بعد از اينکه معلوم شد دين، دين رحمت است و محبّت بـه اهل بيت(عَلَيهِم السَّلام)، اجر و مزد رسـالت حضرت پيـامبر اسـلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) می­باشد، سئوالی مطرح می­شود و آن اينکه: وقتی محبّت يک امر قلبی است و ارادی و اختياری نمی­باشد، چگونه امکان دارد که مزد رسالت حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) باشد؟ آيا امکان دارد که محبّت ارادی باشد؟ در پاسخ به اين سئوال، دو مطلب قابل توجّه می­باشد: اول اينکه: دين اسلام، دين محبّت است «هَلِ الدِّينُ اِلَّا الْحُبُّ»[1]، حال وقتی دین اسلام، دین محبّت است، پس فطرت انسان بر محبّت سرشته شده که مکنون در قلب است. امّا برای اينکه محبّت قلبی به منصّۀ ظهور رسد و از قوّ ه به فعل درآيد، بايد موانع و حجابها که همان گناهان می­باشند، برطرف شوند. وقتی خدای سبحان آدرس خود را از طريق رسول گراميش و اهل بيت(عَلَيهِم السَّلام) قرار داده و اطاعت خود را واجب و فرض فرموده و تبعيّت از رسول خدا(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) و آل طاهرينشان را که نمايندۀ خدای سبحان هستند، در کنار تبعيّت از خود واجب و فرض نموده است «اَطيعُوا اللهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْكُم‏»[2]، معلوم می­شود که محبّت آنان، محبّت خداوند است «حبّ محبوب خدا حّب خداست»[3]. همانطور که زيارت آن بزرگواران، زيارت خداوند است، به همين ترتيب اطاعت از آن بزرگواران نيز اطاعت از خدای سبحان می باشد.

     دوم اينکه: با تبعيّت و اطاعت از قرآن و اهل بيت(عَلَيهِم السَّلام) که حق رسولالله(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) است، موانع برطرف شده و اين محبّت مکنون که فطرت ما را با آن سرشته­اند، بروز و ظهور می­کند. وقتی طغيان و نافرمانی که حائل و مانع و حجاب برای بروز محبّت است، برطرف شد و انسان با تمام وجود تسليم محض در برابر خدای سبحان و عامل به فرامين قرآن کريم و اهل بيت(عَلَيهِم السَّلام) گرديد، اين محبّت بروز و ظهور می­کند؛ مؤيّد اين مطلب، محبّت اوليای الهی و مؤمنان حقيقی نسبت به خداوند و محبوبانش است که در قلبشان حاکميّت دارد و قلبشان مملوّ و سرشار از محبّت پروردگار و محبوبانش است، چراکه مانع و حائل و حجابی از طغيان و نافرمانی و عصيان ندارند. محبّت اويس قَرَنی يا ميثم تمّار و ساير اوليای الهی از اين جمله است و محصول تبعيّت می­باشد. حضرت علی(عَلَيهِ السَّلام)، درخت خرمايی را به ميثم تمّار نشان دادند و فرمودند: «به خدا سوگند كه دستها و پاها و زبان تو بريده خواهد شد. اين درخت خرمايى كه در كُناسه* كوفه است، قطع و به چهار بخش خواهد شد و تو بر يكى از قطعات آن مصلوب مى‏شوى»[4]. «میثم در کوفه، پیوسته مواظب آن درخت بود و از کنار آن رفت و آمد داشت و به آن می نگریست»[5].

     ثُعبان يکی از ياران حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) بود، روزی ثعبـان خدمت حضرت پیـامبر اکرم(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) رسید، درحالی که چهره اش زرد و بدنش بسیار لاغر و ضعیف و نحیف شده بود؛ حضرت علت را جویا شدند و ثعبان عرض کرد: یا رسول الله، بیمار نیستم و دردی ندارم «ما بی مِنْ مَرَضٍ وَ لا وَجَع‏»[6]، لکن اشتیاق به شما و شوق دیدار شما، مرا به این روز انداخته است و من فقط نگران یک موضوع هستم که اگر بعد از مرگ، به بهشت بروم، در درجات پایین تر از شما قرار خواهم داشت، ولذا شما را نمی توانم ببینم (توضيح اينکه: در بهشت، زيـارت و ديدار اهل بهشت منوط بـه اراده و اجازۀ مافوق می­باشد) و اگر به دوزخ بروم، مسلّماً که شما را نخواهم دید. این بیانِ از دل برخواستۀ ثُعبان، چنان بود که آيۀ شريفۀ شصت و نهم مبارکۀ نساء نازل گشت که: «وَ مَنْ يُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذينَ اَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحينَ...»[7] پيامبرم بگو: کسانی که حقيقتاً از خداوند و رسولش اطاعت کردند، پس آن گروه (در روز قيامت) همراه با کسانی خواهند بود که نعمت بخشید خداوند بر آنان از پيامبران و صدّيقين و شهداء و صالحین. آیۀ شریفه بيانگر اين حقيقت است که هر کس در اين دنيا می­تواند جايگاه خود را در محشر معيّن کند و رفيقان بهشتی و آخرتی خود را از اين دنيا تدارک ببيند. خداوند متعال با آيۀ شريفۀ مذکور، اين حقيقت را مشخص می­فرماید که ای بندگـانم! بـا هر کسی که در روز قيامت می­خواهيد زندگی کنيد و به عبارتی هم محشری­ها و رفيقان آخرتی خود را از اين دنيا انتخاب نمائيد. انسان خواه ناخواه موجودی ابدی است و کسی نمی­تواند بگويد که با مرگ، تمام می­شوم. نيکوکار و بدکار، همه ابدی و جاويدان هستند، لکن هر کسی می­تواند کيفيّت ابديّت خود را مشخص کند و دوستان و همنشينان خود را در آخرت معيّن کند. حضرت رسول اکرم(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) در بيان مبارکی فرمودند: «اَنْتَ مَعَ مَنْ اَحْبَبْتَ‏»[8] تو با کسی خواهی بود که او را دوست داری؛ البته به صِرف ادّعای محبّت، چيزی تعلّق نمی­گيرد، بلکه محبّت علامت دارد و علامت آن، اطاعت است «فَالْمَحَبَّةُ ثَمَرَةُ الْمَعْرِفَة»[9]. البتّه لازم به توضيح است که معرفت نيز محصول و ثمرۀ مبارک اطاعت و تسليم می باشد. خدای سبحان در سورۀ مبارکۀ آل عمران می­فرمايد: «قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونی‏ يُحْبِبْكُمُ اللهُ»[10] (پيامبرم) بگو: اگر شما ادّعا داريد که خداوند را دوست داريد، از من تبعيّت کنيد تا خداوند هم شما را محبوب دارد. يعنی حاصل تبعيّت و پيروی، محبّت ناب و زلال الهی و نبوی و علوی است. از اينرو معلوم می­شود محبّتی که به عنوان زیباترین هدیه و تحفۀ خداوند در قلب بندۀ محبوب قرار می گیرد، حالتی قلبی است، بمانند تقوا که حالت قلبی است و در اثر ایمـان و عمل صالح و پرهیز از معصیت حاصل می گردد. به میزان تبعیّت از قرآن و اهل بیت(عَلَيهِم السَّلام)، محبّت در قلب بروز و ظهور می کند. یعنی محبّتِ بالقوّ ه در قلب، بـا تبعیّت و اطـاعت و رفع موانع، به فعلیّت می رسد. ظهور و بروز محبّت در قلب انسان آنچنان زیباست که تمام محبّت های کاذب و غیر الهی و مزاحم را از قلب بیرون می کند «دیو چو بیرون رَوَد، فرشته درآید»[11]. وقتی محبّت الهی در قلب حاکم شد، دیگر جایی برای محبّت های غیر الهی نمی مـاند. اگر حضرت یوسف(عَلَيهِ السَّلام) در برابر دلبری ها و دل ربایی های زلیخا که از هرگونه امکانات ظاهری و جمال و زیبایی برخوردار بود، نلرزیدند و نلغزیدند، به این سبب بود که خداوند چنان قلب آن بزرگوار را با محبّت خودش مملوّ کرده بود که جایی برای محبّت های غیر الهی وجود نداشت که آیۀ شریفۀ «مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَاِنَّ اللهَ لا يُضيعُ اَجْرَ الْمُحْسِنينَ»[12] مؤید این مطلب است. قلبی که مملوّ از محبّت الهی است، یک تحفۀ ربّانی می باشد و رایگان حاصل نمی شود، بلکه در اثر عمل به قرآن صامت و تبعیّت از قرآن ناطق حاصل می­گردد. همانطور که تقوا حالت قلبی است و در اثر ایمان و عمل صالح حاصل می شود، محبّت هم امری قلبی است و در اثر تبعیّت و پیروی حاصل می گردد. محبّت که مظروف پاک است، ظرف پاکیزه می خواهد. آری، قلب پاک باید تا محبّت الهی در آن وارد آید «تحفۀ هر مرغکی انجیر نیست»[13]. و برای اینکه قلبِ پاک حاصل آید، لازم است که آزمایشات را یکی پس از دیگری پشت سر نهاد و از آنها سربلند و فائق خارج شد. باید امتحانها بر انسان بگذرد تا صدق ادّعا و ایمانش مشخّص شود و قلبش پاکیزه و طاهر گردد و ظرف جانش چنان وسعت یابد که مظروفی نورانی به نام عشق الهی و محبوبین پروردگار در آن جایگزین گردد، همـانطور که در مناجات محبّین، حضرت امـام سجّـاد(عَلَيهِ السَّلام) از خدای سبحـان درخواست می کنند: «اَسْئَلُكَ حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ»[14] درخواست می کنم از تو دوستی تو و دوستی هر کسی که دوستت دارد.

     وقتی عشق الهی و محبوبان او در قلب نهادینه شد، انسان با آن جان تازه می گیرد و با محبّت جانش فربه می گردد. آری انسان در اثر محبّت و عشق الهی چنان غنای روحی و وسعت درونی و باطنی پیدا می کند که دیگر از محبّت اغیار بی نیاز می گردد، ولذا خداوند متعال می فرماید: اگر مرا دوست دارید، کاری کنید که من هم شما را دوست داشته باشم و این جز با عمل به قرآن مکتوب و اطاعت از قرآن ناطق میسور نیست. چنین عمل و چنین اطاعتی انسان را محبوب خداوند می­کند. محبّت راستین، انسان را به شکل محبوبش درمی آورد. محبّت راستین محبّ را به شکل و رفتار و اعمال محبوبش درمی آورد، بطوری که با دیدن او به یاد حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ ­آلِهِ) و ائمّۀ هدی(عَلَيهِم السَّلام) می­افتند. آری وقتی خداونـد بنده ای را پسندید و بندگی و عبودیّتش را در تمام مراحل خالص یافت و آن را امضاء فرمود و آنجا که در محک آزمایشات قرار گرفت و نلرزید و نلغزید و سربلند و سرافراز بیرون آمد، بر مراتب ایمان و توحید و بندگی او که عالی ترین ثروت و ارزشمند ترین سرمایه است، می افزاید.

     پس هرچه تبعیّت و پیروی از حقّ بیشتر باشد، به همان میزان محبّت و عشق الهی که محصول و حاصل این پیروی است، در قلب جایگزین خواهد شد.

 

[1]- آيا دين جز محبّت است؟ (بيان نورانی حضرت امام صادق(عَلَيهِ السَّلام)؛ بحارالانوار، ج27، ص95).

[2]- اطاعت کنید خداوند را و اطاعت کنید رسول را و صاحبان امر از شما (مبارکه نساء/۵۹).

[3]- مولوی(عَلَيهِ الرَّحمَة)

* نام محله ای در کوفه.

[4]- روضه الواعظين، ترجمه مهدوى دامغانى، ص466و467

[5]- شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص402

[6]- بحارالانوار، ج65، ص2

[7]- مبارکه نساء/۶۹

[8]- بحارالانوار، ج۲۷، ص۱22

[9]- پس محبّت، ثمرۀ معرفت است (مُسَکِّنُ الفؤاد، تأليف شهيد ثانی، ص82).

[10]- مبارکه آل عمران/۳۱

[11]- حافظ(عَلَيهِ الرَّحمَة)

[12]- کسی که تقوا پیشه نماید و صبر کند، پس در حقیقت خداوند ضایع نمی­کند اجر نیکوکاران را (مبارکه یوسف(عَلَيهِ السَّلام)/۹۰).

[13]- مولوی(عَلَيهِ الرَّحمَة)

[14]- مفاتيح الجنان، مناجات خمس عشر، مناجات المحبّين