قسمت دوّم آیۀ شریفۀ مورد بحث دلالت دارد بر اینکه: حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) همراه عدّ ه ای از مسلمانان از مدینه به سمت مکه برای زیارت بیت الله الحرام و انجام عمرۀ مفرده حرکت کردند و سران شرک مانع این زیارت شدند و وقتی آن بزرگوار با مخالفت آنها روبرو شدند، به مدینه بازگشتند «اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرام‏...»[1]. آیۀ شریفه نازل شد که مبادا بغض و کینۀ کسانی که شما را از حج عمره و زیارت خانۀ خداوند و قربانی کردن بازداشتند، موجب شود که شما حقّ و حقیقت و عدالت را رعایت نکنید و از حدّ و حدودتان تجاوز کنید «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ اَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اَنْ تَعْتَدُوا...». خدای سبحان در جملۀ شریفۀ «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ...» از عدل به عنوان یک اصل کلّی و دستور بین المللی یاد فرموده و می فرماید: از قدرتتان برای انتقام استفاده نکنید و از مسیر قسط و عدل بیرون نروید و پیوسته پیرو حقّ و حقیقت باشید.

     سابقاً استفاده شده که خدای سبحان به هر آنچه که بندگانش را دعوت فرموده، قبلاً فطرت آنان را با آن سرشته و از درون به آن مجهّز فرموده و سپس از بیرون به آن فراخوانده است. تا انسان از درون هدایت نشود و خدای سبحان، یک امری را در فطرت او قرار ندهد، از بیـرون دعوتی برای او از سـوی حضرات انبیـاء و اوصیاء(عَلَيهِم السَّلام) به عمل نمی آید. فطرت انسان عدالت طلب است. خدای سبحان فطرت انسان را عدالت محور و حق محور قرار داده است و آنگاه رسول عادل فرستاده تا به عدل دعوت کند. اگر انسان از درون داعیه نداشت، هرگز هدایت بیرونی را نمی پذیرفت. به عبارت دیگر، نفس انسان قبلاً هدایت شده است، همانطور که در سورۀ مبارکۀ شمس می فرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها﴿7﴾ فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴿8﴾»[2] و سوگند به جان آدمى و آن كس كه آن را (آفريده و) منظّم ساخته‏، پس  فجور و تقوا (شرّ و خيرش) را به او الهام كرده است‏. نفس انسان مُلهَم به الهام الهی است و حقّ و باطل و هدایت و ضلالت در وجود او بالقوّ ه وجود دارد. «روزی مردی به خدمت رسول اکرم(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) آمد و عرض کرد سؤالاتی دارم کـه می خواهم مطرح کنم. پیامبر(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) فرمودند: آیا می خواهی پاسخت را بشنوی یا آنکه مایلی سؤال کنی؟ عرض کرد: شما پاسخ بفرمایید. پیامبر(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) فرمودند: آمده ای از من معنای بِرّ و نیکی و اثم و زشتی را سؤال کنی، جواب داد: آری سؤال من همین بوده است. پیامبر(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) سه انگشت خود را جمع کرده و آرام بر سینۀ مرد زدند و فرمودند: این فتوا را از قلبت بپرس و بعد اضافه کردند: این دل انسان طوری ساخته شده است که پیوندی دارد با نیکی ها. با نیکی ها آرام می گیرد، ولی بدی ها و زشتی ها آن را مضطرب و ناراحت می کند»[3]. بِرّ یعنی آنچه که قلب انسان با آن آرام می گیرد و اطمینان می یابد. خداوند متعال قلب انسان را طوری قرار داده که با نیکی ها و خیرها آرام می گیرد و با بدی ها ناآرام می شود. به عبارت دیگر، دل با خیر و نیکی می آرمد و با شرّ و بدی می رَمد. این حالت قلب انسان است که خداوند به او الهام فرموده است؛ حال، با وجود مجهّز شدن انسان به چراغ های راهنما از درون و بیرون، دیگر جای اعتراضی ندارد «وَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ»[4].

     خدای سبحان در ادامۀ آیۀ شریفۀ مورد بحث به یک همکاری و معاونت و پشتیبانی امر فرموده و از پشتیبانی دیگر نهی می فرماید «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ». ای مسلمانان که مجهّز به نیکی و تقوا و اطاعت الهی هستید، همدیگر را در بِرّ و نیکی و خیر و عمل صالح ناصر و یار و یاور باشید و با همدیگر معاونت داشته باشید. در زمان جاهلیّت (پیش از اسلام)، هرجا که جنگ و حملـه ای بود، افرادی که حق، یا ناحق بودند و افرادی که هم پیمان بودند یا نسبت دوستی و خویشاوندی داشتند، وارد جنگ می شدند و تکیه کلام و منطقشان این بود که: «اُنْصُرْ اَخاكَ ظالِماً اَوْ مَظْلُوماً»[5] برادرت را یاری کن چه ظالم باشد یا مظلوم. دین مبین اسلام به این منطق خط بطلان کشیده و فرمود: «كُونا لِلظّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»[6]. طرفدار حقّ باشید هرچند که علیه شما و قوم و خویش شما باشد و به خاطر قوم و خویشی، از بـاطل پشتیبانی نکنید.

     قابل توجه است: دین مبین اسلام، جامعیّت دارد و یک بعدی نیست و تمام نیازهای مباح انسان اعم از مادّی و معنوی، ظاهری و باطنی، فردی و اجتماعی را تأمین می فرماید و هیچ نیاز مشروعی از انسان نیست که دین اسلام به آن پاسخگو نباشد. پس حال که چنین است، شما حق و باطل را در نظر بگیرید و پیرو عدالت و حقیقت باشید، هرچند که بیگانه و علیه شما باشد و با باطل مبارزه کنید، هرچند که خویشاوند شما باشد. به همین علّت استاد جوادی آملی هر زمان به مطالبی پیرامون عدل محور بودن دین اسلام می رسند، می فرمایند: «چنین دینی می تواند جهانی و جاودانی باشد و دشمن تو اگر در این مورد حق است، نباید حمایت نکنی، چون اسلام دین اجتماعی است*».

     اینکه خداوند متعال می­فرماید: «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏» یکدیگر را در نیکی­ها پشتیبان باشید، یعنی تنها به فکر نجات خود نباشید. وقتی از ظلمات کفر به نور ایمان هدایت یافتید، به فکر نجات کسانی هم باشید که در ظلمت گمراهی و کفر و شرک و گناه و معصیت دست و پا می زنند. نقش مسلمان واقعی در جامعۀ اسلامی باید نقش نجات غریق باشد.

«صـاحبدلی بـه مدرسه آمد ز خانقـاه

                                              بشکست عهـد صحبت اهـل طریق را

گفتم میـان عـالم و عـابد چه فرق بود

                                              تـا اختیـار کـردی از آن این فریـق را

گفت آن گلیم خویش بدر می‌برد ز موج

                                              وین جهد می‌کند کـه بگیرد غریق را»[7]

     عابد تنها خودش را نجات می دهد، ولی عالم در برابر دیگران خصوصاً مستمندان فکری و ایمانی شدیداً احساس مسئولیّت می کند و دیـگران را هرگز جدا از خـود نمی دانـد. حضرت پیـامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) فرمودند: «وَ الدّالُّ عَلَى الْخَيْرِ كَفاعِلِه‏»[8] دلالت کننده و راهنمایی کننده به خیر، مانند انجام دهندۀ آن است. یعنی گویا آن کار خیر را خودش انجام داده است. در مقابل، نصرت و یاری در گناه و ظلم و تجاوز، به منزلۀ شرکت و انجام همان گناه محسوب می گردد. خداوند متعـال حقّ است و بندگـانی را که حقّ محورند، به میزان حقّ محوری به حقّ مطلق نزدیک می سازد. خداوند متعال، عالَمِ تکوین و تشریع را به عدالت گسترده است «بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الْاَرْضُ»[9] و بندگانش را هم با فطرت عدل محوری آفریده است، ولذا اگر آنان بر اساس فطرت سالمشان در حرکت باشند و از ظلم و تجاوز پیروی نکنند، به خداوند که عدل مطلق است، تقرّب پیدا می کنند. علّت اینکه انسان های کامل، آئینۀ تمام نمای پروردگار شدند، این است کـه از خودشـان چیزی ندارند و اوصـاف پروردگـار را نشان می دهند. آئینه از خود جمالی ندارد و صاحب جمال را نشان می دهد.

     قابل توجه است: یاری در شرّ و گناه تنها در فضا و اجتماعات بزرگ مطرح نیست، بلکه در فضای کوچک هم مطرح است، به عنوان نمونه: مادری خودش در مجلس گناه شرکت نمی کند، ولی برای دختر جوانش با نگهداری از فرزندان و... وسایل را فراهم کرده و رفع موانع می کند تا در محفل گناه و معصیت شرکت کند و به این ترتیب او را در گناه و معصیت یاری می کند. حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) فرمودند: «چون روز قيامت شود، منادى ندا كند و گويد: كجايند ظالمان و كسانى كه ياران و اعوان ظالمانند و کسانی که شبيه و مانند ظالمانند (كسانى كه به ظلم ايشان راضى باشند) و حتى آن كسى كه قلمى از براى ايشان تراشيده و يا دواتى به جهت ايشان حاضر نموده؟ پس همگى را در تابوتى از آهن جمع سازند و در جهنم اندازند»[10]. کمک به ظالمان، هرگونه کمک و یاری اعم از کوچک و بزرگ را دربر می گیرد، به عنوان نمونه: کسی که از فرد دیگری چندان دلخوشی ندارد، با دیدن غیبت و بدگویی و ناسزاگویی دیگران در مورد آن شخص، فوراً وارد معرکه شده و همکاری می کند و چند مطلب هم او اضافه کرده و آنها را در غیبتشان یاری می کند، درحالی که خداوند می فرماید: در خیرها همدیگر را یار و یاور باشید، ولی در شرّ و بدی ها و گناه و معصیت یکدیگر را یـاری نکنید. کسانی که آرزوی طول عمر برای ستمگران را داشته بـاشند، در شرّ و بدی آنان شریکند. حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) می فرمایند: «يا على ده گروه از اين امّتت به خداوند بزرگ كافرند: ... كسى كه به دشمنانى كه در حال جنگ با اسلامند اسلحه بفروشد...»[11]. صفوان جمّال که از یاران امام موسی کاظم(عَلَيهِ السَّلام) بود، می گويد: «نزد امام كاظم(عَلَيهِ السَّلام) رفتم، به من فرمودند: اى صفوان هر چيزت زيبا و نيك است جز يكى، گفتم: قربانت كدام؟ فرمودند: كرايه دادن شترانت به اين مرد (هارون الرشيد)، گفتم: به خدا كرايه ندادم براى خوشگذرانى و خودنمائى و نه شكار و بازيگرى، بلكه براى راه مكه، و خود هم متصدى آن نيستم و غلامانم را با او می فرستم، فرمودند: اى صفوان آيا كرايۀ تو بر عهدۀ آنها نباشد؟ گفتم: چرا قربانت، فرمودند: ميخواهى بمانند تا كرايۀ تو را بدهند؟ گفتم: آرى، فرمودند: هركه ماندن آنها را دوست دارد، از آنهاست و هركه از آنهاست، دوزخى است. صفوان گفت: رفتم همه شترانم را تا آخر فروختم و خبرش به هارون رسيد و مرا خواست و به من گفت: اى صفوان به من رسيده كه شترانت را فروختى؟ گفتم: آرى، گفت: چرا؟ گفتم: پيرى سالخورده‏ام و غلامان هم نيروى كارها را ندارند. گفت: هيهات هيهات من ميدانم چه کسی به تو اشارت كرده به اين كار و آن موسى بن جعفر است، گفتم: مرا با موسى بن جعفر چه كار؟ گفت: اين سخن را واگذار به خدا، اگر خوشرفتارى تو نبود، البته تو را مى‏كشتم»[12].

     خدای سبحان یک اصل کلّی و یک حکم بین المللی را اعلام فرمود که اگر شما عبد و مؤمن هستید، باید نشانه داشته باشید و از نشانه های آن این است که یکدیگر را در کارهای خیر یار و یاور و همکار و معاون باشید، لکن اگر راهش غیرمجاز بود، او را یاری نکنید. «اهميّت اصل تعاون به اندازه ای است که امام علی(عَلَيهِ السَّلام) در واپسين لحظات عمر شريفشان به امور تأثيرگذار بر خودسازی و ايجاد جامعۀ سالم و ايده آلِ اسلامی سفارش فرمودند و بارها آيۀ «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» را می خواندند. «اميرالمؤمنين(عَلَيهِ السَّلام) می فرمودند هنگام وفاتشان آيۀ «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعـاوَنُوا عَلَى الْـاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» را، سپس پيوستـه می فرمودند: «لا اله الّا الله» تا اينکه وفات یافتند (به فيض عظيم شهادت نائل شدند)»[13]»[14]. حضرت علی(عَلَيهِ السَّلام) وصیّت کردند که: «اى فرزندان عبدالمطلّب، مبادا پس از من دست به خون مسلمين فروبريد (و دست به كشتار بزنيد) و بگوييد: اميرمؤمنان كشته شد، بدانيد جز كشندۀ من كسى ديگر نبايد كشته شود. درست بنگريد! اگر من از ضربت او مُردم، او را تنها يك ضربت بزنيد، و دست و پا و ديگر اعضاى او را مبريد، من از رسول خدا(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) شنيدم كه فرمودند: «بپرهيزيد از بريدن اعضاى مرده، هرچند سگ ديوانه باشد»»[15].

     «در جنگ صِفین لشکر معاویه پیش دستی کرد و آب را به تصرّف خويش درآورد و لشکر اميرالمؤمنين علی(عَلَيهِ السَّلام) و مرکب هایشان را در تنگنای بی آبی گذاشت. حضرت علی(عَلَيهِ السَّلام) خواستند از راه نصیحت و موعظه، مشکل را حل نمایند، ولی وقتی ديدند موعظه اثر ندارد، خطاب به لشکریانشان فرمودند: دشمن با بستن آب، قصد پیروزی در جنگ را دارد و شما اکنون بر سرِ دو راهی هستيد، يا بر مرکب خواری و ذلّت سوار شوید و از عزّتی هم که داريد، عقب بنشينيد و با لبان تشنه در مصاف دشمن جان سپاريد، يا شمشیرهایتان را از خون پلیدشان سیراب کنید تا از آب زلال سیراب شوید. بدانيد که مرگ حقيقی در زندگانی توأم با شکست ذليلانۀ شما، و زندگی، در ورای مرگِ پيروزمندانۀ شما نهفته است...»[16]. «این خطبۀ حماسی، جان تازه ای در لشکریان آن حضرت دمید و با یک جمله، آب را تصرّف و دستِ سپاه شام را از آب کوتاه کردند؛ آنگاه به امير مؤمنان علی(عَلَيهِ السَّلام) مقابله به مثل و بستنِ آب را پيشنهاد دادند و آن حضرت در پاسخ فرمودند: این کار، شایستۀ سپاه توحید نیست و مـا هرگز برای مقابله به مثل، آب را بر آنهـا نمی بندیم»[17]. این اقدام عادلانه حضرت امام علی(عَلَيهِ السَّلام) و پرهیز از کینه توزی، درواقع تفسیر عملی آیۀ شریفۀ «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ اَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اَنْ تَعْتَدُوا...» است. تمام گفتارها و اعمال ائمّۀ طاهرین(عَلَيهِم السَّلام) هم ریشۀ قرآنی دارد و هم خود مُبَیِّن و مفسّر قرآن هستند.

     حضرت امام علی(عَلَيهِ السَّلام) طی نامه ای به مالک اشتر فرمودند: «مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دو دسته‏اند، دسته‏اى برادر دينى تو، و دستۀ ديگر همانند تو در آفرينش مى‏باشند»[18]، اگر مؤمن هستند، برادر دینی تو هستند، و اگر مؤمن نیستند، در انسان بودن شریکند. و این است عدالت امیرالمؤمنین علی(عَلَيهِ السَّلام) در مراوده با بندگان خداوند!

     يک فرد مسيحی به نام «جرج جورداق» نيز مطلب زيبايی در مورد وجود مقدّس حضرت امام علی(عَلَيهِ السَّلام) بيان کرده است. او می گويد: «قُتِلَ عَلِیٌّ فی مِحْرابِ عِبادَتِهِ لِشِدَّةَ عَدْلِهِ» حضرت علی(عَلَيهِ السَّلام) در محراب عبادت خویش قربانی عدالتش گردید.

     خداوند در پایان آیۀ شریفۀ می فرماید: «وَ اتَّقُوا اللهَ اِنَّ اللهَ شَديدُ الْعِقابِ» ای بندگان خداوند تقوای الهی پیشه کنید، چراکه خداوند باطن شما را فطرتاً متّقی قرار داده است، لذا بر اساس فطرتان عمل کنید و در غیر این صورت بدانید عقاب پروردگار در برابر بی تقوایی ها و بیراهه روی ها شدید است. شدید العقاب به این معناست که همانطور که خداوند نسبت به عدالت پیشگان صاحب رحمت واسعه است، همان گونه هم نسبت به ظالمان و ستمگران شدید العقاب است

 

[1]- همانا کسانی که کافر شدند و باز می­دارند از راه خداوند و مسجد الحرام... (مبارکه حج/۲۵).

[2]- مبارکه شمس/7و8

[3]- مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن1و2، ص68 و62

[4]- و اذن داده نشود ایشان را که عذر آورند (مبارکه مرسلات/۳۶).

[5]- تفسیر نمونه، ج4، ص257

[6]- بـاشيد برای ظـالم دشمن، و برای مظلوم يار و ياور (بيان نورانی حضرت امام علی(عَلَيهِ السَّلام)؛ نهج البلاغه، فرازی از نامۀ47).

* مطلب مذکور، خلاصه ای از بیانات استاد جوادی آملی می باشد.

[7]- گلستان سعدی(عَلَيهِ الرَّحمَة)

[8]- بحارالانوار، ج71، ص409

[9]- به عدالت پابرجاست آسمـانهـا و زمين (بيـان نورانی حضرت پيـامبر اکرم(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ)؛ عوالى اللآلى، ج۴، ص۱۰۳).

[10]- اِذا كانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ نادى مُنادٍ اَيْنَ الظَّلَمَةُ وَ اَعْوانُ الظَّلَمَةِ وَ اَشْباهُ الظَّلَمَةِ حَتّى مَنْ بَرَى لَهُمْ قَلَماً اَوْ لَاقَ لَهُمْ دَواتاً قالَ فَيُجْمَعُونَ فی تابُوتٍ مِنْ حَديدٍ ثُمَّ يُرْمى بِهِمْ فی جَهَنَّم‏ (ارشاد القلوب الى الصواب، ج‏1، ص186).

[11]- یا عَلِیُّ كَفَرَ بِاللَّهِ الْعَظيمِ مِنْ هذِهِ الْاُمَّةِ عَشَرَةٌ... بائِعُ السِّلاحِ مِنْ اَهْلِ الْحَرْبِ... (مکارم الاخلاق، ص435).

[12]- آداب معاشرت، ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار، ج‏2، ص238

[13]- کان امیرالمؤمنین(عَلَيهِ السَّلام) یقول عند الوفاه (تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان) ثم کان یقول «لا اله الا الله» حتی توفی (الدعوات، ص249؛ بحارالانوار، ج78، ص241).

[14]- تفسير تسنيم، تأليف استاد جوادی آملی، ج21، ص545

[15]- يا بَنی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لا اُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِماءَ الْمُسْلِمينَ خَوْضاً تَقُولُونَ قُتِلَ اَميرُ الْمُؤْمِنِينَ اَلا لا تَقْتُلُنَّ بی اِلّا قاتِلِی انْظُرُوا اِذا اَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ وَ لا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَـاِنّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) يَقُولُ اِيّـاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَـوْ بِالْكَلْبِ الْعَـقُـور (نهج البلاغه، ترجمه دشتی، فرازی از نامه47).

[16]- نهج البلاغه، خطبۀ51

[17]- بحارالانوار، ج41، ص146-145

[18]- اَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضارِياً تَغْتَنِمُ اَكْلَهُمْ فَاِنَّهُمْ صِنْفانِ اِمّا اَخٌ لَكَ فِی الدّينِ وَ اِمّا نَظيرٌ لَكَ فِی الْخَلْق‏ (نهج البلاغه، ترجمۀ دشتی، فرازی از نامۀ53).