وجود مقدّس حضرت امام حسین(عَلَيهِ السَّلام) عهدی از عهود الهی هستند. توجه کنیم که ما چقدر با آن حضرت عهد بسته­ایم و چقدر آن بزرگوار را همراهی کرده­ایم و چقدر به ندای «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی» حضرت امام حسین(عَلَيهِ السَّلام) پاسخ داده­ایم؟ آن بزرگوار هرآنچه که از فرزندان و بستگان و یاران و اصحاب داشتند، همه را خرج دین نمودند و در راه دین فدا کردند تا دین باقی بماند، چراکه اگر دین بماند، مُتدّین می­ماند. اگر ایمان بماند، مؤمن می­ماند، و اگر اسلام بماند، مسلمان می­ماند، ولذا آن بزرگوار حق بسيار بزرگی بر ذمّۀ دين دارند. علاوه بر آن حضرت، وجود مقدّس حضرت زينب کبری(سَلامُ­اللهِ­عَلَيها) نيز حقّ بسيار بزرگی بر گردن ما دارند. اگر نام حضرت امام حسين(عَلَيهِ السَّلام) الی يوم­القيامة در کنار قرآن زنده است، نام آن بزرگوار نيز در کنار نام امام حسين(عَلَيهِ السَّلام) زنده و جاويدان است.

     عظمت عاشورا به ماندگاری آن است و ماندگاری عاشورا مشروط به اين دو حقيقت است. قهرمان اصلی عاشورا از مدينه تا کربلا حضرت اباعبدالله­الحسين(عَلَيهِ السَّلام) بودند و از کربلا تا مدينه، وجود مقدّس حضرت امام سجّاد(عَلَيهِ السَّلام) و حضرت زينب کبری(سَلامُ­اللهِ­عَلَيها) هستند. از آنجائی که روی زمين نبايد خالی از حجّت الهی باشد «اَنَّ الْاَرْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّةِ اللهِ تَعالى عَلى خَلْقِهِ كُلَّ عَصْرٍ وَ اَوانٍ‏»[1]، لذا وجود مقدّس امام سجّاد(عَلَيهِ السَّلام) ظاهراً و بنا به مصلحت بالغۀ الهی بيمار بودند و حضرت زينب کبری(سَلامُ­اللهِ­عَلَيها) احکـام و دستورات و وظايف را از حضرت امام سجّاد(عَلَيهِ السَّلام) می­گرفتند و به سايرين ابلاغ می­فرمودند. حضرت امام سجّاد(عَلَيهِ السَّلام) ظاهراً ساکت بودند و کودکان و اهل حرم در هر موردی می­گفتند: عمّه جان به ما اينگونه گفته، و سخن از امام سجّاد(عَلَيهِ السَّلام) به ميان نمی­آوردند. آری، آن بزرگوار بنا به وظيفۀ الهی ساکت بودند، ولی زمانی که وظيفۀ خطابه­گوئی داشتند، به همراهی حضرت زينب کبری(سَلامُ­اللهِ­عَلَيها) عاليترين خطابه­ها را ايراد کرده و چهرۀ سفّاک بنی­اميّه را آشکار نمودند.

     پس عاشورا دو چهره دارد: چهرۀ قيام آن که مربوط به حضرت اباعبدالله الحسين(عَلَيهِ السَّلام) می­باشد، و چهرۀ پيام آن که بر عهدۀ حضرت امام سجّاد(عَلَيهِ السَّلام) و حضرت زينب کبری(سَلامُ­اللهِ­عَلَيها) و اصحاب آن بزرگوار و به دنبالشان بر عهدۀ شيعيان آن حضرت است. چهرۀ دوم عاشورا، يعنی چهرۀ پيام آن، به هنگام بازگشت کاروان آزادگان از کربلا به مدينه و يا از عاشورا تا اربعين که چهل منزل به طول انجاميد، نمايان گرديد. در طی اين مسير حضرت امام سجّاد(عَلَيهِ السَّلام) و حضرت زينب کبری(سَلامُ­اللهِ­عَلَيها) و اهل بيت حضرت امام حسين(عَلَيهِ السَّلام) منزل به منزل و بـا افشاگری­های خود، چهرۀ سفّاک و خون­آشام بنی­اميه را معرّفی فرمودند، تا جايی که کسانی که با ساز و دُهُل به استقبال اين کاروان آمده بودند، در اثر اين افشاگری­ها و مطّلع شدن از حقيقت ماجرا، به سر و صورت خود می­زدند و عزاداری می­کردند. آری، رسالت عظيم حضرت امام حسين(عَلَيهِ السَّلام)، پس از شهادتشان به وجود مقدّس امام سجّاد(عَلَيهِ السَّلام) و حضرت زينب کبری(سَلامُ­اللهِ­عَلَيها) منتقل شد تا عاشورا ماندگار و پايدار و جاويدان بماند. اگر جانفشانی­ها و زحمات و افشاگری های حضرت زينب کبری(سَلامُ­اللهِ­عَلَيها) نبود، قيام و شهادت حضرت اباعبدالله­الحسين(عَلَيهِ السَّلام) در همان منطقۀ نينوا و کربلا مدفون می­شد و از بين می­رفت و هدف دشمن نيز از قرار دادن ميدان جنگ در آن منطقۀ دور افتادۀ عراق، اين بود که اطلاع رسانی صورت نگيرد و مردم آگاه نشوند و قيام عاشورا از آن منطقه خارج نشود و جريان در همان جا مدفون گردد و برای هميشه مکتوم بماند، و اگر افشاگری های حضرت امام سجّاد(عَلَيهِ السَّلام) و حضرت زينب کبری(سَلامُ­اللهِ­عَلَيها) نبود، دشمن ملعون به هدف شوم خود می­رسيد و امروز سخنی از قيام کربلا وجود نداشت، لکن در اثر افشاگری های آنان، قيام عاشورا تداوم پيدا کرد و الی یوم القيامة، زنده و جاويدان گرديد.

«سرّ نی در نينوا می ماند اگر زينب نبود

                                            کربلا در کربلا می­مـاند اگر زينب نبود»[2]

     حضرت زينب کبری(سَلامُ­اللهِ­عَلَيها) بعد از تحمّل آن همه مصائب و مشکلات طاقت­فرسا، سه­ وظيفه و مأموريّت خويش را به عاليترين صورت به انجام رسانيدند که عبارتند از: اول: ماندگار کردن نام حضرت امام حسين(عَلَيهِ السَّلام) و خارج نمودن قيام عاشورا و نهضت کربلا از منطقۀ نينوا. دوم: معرفی و شناساندن حضرت امام سجّاد(عَلَيهِ السَّلام) به عنوان امام زمان و جانشين امام حسين(عَلَيهِ السَّلام) و سوم: مديريّت کاروان خاندان امام حسين(عَلَيهِ السَّلام).

     آن بانوی جليل­القدر، پس از تحمّل آن همه مصيبت و مشاهدۀ آن وقايع هولناک، تمام اين امور را به عاليترين صورت مديريّت کردند و چنان با استقامت و شجاعت مثال­زدنی خطابه­گويی کردند و دشمن را درهم کوبيدند که گويی وجود مقدّس مولی­الموحّدين اميرالمؤمنين علی(عَلَيهِ السَّلام) سخن می­گفتند و در حقيقت خطابه­های ايشان فرياد حضرت علی(عَلَيهِ السَّلام) بود که از حلقوم حضرت زينب(سَلامُ­اللهِ­عَلَيها) به گوش می­رسيد. در روايتی آمده است: «بشير بن خزيم اسدى می گويد: من در آن روز، به زينب‏ دختر على(عَلَيهِ السَّلام) نظر كردم، به خدا قسم زنى باحياتر و سخنورتر از آن بانو نديدم! گويا به زبان اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(عَلَيهِ السَّلام) سخن می گويد»[3].

 

[1]- اينكه زمين خالى از حجت خداوند متعال بر خلقش نيست در هر عصر و زمان‏ (بيان نورانی حضرت امام رضا(عَلَيهِ السَّلام)؛ بحارالانوار، ج10، ص353).

[2]- نادر طهماسبی

[3]- قالَ بَشيرُ بْنُ خُزَيْمٍ الْاَسَدِیُّ وَ نَظَرْتُ اِلى زَيْنَبَ بِنْتِ عَلِیٍّ(عَلَيهِ السَّلام) يَوْمَئِذٍ وَ لَمْ اَرَ وَ اللَّهِ خَفِرَةً قَطُّ اَنْطَقَ مِنْها كَاَنَّما تُفَرِّعُ عَنْ لِسانِ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبٍ (بحارالانوار، ج45، ص108).