قسمت اوّل آیۀ شریفۀ هشتاد و هفت مربوط به توحید و قسمت دوّم آن دربارۀ معاد بود «اَللهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ اِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فيهِ...». در دو آیۀ شریفۀ هشتاد و پنج و هشتاد و شش سخن از شفاعت و راهنمایی دیگران به خیر و امر به ­معروف و نهی از منکر و نیز دربارۀ پاسخ خیر و نیکی و تحیّت و سلام بود که خداوند فرمود: زمانی­ که کسی شما را تحیّتی نمود، با تحیّت بالاتر یا مانند آن پاسخ دهید. به فرمودۀ علاّمه طباطبائی(رَحمَةُ اللهِ عَلَيه)، آیۀ شریفۀ هشتاد و هفت، تعلیلِ دو آیۀ قبلی است. علّت اینکه چرا باید انسان امر به معروف و نهی از منکر کند و دیگران را از شرّ و بدی بازدارد، این است که خداوند او را در روزی که هیچ شکّی در آن نیست، جمع خواهد فرمود «لَيَجْمَعَنَّكُمْ اِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فيهِ».

     در آیۀ شریفۀ سابق استفاده شد که خداوند حسابگر است «اِنَّ اللهَ كانَ عَلى‏ كُلِّ شَیْ‏ءٍ حَسيباً»[1] و حساب­گر بودنِ خداوند زمینه را برای آیۀ بعدی فراهم می سازد. علّت اینکه ابتدای آیۀ شریفۀ هشتاد و هفت در مورد توحید و پایان آن در مورد معاد است، این است که: خداوندی که در آغاز همه را خلق فرموده، همان خداوند در پایان نیز همه را جمع خواهد نمود «اِنّا لِلَّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ»[2]. این امر درواقع مرتبط بودن و تفکیک ناپذیریِ توحید و معاد را بیانگر است. توحیدِ بدون معاد، نـه منشأ اثر است و نه انسـان را بـه مقصد و سعـادت می رساند. زمانی­ که انسان، حسیب بودنِ خداوند را یقین داشته باشد و باور کند که هیچ چیز بر خداوند پوشیده نیست «وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْاَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا اَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا اَكْبَرَ اِلاّ فی‏ كِتابٍ مُبين‏»[3]، در این صورت احساس مسئولیّت نموده و درصدد توشه برداری و تدارک برای سرای باقی می­گردد. همان خدایی که «عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَة»[4] است، همان خداوند شما را آفرید و در روز قیامت همۀ انسان ها را از اوّلین و آخرین جمع می فرماید «قُلْ اِنَّ الْاَوَّلينَ وَ الْآخِرين﴿49﴾‏ لَمَجْمُوعُونَ اِلى‏ ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴿50﴾»[5]. روز قیامت، حتمی و به وقوع پیوستنی است «اِذا وَقَعَتِ الْواقِعَة﴿1﴾ لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ﴿2﴾»[6]. در حتمی بودنِ قیامت همین بس که یکی از نام های آن حاقه است «اَلْحاقَّة»[7]. حاقه یعنی حتماً حق و به وقوع پیوستنی است. البته همانطور که در جلسۀ سابق استفاده شد، قیامت، در باطنِ دنیا قرار دارد، نه اینکه بعداً به وجود می آید و در آن روز ظهور می کند.

     در روز قیامت علاوه بر حضرات انبیاء و اوصیاء(عَلَيهِم­السَّلام) و فرشتگان و اعضاء و جوارح، زمین و زمان هم بر اعمال انسان شهادت می دهند «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخْبارَها﴿4﴾ بِاَنَّ رَبَّكَ اَوْحى‏ لَها﴿5﴾»[8] و اعتقاد به خداوندی که قیامت و حساب و میزان و بهشت و دوزخ و شاهدان مختلفی دارد، مسئولیّت ایجـاد می کند و انسـان را از معاصی و زشتی ها بازمی دارد.

     دنیا ممرّ است نه مقرّ، مسافرخانه است، نه وطن، و زندگی دنیوی، مقدّمه ای برای تحصیل سعادت جاویدان و ملاقات خداوند است و انسان در روز قیامت با آن توشه و وسایل و خوراک و پوشاکی که از دنیـا فرستـاده و بـا خود برده­ است، زندگی می کنـد. از اینرو ضروری ترین جهیزیه قبل از فرزندانمان، تهیّۀ توشه و جهیزیه برای سرای باقی و جاویدان خودمان است که در آنجا با آن زندگی خواهیم کرد. آری، دنیا، محل توشه برداری برای سرای باقی است ­و بالاترین توشه، تقوا و اعمال صالحات می باشد «فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى‏»[9].

     حقیقت انسان، روح اوست و روح، مجرّد و غیرمادّی است و آنچه که زیر خاک می رود و می پوسد، جسم می باشد که از خاک است و به خاک برمی گردد. تمام عظمت و شرافت انسان، بستگی به واقعیّت و حقیقت انسان دارد کـه روح اوست و از عالم ملکوت می باشد و نه می میرد و نه فانی می شود، بلکه از این دنیـا به سرای دیگر منتقل می گردد. مرگ، فنا و نابودی نیست، بلکه پُلی است که انسان را از دارِ عمل و جهانِ فانی و ممرّ، به دار جزا و جهان باقی و مقرّ منتقل می کند. امّا معادِ انسان، معاد روحانی و جسمانی است و عمده مشکلات حضرات انبیاء(عَلَيهِم­السَّلام) این بود که امّتشان نمی توانستند معاد جسمانی را هضم و باور کنند «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَميم‏»[10] که خداوند متعال می فرماید: «قُلْ يُحْييهَا الَّذی اَنْشَاَها اَوَّلَ مَرَّة»[11]. آری، همان خدایی که اوّل بار انسان را خلق فرمود، بار دوّم هم استخوان های پوسیده اش را جمع آوری می کند و لباس هستی می پوشاند و حتّی خطوط سرانگشتان را به حالت اوّلیه درمی آورد «بَلى‏ قادِرينَ عَلى‏ اَنْ نُسَوِّیَ بَنانَه‏»[12].

 

*مطـالب تفسيري از تفسير تسنيم مبـاركة نسـاء استـاد جوادي آملي و از تفـاسير الميزان، مجمع­البيان، تفسير نمونه و تفسير نور اقتباس گرديده است.

[1]- همانا خداوند بر هر چيزی حسابگر است (مبارکه نساء/86).

[2]- همانا ما از خداييم و همانا ما به سوی او مراجعت می کنيم (مبارکه بقره/156).

[3]- و پنهان نمی ماند از پروردگارت هم وزن ذرّه ای در زمين و نه در آسمان و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر، مگر در کتابی است آشکار (مبارکه یونس(عَلَيهِ­السَّلام)/61).

[4]- دانای پنهان و آشکار (مبارکه انعام/73).

[5]- بگو همانا اوّلين و آخرين﴿49﴾ البتّه جمع شوندگانند به سوی ميقات روز معلوم﴿50﴾ (مبارکه واقعه/49و50).

[6]- زمانی که واقع شود واقع شونده﴿1﴾ نيست برای وقوع آن دروغی﴿2﴾ (مبارکه واقعه/1و2).

[7]- روزی که مسلّماً واقع می شود (مبارکه حاقه/1).

[8]- روزی که بيان می کند (زمين) اخبارش را﴿4﴾ به اينکه همانا پروردگار تو وحی کرده بر آن﴿5﴾ (مبارکه زلزال/4و5).

[9]- پس همانا بهترين توشه تقوا است (مبارکه بقره/197).

[10]- و زد برای ما مَثَلی و فراموش کرد خلقت خود را، گفت: کيست که زنده کند استخوان ها را درحالی که آنها پوسيده باشند (مبارکه یس/78).

[11]- بگو: زنده می کند آنها را آن خدايی که آفريد آنها را اوّلين بار (مبارکه یس/79).

[12]- آری، تواناييم بر آنکه موزون و مرتّب سازيم (خطوط سر) انگشتان او را (مبارکه قیامه/4).