خداوند متعال با ایمان و توحید که ضروری ترین نیاز حیات معنوی انسان است، او را قبل از آخرت در دنیا به سعادت میرساند. مثالی که بزرگان در این مورد ذکر کردهاند، این است که: زمین در حرکت وضعی که به دور خود میچرخد، زمانی که مقابل خورشید قرار میگیرد، روز است و آنجا که پشت به خورشید قرار میگیرد، شب میباشد، یعنی سایة خودِ زمین باعث تاریکی و ایجاد شب میگردد. به همین ترتیب، هر زمان که جان و روح انسان مقابل «اَللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْاَرْض»[1] قرار گیرد، و به عبارت دیگر هر چقدر که انسان موحّد است و توحید در قلبش منوّر است و در وطن اصلی خود مستقر است، درونش روشن و وجودش آرام میباشد و آنجا که پشت به خورشید ازل و ابد میکند و از توحید و ذات اقدس پروردگار فاصله میگیرد، درونش تاریک و ظلمانی و روحش ناآرام میباشد و از آن رنج میبرد «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»[2].
«زندگی بیدوست جان فرسودن است
مرگِ حاضر غـایب از حق بودن است»[3]
همانطور که در قرآن مجید، صراط جمع بسته نشده، نور الهی هم مفرد است، ولی اگر کسی نور را رها کرد، ظلمت فراوان است ولذا ظلمات استعمال شده است «وَ الَّذينَ كَفَرُوا اَوْلِياؤُهُمُ الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَى الظُّلُمات»[4]. اگر انسان، عبد و موحّد باشد، به سرچشمة حیات دست یافته است. آری، این بهرهها از آنِ کسی است که تنها در لسان، موحّد نیست و در عمل هم موحّد و صاحب اعمال صالحات است. وادی الله، وادی نور است و برای رسیدن به وادی نور، اعمال نورانی لازم است. اعمال عبادی برای این است که انسان را به «اَللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْاَرْض» برساند. اگر اعمال خیر، انسان را وارد ولایت الهی میکند، گناه، انسان را از توحید و ولایت پروردگار خارج میکند. گناه، انسان را از حقیقت ماه مبارک رمضان بیرون میبرد. آری، گناه، انسان را از وادی توحید که وادی الله است، بیرون میکند. همانطور که در جلسة سابق استفاده شد، وادی الله که وادی توحید است، شجرة طیّبه میباشد که ریشة آن در قلب مستقر است و آثار آن، به صورت شاخه ها و میوهها که همان اعمال و ثمرههای توحیدی است، ديده میشود «اَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ﴿24﴾ تُؤْتي اُكُلَها كُلَّ حينٍ بِاِذْنِ رَبِّها﴿25﴾»[5]. توحید، قلعة استوار الهی است «كَلِمَةُ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ حِصْنی فَمَنْ قالَها دَخَلَ حِصْنی وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِنْ عَذابی»[6] و ولایت حضرت علی(عَلَيهِ السَّلام) هم قلعة استوار الهی است «وَلايَةُ عَلِيِّ بْنِ اَبي طالِبٍ حِصْني فَمَنْ دَخَلَ حِصْني اَمِنَ مِنْ عَذابی»[7].
پس معلوم میشود گناه که انسان را از وادی توحید و وادی الله خارج میکند، از وادی ولایت حضرت علی(عَلَيهِ السَّلام) هم خارج میسازد، چراکه ولایت حضرت علی(عَلَيهِ السَّلام)، همان ولایت خدای سبحان است. وقتی انسان داخل ولایت الله شد، لحظه به لحظه روزیهای معنوی را به صورت ایمانِ بالاتر و معرفت سرشار و مراتب یقین دریافت میکند. امّا وقتی با گناه، از توحید و ولايت خداوند خارج شد، دیگر ظلمات مافوق ظلمات است «اَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ...»[8].
بنـابراین معلوم میشود کـه انسانهای موحّد و اولیـای الهی و انسانهای کامل، جز از راه توحید و بندگی به آن مقام شامخِ وَلِیُّ اللّهی اعظم نرسیدند. از حضرت امام علی(عَلَيهِ السَّلام) سئوال کردند که: یا اميرالمؤمنين چطور شد که به این مقام رسیدید؟ فرمودند: مقابل درِ قلبم نشستم و از ورود بیگانه و نامحرم جلوگیری کردم «اِنّی کُنتُ بَوّاباً لِقَلبی»[9]. یعنی آن بزرگوار، توحید ذاتی را مراقبت کردند و از ورود و دخول بیگانه و رهزن ها و حجابها و مانعها که همه نامحرمند، جلوگیری نمودند.
«پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب
کـه درین پرده، جز اندیشة او نگذارم»[10]
ایّام و لیالی که در آن قرار داریم، زمان ارتباط با حضرت علی(عَلَيهِ السَّلام) است، امّا در این که راه ارتباط و پیوند با آن حضرت چیست، بیان نورانی مذکور بیانگر آن است. اگر انسان در کنار باب قلبش بنشیند و از ورود بیگانه جلوگیری کند و مراقب واردات و صادرات قلبش باشد، میتواند با آن حضرت مرتبط شود. راه ارتباط انسان با عالم خارج، چشم و گوش است «اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ اُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»[11] و گناهان و معاصی یا اعمال خیر و صالح، از بیرون توسط چشم وگوش وارد قلب و جان انسان میشوند.
«ز دست دیده و دل هر دو فریـاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد»[12]
بنابراین، عمل خیر را اعضا و جوارح انجام میدهند، ولی دل نورانی میشود. در مقابل، گناه را اعضا و جوارح انجام میدهند، ولی قلب، تاریک و ظلمانی میشود «اثِمٌ قَلبُهُ»[13]. به همین ترتیب فرمانده وجود انسان، قلب است و چشم و گوش و دست و پا و ... به اذن فرمانده وجود، انجام وظیفه میکنند. دلی کـه پـاک و موحّد است، فرمان پاک صادر میکند، بمانند رئیس حکومتی که وقتی پاک است، فرمان پاک صادر میکند و اعوان و انصارش هم پاک هستند. امّا همانطور که وقتی رئیس حکومت، فاسد است، فرمان فاسد صادر میکند، همانگونه اگر قلب ناپاک و فاسد باشد، فرمان ناپاک صادر میکند. بنابراین شایسته است که انسان، هم مراقب واردات قلب خود باشد، یعنی آن چیزهایی که از بیرون میبیند و میشنود و هم، مراقب صادرات چشم و گوش و ... باشد. هر دروغ و غیبتی که از زبان صادر میشود، انسان را آلوده و ظلمانی میکند. همچنین هر نگاهی که به نامحرم افکنده میشود یا اشاره ای که با چشم انجام میگیرد، قلب را آلوده و ظلمانی میکند. چشم و گوش و ساير اعضا و جوارح، نعمت الهی و برای این است که انسان را به ذات اقدسش برساند، ولی در اثر سوءاستفاده، انسـان از مسیرش منحرف میشود و شیطان، سرپرست او میگردد «وَ الَّذينَ كَفَرُوا اَوْلِياؤُهُمُ الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَى الظُّلُمات». ای بسا سخنی باعث هدایت جمع کثیری شود و در مقابل، سخنی باعث ضلالت جمع کثیری گردد و گناه، در مرحلة اول، قلب را قسی میکند که البته منظور از قساوت قلب این نیست که انسان، دلش به حال کسی نمیسوزد، بلکه در برابر حق، سخت و نفوذناپذیر میشود و پذیرای حق نیست «فَهِيَ كَالْحِجارَةِ اَوْ اَشَدُّ قَسْوَةً»[14]. در مقابل، اطاعت و تسلیم و عبودیّت، کانون قلب را پر از نور میکند.
وقتی موحّد حقیقی در روز قیامت راه میرود، اعمال صالحی که در دنیا با او بوده است، به صورت نور متجلّی میشود، همانطور که در سورة مبارکة حدید میفرماید: «يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ اَيْديهِمْ وَ بِاَيْمانِهِمْ»[15]. اعمال خیر و اطاعت و تسلیم در روز قیامت به صورت نور متجلّی میشوند و در مقـابل و طرف راست مؤمنـان قرار میگیرند، بطوری که منافقان به آنان میگویند: اندکی توقف کنید تا ما هم از نورتان اقتباس کنیم «اُنْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ»[16] ولی مؤمنان جواب میدهند: این نور را باید در دنیا کسب میکردید، برگردید و کسب کنید «قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً»[17].
1- خداوند نور آسمانها و زمین است (مبارکه نور/35).
2- و کسی که خداوند نوری برای او قرار نداده است، پس برای او هیچ نوری نیست (مبارکه نور/40).
3- مولوی(عَلَيهِ الرَّحمَة)
4- و کسانیکه کافر شدند، دوستان ایشان طغیان گرانند که خارج میکنند ایشان را از نور به سوی تاریکیها (مبارکه بقره/257).
5- ریشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است﴿24﴾ میدهد میوهاش را در هر زمانی به اجازه پروردگارش﴿25﴾ (مبارکه ابراهیم(عَلَيهِ السَّلام)/25).
6- كلمهی لا اِلهَ اِلَّا اللهُ دژ و قلعة من است، پس کسی که بگويد آن را، داخل میشود در قلعة من و کسی که داخل شود در قلعة من، ايمن میشود از عذاب من (بيان نورانی حضرت امام رضا(عَلَيهِ السَّلام) از قول خدای سبحان؛ بحارالانوار، ج49، ص127).
7- ولایت علی بن ابی طالب دژ و قلعة من است، پس کسی که داخل شود در قلعة من، ايمن گردد از عذاب من (عيون اخبار الرضا(عَلَيهِ السَّلام)، ج2، ص136).
8- یا (اعمالشان) مانند تاریکیهایی است در دریایی بسیار عمیق، میپوشاند آن را موج از بالای آن موجی است از بالای آن ابری است، تاريکی هايی است بعضی از آن مافوق بعضی... (مبارکه نور/40).
9- من دروازه بان دلم بودم.
10- حافظ(عَلَيهِ الرَّحمَة)
11- همانا گوش و چشم و دل، همة آنها هستند نزد او مسئول (مبارکه اسراء/36)
12- باباطاهر(عَلَيهِ الرَّحمَة)
13- گناهکار است قلبش (مبارکه بقره/283).
14-پس آن مانند سنگ است یا سختر از آن (مبارکه بقره/74).
15- روزی که مردان و زنان باایمان را میبینی که نورشان پیشرو و از جانب راستشان شتابان حرکت میکند (مبارکه حديد/12).
16- مبارکه حدید/13
17- مبارکه حدید/13