پس از رحلت رسول خدا(صَلَّی الله ُعَلَيْهِ وَالِه) و بعد از جریان غدیر و سقیفه، عدّهای منتخب خداوند و جانشین رسول را برداشتند و خودشان خلیفه معیّن کردند، ولذا در برابر حکم خدا و رسول، صاحب اختیار شدند. آنان برای اینکه اطاعت از حکم خلفاء و حُکما را برای مردم واجب جلوه دهند، حُکمی را شایع کردند که اطاعت از حاکم و زمـامدار، بدون قید و شرط واجب است، حال حاکم هر کسی که میخواهد باشد و هر حکمی که میخواهد صادر کند؛ و به این ترتیب امام معصوم را برداشتد و قرآن را از قرآن جدا کردند و سقیفه را جایگزین غدیر نمودند و خلفای غیرمعصوم را جایگزین امام معصوم کردند، تا اينکه بالأخره اُمویان حکومت را به دست گرفتند و معاویه(عَلَيهِ اللَعنَة) امیرالمؤمنین شد و یزید ملعون روی کار آمد و دین به اسارت اشرار درآمد «هذَا الدّينَ قَدْ كانَ اَسيراً فی اَيْدِی الْاَشْرارِ»[1].
«چون گذارَد خشت اول بر زمین معمار کج
گر رساند بر فلک، بـاشد همان دیوار کج»[2]
استاد جوادی آملی در مورد وجوب اطاعت از امام میفرمایند: اینان صاحبان قُرب نوافل هستند و به جایگاهی نائل شدهاند که لسانشان «لسانالله» و نگاهشان «بصرالله» و گوششان «اُذُنالله» گشته است. همانطور که خداوند متعال در حدیث قدسی فرمود: «ما تَقَرَّبَ اِلَیَّ عَبْدٌ بِشَیْءٍ اَحَبَّ اِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ اِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ اِلَیَّ بِالنّافِلَةِ حَتّى اُحِبَّهُ فَاِذا اَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذی يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذی يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسانَهُ الَّذی يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتی يَبْطِشُ بِها اِنْ دَعانی اَجَبْتُهُ وَ اِنْ سَاَلَنی اَعْطَيْتُه»[3] تقرّب نمیيابد به سوی من بنده به چيزی که محبوبتر باشد در نزد من از آنچه واجب کردم بر او، و همانا او البتّه تقرّب میيابد به سوی من با نوافل، تا زمانی که دوست بدارم او را، پس زمانی که محبوب داشتم او را، میباشم گوش او که میشنود با آن و چشم او که میبيند با آن و زبان او که سخن میگويد با آن و دست او که میگيرد با آن، اگر بخواند مرا، اجابت کنم او را و اگر سئوال کند از من، عطا کنم بر او.
1- اين دين، البتّه به تحقيق اسير گشته است در دست اشرار (بيـان نورانی امام علی(عَلَيهِ السَّلام)؛ نهجالبلاغه، فرازی از نامه53).
2- صائب تبريزی
3- بحارالانوار، ج72، ص155