مطلب، این چنین اشاره شده است: «وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ»[6] و بالا بردیم بالای سرشان کوه طور را، بگيريد آنچه که داديم به شما (دستورات  الهی و قوانین پروردگار) را با قوّت (دینتان را جدّی بگیرید). «از امام صادق(عَلَيهِ السَّلام) در مورد اين آيه سئوال شد که آيا مقصود قوّت بدن‏ها مى‏باشد و يا قوّت قلب‏؟ امام(عَلَيهِ السَّلام) فرمودند: هر دو»[7]، یعنی با تمام وجود قوانین پروردگار را اخذ کنید و جدّی بگیرید. تمام وقایع گذشتگان، مایۀ عبرت و تربیت بشر است. قرآن کریم، کتاب تاریخ یا کتاب داستان نیست، بلکه کتاب هدایت و تربیت بشر می باشد و خداوند متعال، قرآن را جز برای هدایت و تربیت بندگانش ارسال نفرموده است. حال، غرض از طرح سرگذشت قوم بنی اسرائیل نیز که در چند مورد مطرح شده، هدایت و تربیت انسان  است و خدای سبحان به این ترتیب، نتیجۀ ناسپـاسی و پیمان شکنی را بیان می فرماید. قانون گذار، خود خدای سبحان است و جدّی گرفتنِ قوانین الهی، درواقع جدّی گرفتن خداوند می باشد.

     در خلاصه ای از بیانات استاد جوادی آملی آمده است: «رفع کوه برای گرفتن میثاقِ بعد از ایمان بود، نه وادار کردن آنها به اصل ایمان»، یعنی این معجزۀ کوه طور بخاطر این نبود که بنی ­اسرائیل ایمان بیاورند، بلکه بعد از ایمان آوردنشان، به دلیل پیمان شکنی­های مکرّر، خداوند از باب رحمت آنها را ترسانید تا بلکه با دیدن این معجزه ایمان آورند؛ بمانند قوم حضرت یونس(عَلَيهِ السَّلام) که وقتی آثار عذاب را دیدند، توبه کردند و با توبه­شان عذاب برگشت. بنی ­اسرائیل هم وقتی کوه بالای سرشان قرار گرفت، متوجه پیمان شکنی هایشان شدند و قول دادند که عمل کنند و کوه طور به جای خود برگشت.

     قابل توجه است: اگر بزرگان دین و اولیای الهی و مقرّبان درگاه، به آن مقامات عالیه نائل شدند، در اثر انقیاد و سلم و تسلیم و بندگی و عبودیّتشان است؛ به عنوان نمونه: اگر حضرت ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام) به آن جایگاهی نائل شدند که خداوند متعال، شصت و هفت یا شصت و هشت بار نام ایشان را در قرآن مجید ذکر فرموده و سالیان سال است که میلیون­ها حاجی، تا پشت مقام ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام) نماز نخوانند، حجّشان قبول نمی­شود، در اثر تسلیم و انقیاد محضشان در برابر پروردگار بود، همانطور­ که می فرماید: «اِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ اَسْلِمْ قالَ اَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمينَ»[8]، «اِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليم‏»[9]. بالاتر از ایشان اگر حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) به آنچنان رفعت مقام بی­نظیری نائل گشتند که اشرف خلائق و اشرف انبیاء(عَلَيهِمُ السَّلام) و علّت هستی هستند، همانطور که خدای سبحان فرمود: «لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاک»[10]، به علّت سلم و تسلیم بالاتر ایشان بود. در مقام سلم و تسلیم ایشان همین بس که خدای سبحان از لسان آن حضرت فرمود: «وَ اَنَا اَوَّلُ الْمُسْلِمين‏»[11]. خداوند متعال، حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) را به سفر روحانی معراج نبرد، مگر در اثر تسلیم و عبودیّت، همانطور که فرمود: «سُبْحانَ الَّذی اَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اِلَى الْمَسْجِدِ الْاَقْصى»[12]. در اهمیّت مقام عبودیّت و بندگی آن حضرت همین بس کـه در تشهّد نماز، اول به عبودیّت حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) اقرار و اعتراف می­کنیم و سپس به مقام رسالت ایشان اعتراف می نمائیم «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُوله»[13]. آری، آنچه آن بزرگوار را به آن مقام رفیعه رسانید، جز تسلیم و انقیاد و عبودیّت و بندگی نبود. همچنین اگر حضرت اباعبدالله الحسین(عَلَيهِ السَّلام) به آن مقام شامخ نائل گشتند، در اثر سلم و تسلیم آن بزرگوار بود که بیان نورانی «رِضًى بِقَضائِکَ وَ تَسلیماً لِاَمْرِکَ وَ لا مَعْبُودَ سِواکَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ»[14] مؤیّد این مطلب است.

     در مقابل، آنچه قوم بنی ­اسرائیل را سرنگون کرد، جز حق ­ناپذیری و جهالت و انکار و لجبازی و استهزاء آیات الهی و مخالفت با پیامبرانشان نبود. مخالفت با مُرسَل، مخالفت با مُرسِل و خودِ خداوند است. بنی اسرائیل بعد از اینکه معجزۀ الهی بمانند غرق شدن فرعونیان، تبدیل عصا به اژدها و شکافته شدن دوازده چشمه با عصای حضرت موسی(عَلَيهِ السَّلام) را دیدند «وَ اِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ اُناسٍ مَشْرَبَهُمْ»[15]، عصایی که وقتی به دریا زده شد، دریا شکافته گشت، وقتی به سنگ زده شد، دوازده چشمه از آن جوشید و گاهی تبدیل به اژدها می گشت، ولی آلودگی قلب آنها به آن شدتی بود که مانع نفوذ و پذیرش حقّ و حقیقت گردید «فَهِیَ كَالْحِجارَةِ اَوْ اَشَدُّ قَسْوَة»[16] قلبشان مانند سنگ یا سخت تر از آن بود، چراکه از سنگ، چشمه می­جوشد، ولی قلب آلودۀ آنها منشاء هیچ خیر و برکتی نبود. در اینجا معلوم می­شود که چرا هدایت یافتگانِ امّتِ آخرالزّمان این همه اجر و فضیلت دارند، زیرا معجزه ندیده، آنچنان ایمان آورده اند کـه نلرزیده و نلغزیده اند و استوار و پابرجـا بـاقی مانده اند و روشن­ترین مصداق «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب‏»[17] می باشند. اگر ما هم در ایمانمان نلرزیم و نلغزیم و از آزمون­های آخرالزّمان روسفید خارج شویم، ان­­ شـاء الله تعـالی در زمرۀ اصحـاب حضرت پیـامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) خواهیم بود که حضرت در مورد آنها فرمودند: «اى كاش من برادرانم را می‌دیدم و آن‌ها را ملاقات می‌کردم، برخی از یاران حضرت به ایشان گفتند: ای رسول خدا! مگر ما که به شما ایمان آورده‌ایم و با شما مهاجرت کرده‌ایم، برادران شما نیستیم؟ ... پیامبر اکرم(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) فرمودند: شما اصحاب من هستید، ولی برادران من كسانی هستند که بعد از شمـا می‌آیند و به من ایمـان می آورند، آنان که مرا ندیده‌اند، اما دوستم می‌دارند و یاریم می‌کنند و تصدیقم می‌نمایند، اى كاش من برادران خود را می‌دیدم»[18]. و در حدیث دیگری نيز فرمودند: «به زودی بعد از شما گروهی می آیند که پاداش یک نفر از آنها به اندازۀ پاداش پنجاه نفر از شماست...»[19].

     قوم بنی اسرائیل پی­ در­ پی برایشان پیامبر آمد، ولی همچنان به انکار و دشمنی با پیامبران ادامه دادند. هفتاد پیامبر در یک زمان ارسال شدند، ولی آنها نه تنها انکار کردند، بلکه آنان را به قتل هم رسانیدند «قَتْلِهِمُ الْاَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ»[20] که از جملۀ این پیامبران، حضرت یحیی و حضرت زکریا(عَلَيهِما السَّلام) بودند. به راستی حضرت موسی و عیسی(عَلَيهِما السَّلام) از دست بنی ­اسرائیل چه رنج­ها و مصائبی متحمّل شدند. حال معلوم می­شود که رنج­ها و مصائب حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) تا چه حدّی بوده که بالاتر از مصائب تمام  پیامبران است که بیان مبارک آن بزرگوار مؤیّد و مصدّق این مطلب است «ما اُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ ما اُذیت»[21].

     آزمون دیگر بنی ­اسرائیل این بود که خداوند متعال برایشان فرمود که در روزهای شنبه که روزِ تعطیل بود، صید دریایی نداشته باشند کـه در آن روز، ماهیـان بر روی آب آمده و رژه می­رفتند و بنی اسرائیل قند در دلشان آب می شد، ولی اجازۀ صید نداشتند «اِذْ تَاْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً»[22]، اما آن قوم مکّار از عهدۀ این آزمایش هم روسفید برنیامدند و به مکر و خدعه پرداختند، به این صورت که در روز شنبه، راههای خروج ماهیان را بستند و در روز یکشنبه به صید این ماهیان پرداختند «يُخادِعُونَ اللهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ اِلاّ اَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ»[23]، و بـه ایـن سبب کـه قـوم بنی اسرائیل، قوم فاسد و پلید بودند، خداوند متعال به خاطر این همه کارشکنی و پیمان­شکنی، و عناد و لجاج، آنها را به بدترین عذاب­ها گرفتار فرمود که سایر اقوام گرفتار نشده ­اند. از جمله عذابهای الهی بر قوم بنی اسرائیل، مسخ چهرۀ ایشان بود «كُونُوا قِرَدَةً خاسِئين‏»[24]. قلب­های آنها آنچنان زیر و رو شده بود که چهرۀ ایشان در دنیا به صورت بوزینگان درآمد که بدترین مجازات برایشان است.

     استـاد جـوادی آملی در رابطه بـا آزمـایش پروردگـار بر قوم بنی اسرائیل مبنی بر تحریم صید در روز شنبه مطالبی بیان فرمودند که خلاصۀ آن چنین است: «خداوند از سویی به حاجیان، صید بَرّی را منع فرمود «لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ اَنْتُمْ حُرُم‏»[25]، و از سوی دیگر حیوانات را از مقابل چشمِ حاجیان عبور می دهد تا آنان را بیازماید. به همین ترتیب از سویی جوان را از نگاه به نامحرم منع می­فرماید، و از سوی دیگر نامحرم­ها را از مقابلش عبور می­دهد تا او را بیازماید».

     آزمایش سومِ بنی اسرائیل این بود که خدای سبحان از طریق پیامبرش به آنها فرمود: بعد از این همه عناد و لجاج و حق­ ستیزی بیائید توبه کنید و در حال سجده از بیت المقدّس وارد شوید، درحالی که می­گویید: «حِطَّةٌ حِطَّةٌ»، امّا آنها  از باب بیت المقدس وارد شدند و با تمسخر گفتند: «حِنطه حِنطه» یعنی گندم گندم! و اینها گوشه­ ای از کارشکنی­های قوم بنی ­اسرائیل بود «...وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُم‏...﴿58﴾ فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُم‏...﴿59﴾»[26].

 

[1]- مبارکۀ تین/2

[2]- مبارکۀ مومنون/20

[3]- سوگند به کوه طور (مبارکۀ طور/1).

[4]- در سرزمين مقدّس «طوی»(مبارکۀ نازعات/16).

[5]- مبارکۀ اعراف/143

[6]- مبارکۀ بقره/93

[7]- سَاَلْنا اَباعَبْدِاللَّهِ(عَلَيهِ السَّلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ اَ قُوَّةُ الْاَبْدانِ اَوْ قُوَّةٌ فِی الْقَلْبِ قالَ فيهِما جَميعا (بحارالانوار، ج67، ص178).

[8]- زمانیکه فرمود به او پروردگارش: تسلیم شو، گفت: تسلیم شدم برای پروردگار جهانیان (مبارکۀ بقره/131).

[9]- زمانیکه آورد پروردگارش را قلبی سالم (مبارکۀ صافات/84).

[10]- اگر نبودی تو، افلاک را خلق نمی کردم (عيون اخبار الرضا(عَلَيهِ السَّلام)، ترجمه آقا نجفى، ج‏1، ص163).

[11]- و من هستم اوّلینِ تسلیم ­شدگان (مبارکۀ انعام/163).

[12]- پاک و منزّه است خدایی که برد بنده اش را شبانه از مسجدالحرام به مسجدالاقصی (مبارکۀ اِسراء/1).

[13]- شهادت می­دهم اینکه حضرت محمّد(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) بندۀ او(خداوند) و فرستادۀ اوست (ذکر تشهّد نماز).

[14]- راضی هستم به قضای تو و تسليم هستم برای امر تو و نيست معبودی جز تو ای فريادرسِ فريادرسان (مقتل الحسين(عَلَيهِ السَّلام) مقرم، ص367).

[15]- و زمانیکه طلب آب کرد موسی برای قومش، پس گفتیم بزن با عصایت سنگ را، پس منفجر شد از آن دوازده چشمه، به تحقیق دانستند هر مردمی آبشخورشان را (مبارکۀ بقره/60).

[16]- پس آن مانند سنگ است يا شديدتر از لحاظ قساوت (مبارکۀ بقره/74).

[17]- ایمان می ­آورند به غیب (مبارکۀ بقره/3).

[18]- امالی شيخ مفيد، ص63

[19]- «سَيَاْتی قَوْمٌ مِنْ بَعْدِكُمْ الرَّجُلُ الْواحِدُ مِنْهُمْ لَهُ اَجْرُ خَمْسينَ مِنْكُمْ قالُوا يا رَسُولَ اللَّهِ نَحْنُ كُنّا مَعَكَ بِبَدْرٍ وَ اُحُدٍ وَ حُنَيْنٍ وَ نَزَلَ فينَا الْقُرْآنُ فَقالَ اِنَّكُمْ لَوْ تَحَمَّلُوا لِما حُمِّلُوا لَمْ تَصْبِرُوا صَبْرَهُم» به زودی بعد از شما گروهی می آیند که پاداش یک نفر از آنها به اندازۀ پاداش پنجاه نفر از شماست. عرض کردند: ای رسول خدا، ما در جنگ بدر و اُحُد و حُنَین با شما بودیم و دربارۀ ما قرآن نازل شد، رسول خدا(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) فرمودند: آنچه را که آنها به دوش گرفتند، اگر بر دوش شما می نهادند، مثل آنها صبر و استقامت نمی کردید (بحارالانوار، ج52، ص130).

[20]- به قتل رسانيدنشان پيامبران را به ناحق (مبارکه نساء/155).

[21]- اذیت کرده نشد پیامبری مانند آنچه من اذیت شدم (المناقب، ج۳، ص۲۴۷).

[22]- زمانیکه می­آمد ایشان را ماهی­هایشان روز شنبه، ظاهر بر روی آب (مبارکه ­اعراف/163).

[23]- خُدعه و نیرنگ می­کنند خداوند را و کسانی که ایمان آوردند را، و خدعه نمی کنند مگر بر نفسهايشان، درحالی که نمی دانند (مبارکۀ بقره/9).

[24]- باشید بوزینگانی خسارت دیده، طرد شده (مبارکۀ بقره/65).

[25]- نکُشید صید را درحالی که مُحرِم هستید (مبارکۀ مائده/95).

[26]- و داخل شوید از در، سجده­ کنان، و بگویید: خداوندا گناهان ما را بريز، تا خطاهای شما را بيامرزيم...﴿58﴾‏ پس ظالمان اين سخن را كه به آنها گفته شده بود، تغيير دادند...﴿59﴾ (مبارکۀ بقره/58 و59).