دهم ماه مبارک رمضان، مصادف با سالروز رحلت بانو خدیجۀ کبری(سَلامُ­ اللهِ ­عَلَيها) است. حضرت خدیجۀ کبری(سَلامُ ­اللهِ­ عَلَيها)، محبوبة المصطفی(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه)، این بانوی عظیم القدر، مورد احترام خدای سبحان و محبوبۀ وجود مقدّس حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) بودند. گرچه حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) و بانو خدیجه(سَلامُ­ الله ­عَلَيها) پانزده سال اختلاف سن داشتند و بانو خدیجه(سَلامُ­ اللهِ­ عَلَيها) بزرگتر از حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) بودند، لکن بسیار مورد علاقه و احترام آن حضرت بودند. آنچه که در مورد رحلت و ولادت بزرگان مهم است، جنبۀ هدایتی و تربیتی آنان می باشد. انسان با سیر در شخصیّت برجستۀ انسان­های والا، درمی­یابد که عامل این رفعت مقام و توفیقات الهیه در مورد ایشان چه بوده است. چراکه گرچه توفیق را خداوند اِعطاء می­فرماید، ولی مقدّمات آن را بنده فراهم می­کند. از اینرو سیری در شخصیّت حضرت خدیجه(سَلامُ­ اللهِ ­عَلَيها) می­نمائیم، تا دريابيم که ایشان چه کردند که خدای سبحان آن همه به ایشان قیمت و بها بخشید و احترام قائـل شد، بطوری ­کـه «حضرت پيامبر اكرم(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) هنگام بازگشت از معراج، به جناب جبرئيل(عَلَيهِ السَّلام) فرمودند: آيا حاجتی داری؟ و ايشان عرض كردند: خواسته ام اين است كه از طرف خداوند و من، به خديجه(سَلامُ­ اللهِ­ عَلَيها) سلام برسانی»[1]. همچنين حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) خطاب به ايشان فرمودند: «فَاِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيُباهی بِكِ كِرامَ مَلائِكَتِهِ كُلَّ يَوْمٍ مِرارا»[2] پس همانا خداوند عزّ و جلّ در هر روز چند بار به سبب تو بر ملائكۀ گرامی اش مباهات مى‏ورزد. همچنین بانو خدیجه(سَلامُ­ اللهِ ­عَلَيها)، اوّلین زنی بودند که به اسلام ایمان آورده و به حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) اقتداء کردند و با ایشان نماز خواندند و نیز این افتخار برای ایشان بس ­که مادرِ فرزندی همچون حضرت فاطمه زهرا(سَلامُ­ اللهِ­ عَلَيها) هستند. به همین ترتیب آن بزرگوار آنچنـان مورد احترام پروردگـار و رسـول مکـرّم اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) بودند که بعد از رحلتشان، زمانی که حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) ایشان را یاد می­کردند، اندوهگین شده و گاهی اشک می­ریختند و می­فرمودند: «اَيْنَ مِثْلُ خَديجَةَ صَدَّقَتْنی حينَ كَذَّبَنِی النّاسُ وَ وازَرَتْنی عَلى دينِ اللهِ وَ اَعانَتْنی عَلَيْهِ بِمالِها»[3] کجا مثل خديجه يافت می­شود؟ آن زمان که مردم مرا تکذيب می­کردند، او مرا تصديق کرد و مرا با ثروت خود براى پيشرفت دين خدا يارى نمود. با سیری در شخصیّت بـانو خدیـجه(سَلامُ­ اللهِ ­عَلَيها) سه خصلت برجسته در مورد ایشـان معلوم می­گردد کـه ما نيز بـا تلبّس به این خصایص، بطور نسبی می­توانیم ان شاء الله تعالی مورد حرمت و احترام خدای سبحان و محبوبانش قرار گیریم. این سه خصلت عبارتند از:

     1- ایشان بسیار اهل انفاق بودند و با ثروت سرشاری که داشتند، از مشکل داران، گره­گشایی می­کردند. قبل از ازدواج با حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) هر صاحب نیازی که وارد مدینه می­شد، اوّل سراغ خانۀ حضرت خدیجه(سَلامُ­ اللهِ­ عَلَيها) را می­گرفت و به درِ ایشان می­رفت و مشکلش حل می­شد. وقتی انسان مشکلِ دیگران را حل می­کند، خود را در معرض گره گشایی پروردگار قرار می­دهد.

     2- ايشان طبع بلندی داشتند و آن مال و ثروت سرشار، اعم از کاروان­های تجارتی و...، هرگز ایشان را فریفته نکرد و آن بزرگوار خود را به مال دنیا نفروختند. روح آن بزرگوار با مال و مقام و زرق و برق دنیا راضی نمی­شد و همواره دنبال حقیقت بودند و وقتی این حقیقت را در وجود مبارک رسول الله(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) یافتند، تمام ثروتشان را به پای ایشان ریختند و در راه خدمت به دین مبین اسلام خرج نمودند. سرمـایـه­ هـای ظـاهری را دادنـد و سرمـایـۀ اقـدس رسول الله(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) را اخذ کردند و سعادت دنیا و عقبی را یکجا دریافت نمودند و نامشان را در کنار نام حضرت رسول اکرم(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) جاویدان نمودند.

     3- بانو خديجه(سَلامُ ­اللهِ ­عَلَيها) اهل استقامت و پايداری بودند و وقتی حق را انتخاب نمودند، هیچ چیز ایشان را متزلزل نکرد و نلرزیدند و نلغزیدند و تا آخر عمر در تمام سختی­ها و مشکلات، حتّی در شِعب ابی­طالب، همراه آن حضرت بودند و تمام اينها به این علّت بود که آن بزرگوار طبع بلندی داشتند و به همین سبب به ما توصیه شده که طبع بلندی داشته باشیم. استاد جوادی آملی در شرح این مطلب فرمودند: خودتان را با بزرگان بسنجید. خودتان را با شهدای کربلا بسنجید. از اینرو نگوئیم گوشه­ ای از بهشت برای من کافی است، بلکه از خداوند فردوس برین را بخواهیم، زیرا کسی که فردوس را طلب کند، اعمالی درخور آن انجام می­دهد. حضرت خدیجه(سَلامُ ­اللهِ ­عَلَيها) به خاطر طبع بلندی که داشتند، با آن ثروت سرشار و خواستگاران متعدّد، بغیر از حضرت رسول اکرم(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) با احدی راضی به ازدواج نشدند و تا آخر پایداری و استقامت کردند و به حمایت همه جانبه از رسول الله(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) و بخصوص حمایت مالی از آن بزرگوار پرداختند. وقتی ایشان حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) را انتخاب کردند و تمام درخواست­ها و طلب­هایشان را در آن حضرت پیدا کردند، زنان مدینه با ایشان قطع رابطه نمودند و حتّی در زمان وضع حملشان نیز به کمکشان نیامدند. حضرت فاطمه(سَلامُ ­اللهِ ­عَلَيها) در بطن مـادر، ایشـان را این چنین تسلّی می­دادند که مادر، نگران نباش، افرادی هستند که به کمک شما خواهند آمد. به هنگام وضع حملِ حضرت خدیجه(سَلامُ­ اللهِ ­عَلَيها)، «خداوند چهار بانوی پاکیزه (بانوساره، بانوآسیه، حضرت مریم(سَلامُ ­اللهِ ­عَلَيها) و صفورا دختر حضرت شعیب(عَلَيهِ السَّلام)) را به یاری ايشان فرستاد»[4].

     حضرت خدیجه(سَلامُ­ اللهِ­ عَلَيها) قبل از رحلتشان، بعد از چند وصیّت در مورد حضرت فاطمه زهرا(سَلامُ­ اللهِ ­عَلَيها) و حلّیت طلبی از حضرت پيامبر اکرم(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) و اطرافیان، رو به دخترشان کرده و فرمودند: «نور چشمم! به پدرت بگو: مادرم می گويد: من از قبر در هراسم، از شما می خواهم مرا در لباسی كه هنگام نزول وحی بر تن داشتيد، كفن كنيد، سپس حضرت فاطمه زهرا(سَلامُ ­اللهِ­ عَلیها) مطلب را به پيامبر(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) عرض كرد و آن بزرگوار آن پيراهن را برای حضرت خديجه(سَلامُ ­اللهِ­ عَلَيها) فرستادند و ايشان بسيار خوشحال شدند. هنگام وفات حضرت خديجه(سَلامُ­ اللهِ ­عَلَيها)، حضرت پيامبر اكرم(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) غسل و كفن وی را به عهده گرفتند، ناگهان جناب جبرئيل(عَلَيهِ السَّلام) درحالی كه كفنی از بهشت همراه داشت، نازل شد و عرض كرد: يا رسول الله، خداوند به شما سلام می رساند و می فرمايد: ايشان اموالش را در راه ما صرف كرد و ما سزاوارتريم كه كفنش را به عهده بگيريم»[5].

 

[1]- بحارالانوار، ج6، ص7

[2]- زندگانى حضرت زهرا(سَلامُ­ اللهِ ­عَلَيها)، (روحانى)، ص108

[3]- بحارالانوار، ج43، ص131

[4]- بحارالانوار، ج16، ص80

[5]- شجره طوبي، ج2، ص235؛ پند تاريخ، ج2، ص22