در جلسۀ سابق مطالبی پیرامون آیۀ شریفۀ مورد بحث استفاده شد که خلاصۀ آن عبارت است از اینکه: خدای سبحان، بندگانش را این چنین مورد خطاب قرار داد که: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا» یعنی از ایمان اجمالی، به ایمان تفصیلی و برتر ارتقاء پیدا کنید و ایمانتان را تکمیل کنید و ارتقاء دهید و این پنج اصل را به رسمیّت بشناسید و تنها اکتفا به یکی نکنید «بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ». ایمان به خداوند و فرشتگان و کُتُب و رُسُل و روز قیامت واجب است و کفر بـه یکی از این پنج اصل، کفر بـه بقیه محسوب می شود و مصداق آیۀ شریفۀ «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْض‏»[1] می گردد که می فرماید: «اوُلئِکَ هُمُ الْکافِروُنَ حَقّاً وَ اَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیناً»[2]. به عنوان نمونه: کسی که توحید را پذیرفته، ولی معـاد را نمی پذیرد، یا نبوّت را منکر می شود، توحید هم از او پذیرفته نیست. ایمان اصیل و حقیقی که مورد تـأیید و امضـای حق سبحـان قرار می گیرد، آن ایمانی است که این پنج اصل در آن حاکمیّت داشته باشد. دین، یک مجموعۀ به هم پیوسته است و نه تنها انکار یکی از اصول پنجگانه، انکار بقیه است، بلکه انکار یکی از اجزاء آن، انکار تمام آن محسوب می گردد، بمانند اینکه انکار یک پیغمبر، انکار تمام پیامبران است. مؤیّد این مطلب در قرآن مجید این است کـه بـا وجود اینکه قوم حضرت نوح(عَلَيهِ ­السَّلام) یا قوم حضرات لوط و هود و شعيب(عَلَيهِمُ السَّلام)، بیش از یک پیـامبر نداشتند، ولی خـدای سبحـان می فرماید: «کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلینَ»[3]، «کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلینَ»[4]، «کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلینَ»[5]، «کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلینَ»[6]، «کَذَّبَتْ اَصْحابُ الْاَیْکَةِ الْمُرْسَلینَ»[7]. چراکه همۀ پیامبران از سوی یک مبداء ارسال شده اند و یک هدف و یک سخن دارند و آن سخن خداوند است، ولذا انکار یک پیغمبر، مساوی با انکار تمام پیامبران می باشد. آری، خداوند متعال، احکام و اوامر خود را توسط رسولانش فرستاده و همۀ آنها یک هدف دارند و انکار یکی از آنان، انکار دیگری است.

     پس آیۀ شریفۀ مورد بحث بیانگر این حقیقت است که دین اسلام، دین یکپارچه و تجزیه ناپذیر است. جهان خلقت، از عالَم تکوین و تشریع تشکیل شده است و همانگونه که در عالم تکوین، همۀ مخلوقات به وظایفشان عمل می کنند و گرچه هر کدام از اجزاء آن بمانند ابر، باد، باران، ماه، خورشید و...، وظیفه ای جداگانه دارند، ولی به هم مرتبط و پیوسته هستند و درواقع یک کار انجام می دهند و حیات مادّی را در هستی تأمین می کنند و در صورتی که یکی از آنها تعطیل شوند، هستی و حیات مادّی متوقّف می شود، همانطور عالم تشریع که همان دین و شریعت است، یکپارچه می باشد و با وجود جدا جدا بودن اجزاء آن، همگی یک وظیفه را انجام می دهند و آن، تربیت و هدایت انسان و تأمین حیات معنوی اوست. توحید و نبوّت و معاد و فرشتگان و کُتُب آسمانی همگی کارشان تربیت بشر و رسانیدن انسان به صراط مستقیم و مقصد اعلی است، ولذا واجب است که انسان به تمام این پنج اصل ایمان آورد و اگر کسی یکی از این پنج اصل را منکر شود، امکان ندارد چهار اصل بقیه، او را به مقصد اعلی برسانند. از اینرو ایمان به تمام پنج اصل، واجب، و کفر به یکی برابر با کفر بقیه است. تمام اینها یک حقیقت به هم پیوسته هستند، به این صورت که اگر توحید باشد، ولی معادی نباشد، یعنی جهان خلقت، آغازی بدون سرانجام باشد، آن موقع، خلقت بی هدف و بازیچه می باشد، درحالی که هستی و خلقت هدفمند است «اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ اَنَّکُمْ اِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ»[8]، «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْاَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ»[9]، و هدفمند بودنِ هستی ایجاب می کند که سرانجام و معادی باشد، ولذا توحید و معاد یک حقیقت هستند. به همین ترتیب نبوّت و امـامت، یک حقیقتِ تفکیک ناپذیرند. بر این اساس که فیض نبوّت، فیض ابدی نیست و سلسلۀ جلیلۀ حضرات انبیاء(عَلَيهِمُ­ السَّلام) با رسالت حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ ­وَ­آلِهِ) ختم می شود و به این سبب آن حضرت، خاتم الانبیاء(عَلَيهِمُ ­السَّلام) می باشند، لذا اگر امامتی به دنبال نبوّت نبود، نبوّت ابتر می ماند و هدایت بشر تعطیل می شد و این امر بر خلاف قانون پروردگار مبنی بر خالی نبودن زمین از حجت معصوم است «اَلْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ»[10]. اوّلین بشری که به دنیا آمده، پیامبر بوده و آخرین فردی که از دنیا می رود، امام و حجت خداوند است.

     پس امکان ندارد که خدای سبحان مسئلۀ هدایت و تربیت بشر را بعد از حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی ­اللهُ ­عَلَيهِ­ وَ­آلِهِ) ناقص و ابتر بگذارد. حضرت امام صادق(عَلَيهِ­ السَّلام) می فرمايند: «لَوْ لَمْ يَكُنْ فِی الْاَرْضِ اِلَّا اثْنانِ لَكانَ اَحَدُهُمَا الْحُجَّةَ وَ لَوْ ذَهَبَ اَحَدُهُما بَقِیَ الْحُجَّة»[11] اگر در روى زمين جز دو نفر باقی نماند، البته يكى از آن دو حجت و امام خواهد بود و اگر يكى از آنها از دنيا برود، امام باقى می ماند. اگر دو نفر در روی زمین باقی بماند، یکی حجّت خداوند است، چراکه انسان بدون حجّتِ معصوم، قادر به ادامۀ حیات معنوی نیست.

     نه تنها پنج اصلِ دین به هم مرتبط و پیوسته هستند، بلکه هر کدام از اجزاء دین نیز مجموعۀ به هم پیوسته و ناگسستنی می باشند، ولذا کسی که یکی از کُتُب یا رُسُل را قبول نکند، بمانند این است که تمام کُتُب و رُسُل را انکار کرده است، چراکه تمام آنها یک هدف دارند و هدف آنان، تربیت و هدایت انسان ها و رسانیدن به صراط مستقیم و نیل به سعادت ابدی می باشد. هدفمند بودنِ آفرینش به این معنا نیست که خداوند خلق کرده تا به هدف برسد، بلکه خداوند متعال خالق هدف است و خلق کرده تا به هدف برساند. هستی، هدفمند است و عبث و بیهوده نمی باشد.

     پس اعتقاد به پنج اصل که اجزای دین هستند، واجب و ضروری است. دین آمده تا انسان را به کمال و سعادت دنیا و آخرت برساند و این امر، به شرطِ یکپارچه بودنِ پنج اصل امکان پذیر است. اگر یکی از آنها تجزیه شود، دیگر دین قـادر بـه رسـانیدن به مقصد اعلی نمی باشد. حال، افرادی که دین را تجزیه کرده و هفتاد و سه فرقه شدند، همگی، غیر از شیعۀ اثنی عشری یا دوازده امامی، دچار انحراف و گمراهی گشتند. حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ ­وَ­آلِهِ) فرمودند: «اِنَّ اُمَّتی سَتَفْتَرِقُ بَعْدی عَلى ثَلاثٍ وَ سَبْعينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْها ناجِيَةٌ وَ اثْنَتانِ وَ سَبْعُونَ فِی النّار»[12].

«جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بِنِه

                                             چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند»[13]

 

[1]- ایمان آوردیم به بعضی و کافر می­شویم به بعضی (مبارکه نساء/150).

[2]- آن گروه ایشانند کافران به حق و آماده کردیم برای کافران عذابی خوارکننده (مبارکۀ نساء/151).

[3]- تکذیب کردند قوم لوط فرستادگان را (مبارکۀ شعراء/160).

[4]- تکذیب کردند قوم ثمود فرستادگان را (مبارکۀ شعراء/141).

[5]- تکذیب کردند قوم عاد فرستادگان را (مبارکۀ شعراء/123).

[6]- تکذیب کردند قوم نوح فرستادگان را (مبارکۀ شعراء/105).

[7]- تکذیب کردند اصحاب ایکه (قوم حضرت شعيب(عَلَيهِ ­السَّلام)) فرستادگان را (مبارکۀ شعراء/176).

[8]- آیا پس حساب کردید اینکه خلق کردیم شما را بیهوده و همانا شما به سوی ما برنمی گردید؟ (مبارکۀ مؤمنون/115).

[9]- و خلق نکردیم آسمانها و زمین و آنچه بین آنهاست را بازیچه (مبارکۀ انبیاء(عَلَيهِمُ­ السَّلام)/16).

[10]- حجت، قبل از خلق و با خلق و بعد از خلق است (بیان نورانی امام صادق(عَلَيهِ­ السَّلام)؛ اصول کافی، ج1، ص177).

[11]- بحارالانوار، ج23، ص43

[12]- همانا امّت من به زودى پس از من، هفتاد و سه گروه خواهند شد كه يك گروه نجات يابنده و هفتاد و دو گروه در آتشند (الخصال، ج2، ص585).

[13]- حافظ(عَلَيهِ­ الرَّحمَة)