اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ
بِسْمِ اللهِِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
«إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذي يَنْصُرُكُم مِّن بَعْدِهِ وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»[1].
توکـل به معنای وکیلگرفتنِ خداوند و واگذار کردن کارها به خداونـد میباشد. یعنی شخص متوکل، امور و کارهای خود را به خداوند واگذار میکند که صاحب ملک و ملکوت است.
توکل زیباترین نشان بندگی و عبودیت و بزرگترین علامت ایمان است. توکل یک بینش و اعتقاد توحیدی و باور دینی است؛ باور به اینکه خداوند متعال، همه کارة عالم است و سببیّت و تأثیر، تماماً به اذن اوست و هیچ سببی در سببیّتش و هیچ مؤثّری در تأثیر گذاریش، مستقل نیست.
توکل یعنی انسان تمام وظایف خود را به نحو احسن بجا آورد و تمام نیروهای ظاهری و باطنی را به کار گیرد و در هر کاری به اهل فن و متخصص مراجعه نماید، ولی آنها را در تأثیر مستقل نداند، بلکه تأثیر سبب را به اذن مسبب الاسباب بداند و نتیجه را از سوی خداوند درخواست و جستجو کند «لا مُؤثِّرَ فِی الوُجُودِ الَّا اللهِ»[2].
توکل دارای درجاتی است که عبارتند از:
- رابطة شخص با وکیل خود؛ که وکیل مؤظف است هرچه او میگوید، انجام دهد و آن، مرتبة نازلة توکل است، چنین کسی در واقع کارها را به وکیل واگذار نکرده است بلکه هرچه او دستور میدهد وکیل باید اجرا کند.
- رابطة نوزاد با مادر؛ یعنی نوزاد کارها را بطور طبیعی به مادر واگذار کرده و تسلیم مادر است، ولی گاهی اعتراض میکند و گریه کرده و دست و پا میزند.
- رابطة میت با غسال؛ که از خود هیچ ارادهای ندارد و این بالاترین درجه توکل است. انسان باید چنین توکلی به خداوند داشته باشد و در برابر خواست و ارادة خداوند، هیچ خواست و ارادهای نداشته باشد و متوکل حقیقی این است. پس اگر انسان بخواهد بداند که نمرة عبودیت او چند است، باید توجه کند که نمرة توکل او چقدر است؟
بـا توجه بـه مطالب مذکور سوالی مطرح میگردد و آن اینکـه: وقتی همهکارة عالم، خداوند است و انسان هیچکاره است و تمام تأثیرها و نیروها و حرکتها از اوست و نه تنها «بِحَولِ اللهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُومُ وَ اَقعُدُ»[3] از سجده برمیخیزد و مینشیند، بلکه با حول و قوة الهی درس میخواند، تحصیل معاش و کسب روزی مینماید، به حول و قوة الهی میرود و میآید، حرکت میکند، میخورد و میخوابد و مینشیند و به طور کلی بدون حول و قوة الهی، به نَفَس بعدی تضمینی ندارد، پس چرا انسان دنبال روزی برود و کسب و کار و حرکت و تلاش نماید؟ یا چرا در جستجوی معلم خوب و طبیب حاذق باشد؟ حرکت و انتخاب، دیگر چه مفهومی دارد؟
پاسخ این است که: خداوند متعال به انسان اختیار داده و به او توصیه فرموده که در حوزهة اختیاراتش حرکت و تلاش کند. معلّم سبب است و انسان باید در جستجوی معلم خوب و علمآموزی باشد؛ لکن نباید به علم خود و معلم تکیه کند. طبیب سبب است و انسان باید به دنبال طبیب برود، ولی شفا را از شافی ازل و ابد بخواهد. اوست که در دارو اثر قرار میدهد. انسان باید برای کسب علم و تحصیل روزی و معاش حرکت کند، ولی نباید به تلاش خود متّکی باشد. اگر به تلاش خود تکیه کند و بگوید که من تحصیلِ علم کردم و عالِم شدم یا زحمت کشیدم و ثروتمند گشتم، چنین نگاهی، نگاه توحیدی نیست، بلکه نگاه شرکآلود و قارونی است «اِنَّما اُوتيتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی»[4]. اینکه انسان بگوید که اگر فلانی نبود، من مرده بودم، یا من زندة فلان پزشک هستم یا نجات فرزندم به دست فلان پزشک است و یا حلّ مشکلم به دست فلانی است، چنین بینشی، بینش توحیدی نیست و او به طبیب و سبب تکیه کرده و آنان را مستقل دانسته است. همچنین اگر بگوید که فلانی خیری به من رسانید و او مرا بلند کرد و به من اِنعام نمود و اگر او نبود، من از بین رفته بودم، چنین بینشی، بینش توحیدی نیست. از حضرت امام صادق(عَلَيهِالسَّلام) در مورد تفسير آیة شریفة «وَ ما يُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللهِ اِلّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»[5] سؤال کردند که: چگونه امکان دارد که انسان در عين مؤمن بودن مشرک باشد؟ فرمودند: اينکه میگويد: اگر فلانی نبود البته هلاک میشدم «لَوْ لا فُلانٌ لَهَلَکْتُ» شرک است. شايسته است که انسان بگويد: اگر همانا خداوند به وسیلة فلانی بر من نعمت نمیبخشید البته هلاک میشدم «لَوْ لا اَنَّ اللهَ مَنَّ عَلَيَّ بِفُلانٍ لَهَلَکْتُ»[6]. کسیکه خیری اعم از مادی یا معنوی به انسان رسانیده، سبب است و به اذن مسببالاسباب کار میکند. انسان در عین اینکه باید از سبب و واسطة خیر، تشکر و قدردانی نماید و زحماتش را بیپاسخ نگذارد، لکن نباید به او تکیه کند و تنها خداوند متعال را روزیرسان بداند. «هُوَ الرَّزاقُ ذوُ القُوَّهِ الْمَتین»[7].
آری علم، روزی است، شفا روزی است، مال و ثروت، روزی هستند و از طرف «رزاق متین» به انسان میرسند. از اینرو انسان در عین اینکه باید بهترین سبب را انتخاب کند و تلاش خود را ادامه دهد، ولی نباید به خود یا سبب دیگر، تکیه کند، بلکه به قدرت الهی و الطاف پروردگار امیدوار باشد و امور را به خداوند واگذار کند، چراکه جز او قدرتی در عالم وجود ندارد. پس خداوند مسببالاسباب است و دنيا و هرچه در آن است، سبب میباشد و محکوم به فنا و نابودی است «کُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ»[8] و تنها قدرت قائم به ذات، اوست و ماسویالله، قائم به او هستند «وَ يَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلالِ وَ الْاِکْرامِ»[9].
آثار پربار توکل به پروردگار:
1- اگر انسان صاحب نگاه توحیدی باشد و خداوند را به عنوان خالق جهان و مدبر هستی بداند، فقر و نیـاز و احتیـاج ماسویالله برای او روشن میشود. فقر و نیاز از شئون ماسوی الله است. وقتی چنین نگرشی در انسان ایجاد شد، انسان به هیچ چیز جز ذات اقدس پروردگار وابسته نمیشود و جز او بزرگـی در جهـان نمیشنـاسد. «الله اکبـر» یعنی بزرگی جز او در عـالم نمیشناسم و سرهای کُرنش و بندگی باید در برابر او فرود آیند و وقتی انسان، اکبر بودن پروردگار را باور کرد، تمام موجودات در نظرش، فقیرو وابسته و اصغر میشوند و وقتی چنین نگرشی در انسان ایجاد شد، دنیا و تمام قدرتها در نظر او پایین میآیند و اصغر میشوند.
آری، چنین بینش و نگرشی به راستی زیباست و به انسان حریّت و آزادی و استغناء میدهد و در اینصورت دیگر انسان از هیچکس جز ذات لایزال الهی نمیترسد چرا که بزرگی جز او نمیشناسد، رازقی جز او سراغ ندارد و جز او را در رأس عالم هستی منشاء اثر نمیداند و لذا نه به هیچ کس امیداوار است و نه از هیچ کسی میترسد و نه وابستة مال و ثروت و اولاد و پست و مقام و مدرک و ... میگردد. چنین کسی به دیگری خضوع ذلتبار نمیکند و به خاطر ثروت و امکانات یـا مقام دیگران در برابر آنها کوچک نمیشود و از تملقها و چاپلوسیها اجتناب مینماید، چرا که هیچ کس را کارهای در عالم نمیداند. وقتی انسان، به چنین نگاه توحیدی رسید، دیگر از غیر او احترامطلبی ندارد. به کسی هدیه نمیبرد تا برای او هدیه بیاورد و بطور کلی به آنچه که در دست مردم است، چشم طمع ندارد «وَ عَلَیْکَ بِالْیَأسِ مِمّا فی اَیدِی الناس»[10]. کسی که تمام خیرها و نعمتها اعم از ظاهری و باطنی را از خداوند میداند، کرنشهای ذلتبار در برابر دیگران ندارد و غنی و فقیر در برابر او یکسان هستند. حضرت امام رضا(عَلَيهِالسَّلام) فرمودند: «مَن لَقِیَ فَقیراً مُسلِماً فَسَلَّمَ عَلَیهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلیَ الغَنِیَّ لَقِیَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَومَ القِیامَةِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبانُ»[11].
2- یکی از نمونههای توکل و بینش توحیدی، اعتماد به پروردگار در جریان خواستگاری از دختران خانواده است. اگر پدران و مادران توکّل و اعتماد به پروردگار داشته باشند، به خواستگار دختر دوم به خاطر ازدواج نکردن دختر بزرگتر پاسخ رد نمیدهند و سدّ راه سعادت آنـان نمیشوند. قلوب انسانها از لشکريان خداوند است «وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ»[12] و رعايت نوبت در ازدواج، هم ظلم به دختر کوچکتر و هم ظلم به دختر بزرگتر و از همه بالاتر باعث نارضايتی پروردگار است. سعادت انسان، در پرتو توکّل اوست. اگر خواهر بزرگتر متوکّل پروردگار باشد، سدّ راه خواهر کوچکتر نمیشود، چراکه میداند روزی هر کسی بدست خداوند است و اِدبار و اقبال قلوب بدست اوست و خداوند قادر است که بهتر از آن را برای او مقدّر فرمايد و با توکّل بر خداوند راه را بر خواهر کوچکتر میگشايد و از آثار خير اين توکّل بهرهمند میشود. جلوة دیگری از ضعف توحید و نگاه غیر توکلی وابستگیهای شديد مادران به فرزندان میباشد که موجب مزاحمت به آنان شده و آنان را آزرده میسازد، به عنوان نمونه: مادر با وجود سلامتی و عدم نياز، از دختر يا پسر جوان خود انتظار دارد که بعد از ازدواج در کنار او يا در همسايگی او باشد و فرزند نيز به علّت تديّن و رعايت حقوق مادر در کنار او میماند و فشار روحی زیادی را متحمل میشود تا جایی که حتی باعث بيماری فرزند میشود؛ البته در صورتی که پدر و مادر از سلامت جسمانی کافی برخوردار نباشند و به کمک فرزند نياز داشته باشند، وظيفة فرزند است که از ايشان مراقبت نمايد.
3- انسان در پرتو توکل و داشتن نگاه توحيدی، افسرده و نااميد و مأيوس و مضطرب نیست و احساس پوچی و بیهودگی نمیکند، چراکه میداند قدرتی پشت سر اوست که تمام نيروها و فعل و انفعالات، مخلوق و جنود او و بدسـت اوسـت.
استاد جوادی آملی میفرمایند: عالَم، ستاد حق و جنود الهی است و همه چيز به اذنالله کار میکنند. بنابراين شايسته است که انسان به جای وابستگی به ابزار، به خدای سبحان توکّل کند. نگاه توحيدی اين است که در عالم، يک قدرت و يک کارگزار وجود دارد و آن ذات اقدس پروردگار است. صاحب چنين نگاه توحيدی، هرگز نااميد و افسرده نمیگردد. اضطرابها و افسردگیها زاییدة ضعف توکل و ضعف ایمان و توحید است. آيا تاکنون شنيدهايم که يکی از پيامبران يا امامان و يا اوليای الهی گرفتار افسردگی شوند؟ بزرگترين داروی ضدّ افسردگی ياد پروردگار و داشتن نگاه توحيدی و توکّل به ذات اقدس پروردگار است لذا خداوند متعال فرمود: «وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»[13].
4- توکّل، باعث رهايي از وابستگیها و قيمومتها و عدم خضوع در برابر قدرتها و ثروتها میشود و متوکّل حقيقی، هيچ کس را دارای قدرت و منشاء اثر نمیبيند. متوکّل حقيقی حرص مال ندارد، چرا که میداند آسمانها و زمین و هرچه در آنهاست مُلک و مِلک پروردگار است. چنین شخصی چون وابسته و دلبستة مال و ثروت نيست، خيلی راحت انفاق و احسان میکند. مانند صندوقدار بانک که از صبح تا عصر، ميليونها پول رد و بدل میکند، ولی چون مال او نیست، وابستگی به آنها ندارد، از اين دست گرفته و از دست ديگر رد میکند. اگر انسان بداند که مال و ثروت، همه جنود الهی هستند، وابستة مال و ثروت نمیشود و آن را کریمانه در راه محبوب ازلی و ابدی و برای رسيدن به رضايت پروردگار انفاق میکند و خط سرخ بر حکومت زر میکشد و مال را فدای رضای محبوب میکند.
5- متوکل واقعی، از شادابی و فرح و سرور معنوی برخوردار است. در حقیقت نگاه توحیدی و توکل حقیقی، انسان را از خوف و حُزنِ جانکاه و مزاحم مصون نگه میدارد. چنین کسی نه از گذشته محزون است و نه از آینده وحشت دارد. اغلب زندگیها به خاطر حزنهای گذشته و ترسهای آینده، اعم از ترس از تنهایی، ترس از نداری، ترس از آیندة مبهم و آیندة فرزندان و بطور کلی ترسهای کاذب و خیالی تباه میشود. وقتی انسان، خداوند متعال را همهکارة عالم و وکیل امین دانست، دیگر نه از گذشته محزون است و نه از آینده خوف دارد «اَلا اِنَّ اَولِیاءَ اللهِ لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنوُنَ»[14] و به این علت حضرت امام علی(عَلَيهِالسَّلام) فرمودند: «لَیْسَ لِمُتَوَکِّلِ عَناءٌ»[15] برای متوکل حقیقی، رنجی نیست. نگرانی از آینده و در مورد وقایع و حوادثی که اتفاق نیفتاده، جان انسان را فرسوده میکند. نگرانی به خاطر مسافری که تأخیر دارد یا همسر و فرزندی که دیر کرده و بطور کلی حوادثی که هنوز واقع نشده، حقیقتاً زندگیها را تلخ میکند. وقتی نگهبان و حافظ حقیقی خداوند است «حَفیظٌ عَلیمٌ»[16] و ما انسانها برای نَفَس بعدی خود محتاج او هستیم، پس نگرانی چه مفهومی دارد؟
«گر نگهدار من آن است که من میدانم
شیـشه را در بغـل سنـگ نگـه میدارد»[17]
6- متوکّل حقيقی در اثر ارتباط با پروردگار، روحش وسعت میيابد. اگر انسان صاحب چنين نگاه توحيدی باشد، در برابر ناهنجاریهای اخلاقی و رفتاری ديگران و رويدادهای زندگی، خود را نمیبازد، «وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[18] چرا که او در پرتو ارتباط و اتّصال به پروردگار، به قدرت و صبر الهی متّصل شده است. ملاحظه میشود که بينش توحيدی، آن سعةصدر را به انسان میدهد که نه تنها در برابر ناملايمات و ناهنجاریها بیصبری و پرخاش نمیکند و از حال تعادل خارج نمیشود و روحش موج برنمیدارد، بلکه اهل مدارا و تغافل نیز میگردد. وقتی روح انسان توسعه يافت، به راحتی با مشکلات کنار میآيد و هيچ چيز روح او را درنمینوردد. چنين زندگی، حقيقتاً زندگی باشکوهی است. اغلب مشکلات روحی و روانی و اختلافات خانوادگی به ضعف توکّل برمیگردد. اگر انسان نمیتواند ناهنجاریها و ناسازگاریهای پدر و مادر و همسر و فرزندان را تحمّل کند، در واقع به مقدّرات الهی راضی نيست و با خداوند مشکل دارد، خداوند متعال به رسول گرامی خود میفرمايد: «وَاصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ اِلّا بِاللهِ»[19]، «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ»[20].
7- یکی از نمونههای توکل در رابطه با معلمان محترم است. اگر معلّم و مربّی صاحب بينش توحيدی باشد، در برابر تحسينها و تجليلهای ديگران، خود را نمیبازد، چرا که میداند در تمام لحظهها، محتاج پروردگار است و هر سخنی که بر زبان جاری میکند، فيض الهی است. او فقر محض است و هر چه دارد، از خداست. فقرباوری و وقوف به فقر ذاتی باعث میشود که مربی، در برابر تجليلها و التماس دعاهای دیگران خود را نبازد و بداند که همة اينها فيض و نصرت حق است و خود مستقلاً قدرتی ندارد.
حضرت مولای متّقيان امام علی(عَلَيهِالسَّلام) در خطبة همّام به پيشگاه الهی عرض میکنند: «اَللّهُمَّ لا تُؤاخِذْنی بِما يَقُولُونَ، وَ اجْعَلْنی اَفْضَلَ مِمّا يَظُنُّونَ، وَ اغْفِرْلی ما لا يَعْلَموُنَ...»[21] خدايا مؤاخذه مکن مرا دربارة آنچه که میگويند و قرار بده مرا بهتر از آنچه کـه میپندارنـد و ببخش برای من آنچه را کـه نمیدانند.
توکّل، يک اعتماد به نفس الهی به انسان میدهد، چرا که میداند کارش درست و حق است و لذا در برابر تمسخرها و ملامتهای ديگران خود را نمیبازد. کسی که متّکی به قدرت لايزال پروردگار است، هرگز نمیلرزد و نمیلغزد. اگر حضرت امام حسيـن(عَلَيهِالسَّلام) در روز مقدّس عاشورا بعد از آن همه شهيد دادن، آنچنان استوار قدم برمیداشتند، به اين علّت بود که به درستی راهشان معتقد بوده و بر خداوند توکل داشتند.
8- وقتی انسان صاحب نگرش توحيدی شد و به درستی راهش اطمينان پیدا کرد، هيچ چيز را در عالم، جز ذات لايزال الهی منشاء اثر نمیداند و ديگر بـه سحر و فال و بخت و اقبال و طالع معتقد نبوده و از تمـام اينها مبرّی میگردد. روی آوردن به خرافات و رجوع به کاهن و فالگير و ... همه از بدبختی و عدم توکّـل است. چنین شخصی آب را گذاشته و دنبـال سراب میرود. حق را رها کرده و به دنبال کذب و باطل میرود.
مهمترين محصول توکّل، آرامش و سکينت روح است. اين همه استـرس و اضـطراب و دلشوره از ضعف توکّل نشأت میگيرد. خداوند متعال میفرمايد: «اَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[22]، «وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْکاً»[23]. وقتی انسان از خدای سبحان اِعراض کرد و دنبال بخت و اقبال و طالع و ... رفت، زندگی دنيوی او هم سخت و تلخ میشود. آری متوکل حقیقی هیچکدام از اینها را مستقلاً منشأ اثر و مالک سود و ضرر نمیداند و بر اساس آیة شریفة «وَ ما هُمْ بِضآرّينَ بِهِ مِنْ اَحَدٍ اِلّا بِاِذْنِ اللهِ»[24] باور و یقین دارد تا خداوند نخواهد احدی را یارای خیر و ضرررسانی نیست لذا به محض بروز مشکل و گرفتاری، آن را نتيجة سحر و جادو نمیداند. موحد حقيقی میداند که اقبال و ادبار قلبها بدست اوست، لذا به جای اينکه به رمّال و دعانويس رجوع کرده و دعای مهر و محبّت و امثال آن را طلب نمايد و از آنجا هم سرخورده و نااميد برگردد، توجّه دارد که به فضل الهی و با صبر و حوصله با اصلاح اعمال و اخلاق و رفتار و ایجاد رحمت و محبّت و مودّت در خانواده میتواند محبّت همسر و اطرافيان را جلب نماید. چون میداند که هر کاری به حول و قوّة الهی انجام میيابد. انسان باید وظیفهاش را انجام دهد و بقیه را به خدا بسپارد.
9- محصول توکّل و بينش و نگرش الهی، رضايت است. متوکّل حقيقی، ثروتمند باشد یا فقیر، بیمار باشد یا سالم، گرفتار باشد یا در رفاه، راضی و خشنود است و بدين سبب که میداند تمام فعل و انفعالات از پروردگار متعال است و او يگانه قدرت هستی است و به خـداوند حسـنظن و اعتماد دارد، هرگز در اوج سختیها و دگرگونیهای روزگار و مشکلات و مصائب، مرگ عزيزان، بيماری خود و عزيزان و ... خود را نمیبازد و در گردش روزگار، صبور است. صبر زيباترين ثمرة توکل است. البته او در رفع گرفتاریها و مشکلات تلاش میکند ولی هرگز به خداوند بدبين و بدگمان نیست و اعتراضی ندارد و گرفتار یأس و افسردگی نمیشود، بلکه با کمال اعتماد و حسنظن به پروردگار، خشنود به مقدرات الهی است.
او با این نگاه توحیدی در يک خانة پنجاه يا شصت متری، راحت زندگی میکند و احساس خوشبختی مینمايد. ولی آن کسی که متوکّل نيست و نگاه توحیدی ندارد، حتّی کاخ و قصر، با تمام امکاناتش برای او تنگ است و احساس خوشبختی نمینمايد و در اوج ثروت و قدرت و مکنت، پیوسته متزلزل و ناآرام است. چنين کسی آسايش دارد، ولی آرامش ندارد و روحاً ناآرام است، چرا که امکانات ظاهری، هرگز قادر به تأمين نيازهای بلند روحی او نيست. همانطور که هنرپيشة هاليوود با آن همه ثروت و مکنت، در سن جوانی دست به خودکشی زده و در نامهای نوشته بود: «من از زندگی لذّت نمیبرم».
خداوند متعال، انسان را بینهايتطلب آفريده است. هرچقدر ايمان بالاتر، توکّل بالاتر و هرچه توکّل بالاتر، رضايت و آرامش بيشتر است تا میرسد به حضرت فاطمه زهرا(سَلامُاللهعَلَيها)، که روزی حضرت پيامبر اسلام(صَلَّیاللهُعَلَيْهِوَالِٰهِ) در ديدار با آن بزرگوار مـیفرمايند: «فاطمه جان، به آلام و مصائب زندگی صبر کن» و حضرت فاطمه(سَلامُاللهعَلَيها) عرض میکنند: «پدر جان، من از خدای خود راضی و سپاسگزارم و در شگفتم که خداوند متعال اين همه نعمت را در مقابل کدام عمل من اعطاء فرموده است؟». آری، لقب «راضيه» و «مرضيه» حضرت فاطمه(سَلامُاللهعَلَيها) محصول رضايت از فعل و تقدیرات خدای تبارک و تعالی است.
همچنين حضرت امام حسين(عَلَيهِالسَّلام) در روز مقدّس عاشورا با وجود آن همه مصائب و عزيز از دست دادن، راضی و آرام بودند. حضرت زينب(سَلامُاللهعَلَيها) نيز در برابر آن همه مصائب و مشکلات و اسارت خود و اهل بيت، راضی و آرام بودند، چرا که به خدای سبحان اعتماد داشتند که حق مطلق، عدل مطلق، حکمت مطلق و رحمت مطلق است و لذا هر فعلی از او صادر شود حق است و عادلانه و حکيمانه و رحیمانه و به خير و صلاح ايشان میباشد. استاد جوادی آملی میفرمایند: پیامبر اسلام(صَلَّیاللهُعَلَيْهِوَالِٰهِ) در طول عمر مبارکشان یکبار «کاش» نگفتند، چرا که در هستی هر چیزی را عین زیبایی میدیدند.
سختيها باعث رشد و تکامل انسان میشوند، و آزمایش و امتحان برای کمال انسان نهایت ضرورت را دارد. یکی از اهداف خلقت، آزمايش انسان است «اَلَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيوةَ لِيَبْلُوَکُمْ اَيُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً»[25] متوکّل حقيقی و صاحب نگرش الهی میداند که مشکلات و مصائب و امتحانات برای رشد و تعالی او لازم و ضروری است، لذا به آنها راضی و خشنود است. او میداند آنجا که با مصیبتی مواجه میشود و در برابر آن صبر میکند و تسليم و راضی است در واقع با خداوند معامله میکند و خداوند متعال قادر است اين ضایعة وارد شده را، به عاليتـرين صورت جبـران فرمايد.
10- شخص متوکّل با اعتماد و حسن ظن به پروردگار، غم فردا را ندارد. غم و غصة فردا و نگرانی از آينده حقيقتاً جان و روح مردمان عصر حاضر، مخصوصاً نسل جوان را میگدازد و تيشه به ريشة سعادت و آرامش آنـها مـیزند و زندگی را تلخ و تباه میکند. حضرت امـام محـمد باقـر(عَلَيهِالسَّلام) مـیفرمايند: «روزها سه دستهاند: روزي كه گذشت و به دست نيايد، روزي كه مردم در آنند و بايد غنيمت شمارند و فردا، كه تنها آرزويي بيش نيست»[26]. وقتی خداوند متعال از بندگانش عبادت فردا را نخواسته است، چرا ما نگران روزی فردای خود باشيم؟ يکی از بزرگترين وساوس شيطان اين است که قسمتی از فکر انسان را معطوف گذشته و قسمتی را معطوف آينده میکند تا زمان حال را جولانگاه خود قرار دهد و شبيخون زند. تمام مسئوليّتهای انسان متوجّه زمان حال است، ولی انسان در اثر غفلت، زمان حال را با گذشته و آيندة نيامده تلخ میکند. خداوند متعال، بخشنده است، گذشته را به شرط توبه میبخشد و تدبیر کنندة آینده هم اوست. از اينرو شايسته است که انسان يک در به روی آينده و يک در به روی گذشته ببندد و در زمان حال زندگی کند و در عین تلاش، زندگی خود را به خداوند بسپارد. اين امر باعث میشود که زمان حال، جولانگاه شيطان قرار نگيرد. متوکّل حقيقی نه رنج و غصة گذشته را دارد و نه غم و اندوه آينده را، چرا که به خدای سبحان تکيه دارد و به اين سبب فرمودند: «لَيْسَ لِلْمُتَوَکَّلِ عَناء»[27]. متوکّل حقيقی به جايي تکيه کرده که عالم به آن تکيه دارد و لذا در آرامش است. مثال متوکل حقیقی مثال آن کودکی است که سر بر شانة مادر گذاشته و در آغوش مادر، در نهایت امنیت و آرامش به خواب میرود چرا که میداند مادر در هر حال مراقب اوسـت و از او حمـايت مـیکند. اگر انسان با توکّل و اعتماد توحيدی در آغوش رحمت پروردگار قرار گيرد، اين همه با اضطراب و نگرانی از آينده و حزن گذشته، روح خود را فرسوده و مستهلک نمیکند. به عنوان نمونه: مادر باردار به خاطر نگرانی از زايمان يا سلامت فرزند، دوران بارداری را با اضطراب سپری نمیکند.
گاهی عدم توکّل و توجّه به آينده و گذشته و ترس از آنها، انسان را به گناه وادار میکند، به عنوان نمونه: برخی از دختران جوان و یا خانوادههایشان به دلیل تأخیر ازدواج دختر چنین خیال میکنند که حجاب و پوشش مانع ازدواج او گشته است و پوشیده بودن باعث شده که کسی از او خواستگاری نکند، لذا خود را آرايش کرده و در معرض ديد نامحرمان قرار میدهد. به راستی این بدبختی است، نه نجات و از ضعف توکّل نشأت میگيرد. چون بیحجابی و بدحجابی از گناهان کبیره و مخالفت با امر پروردگار است و انسان هرگز نمیتواند از طریق گناه و مقابله با امر پروردگار به سعادت برسد همانطور که مرحوم ابن سينا فرمودند: «خداوند در حرام شفا قرار نداده است». اين امر شامل حال کسانی هم میشود که به تجويز پزشک، نوشيدن مقدار کمی شراب را به عنوان دارو مجاز میدانند.
11- توکّل موجب افزایش روزي انـسان میگردد. حضـرت پيامبـر اسلام (صَلَّياللهُعَلَيْهِوالِه) میفرمايند: «اگر شما به خداوند توکّل میکرديد، آنطور که شايسته توکّل میباشد، خداوند به شما روزی میداد آنگونه که به پرندگان روزی میدهد. پرندگان صبح با شکم گرسنه از لانه خارج میشوند و عصر با شکم پر برمیگردند»[28]. با توجه به اینکه روزیها، متوقف به روزیهای ظاهری نيستند اگر انسان متوکّل بود آنطور که حق توکّل است، خداوند متعال علاوه بر اينکه او را از روزیهای ظاهری بهرهمند میکند، از روزیهای باطنی و روحی و معنوی نيز برخوردار میسازد و بر توفيقات او میافزايد، همانطور که در دعای امام زمان(عَلَيهِالسَّلام) درخواست میکنيم: «اَللّهُمَّ الرْزُقْنا تُوفيقَ الطّاعَةِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِيَةِ وَ صِدْقَ النِّيَّةِ وَ ...»[29]. توفيق اطاعت، دوری از معاصی، توفيق ایمان و تقوی، علم و معرفت و يقين و توکّل، توفیق گرهگشایی از مردم و خدمت به دیگران همه روزی الهی هستند. تمام نعمتهای معنوی، نور هستند و بايد از سوی پروردگار افاضه شوند، لکن بنده با سلم و تسليم و بندگی، مقدمات بهرهمنـدی از توفیقات ربانیه و روزیهای پروردگار را فراهم میکند.
12- شخص موحد و متوکّل، يقين و باور دارد که خداوند متعال يگانه مدبّر جهان هستی است و تنها منشاء هستی اوست و غير او هر چه هست، آفل است «كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلّا وَجْهَهُ»[30]. حضرت ابراهيم(عَلَيهِالسَّلام) فرمودند: «لا اُحِبُّ الْافِلينَ»[31] من آنچه را که افول و غروب میکند و از بين میرود، دوست ندارم «آنچه نپايد دلبستگی را نشايد»[32]. بنابراين موحد حقيقی، چون دنيا و مافيها را آفل میبيند، لذا به هيچ چيز دل نمیبندد و روی هيچ چيز اعم از مال و اولاد و پست و مقام و ... حساب باز نمیکند و هيچ چيز از او دلبری نمیکند، «وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَيْرٌ وَ اَبْقی»[33]. تنها محبوب او، محبوب ازلی و ابدی است لذا تمام فکر و تلاش موحد حقيقی در اين است که کاری کند تا محبوبش او را پسند کند و از او راضی باشد.
عزیزان اگر تاکنون آن پذيرايي و لباس و جواهراتی را مهيّا کردهايم که ديگران ما را بپسندند، تلاش کنيم تا در باقيماندة عمرمان اعمالی انجام دهيم و ملبس و مزین به لباسی و زینتی گردیم که مورد پسند امام زمانمان قرار گيريم.
«افسوس برين عمر گرانمايه که بگذشت
مـا از سـر تقصيـر و خـطا در نگـذشتيم
پيری و جوانی پی هم چون شب و روزند
مـا شب شـد و روز آمـد و بيدار نگشتيم
سعـدی مـگر از خـرمن اقبـال بزرگـان
يک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتيم»[34]
پس موحد حقيقی تنها توجه به مرکز و رضايت حق سبحان دارد و «الله اکبر» آنچنان در وجود او تحقق يافته که غير از خدای اکبر، همه چيز را اصغر و فانی میبيند «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ»[35]. امّا غير موحّد، شرافت را در مال و ثروت و ظواهر میداند، در حاليکه خدای سبحان عامل شرافت را تقوا معرفی فرموده است «اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ اَتْقکُمْ»[36].
پس عزيزان محترم! با توجه به مطالب مذکور و روشن شدن شاخصههای موحد حقیقی شایسته است این اصل در تمام برنامههای زندگیمان تحقق یابد. به عنوان مثال به هنگام خواستگاری از دختری، به جای توجّه به امکانات مادّی و دکوراسيون خانه، به معیارهای حقیقی و ارزشمند مانند تقوا و تديّن و کمالات و فضايل اخلاقی او توجّه نمود، چرا که اگر او بندة خوبی برای پروردگارش باشد، عروس لايق و شايستهای برای ما خواهد بود و فرزند ما را خوشبخت خواهد کرد. جوانان عزيز نيز بايد به هنگام انتخاب همسر کسی را انتخاب کنند که از سرماية ايمان و تقوا برخوردار باشد. چرا که اگر او بندة خوبی برای خداوند باشد، همسر خوب و قابل اعتمادی برای ما و پدر قابل اعتمادی برای فرزندانمان خواهد بود.
موحد حقيقی دنيا را در حد مسافرخانه میبيند و برای مسافرخانه بيش از مسافرخانه بودن دل نمیبندد. او توجّه دارد که دنيا گذرگاه است و ارزش حسرت بردن را ندارد. اگر انسان چنين نگرشی را نسبت به دنيا داشته باشد و از تکلّفات و تعيّنات و تشريفات فاصله بگيرد و سادهزيستی اسلامی را در وجود خود تحقق بخشد، علاوه بر اينکه دروناً راحت و آرام است، آسوده خاطر و با آرامش زندگی میکند و اتلاف وقت و نیرو ندارد و محبوب ديگران هم میشود. استاد جوادی آملی فرمودند: «عالَم جنود الهی است». وقتی انسان به سمت و سوی خداوند برگشت، خدای سبحان، هم خود به سوی او برمیگردد و هم خلايق را به سوی او برمیگرداند و او را محبوب هستی قرار میدهد «إِنَّ الَّذِينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً»[37].
13- موحّد و متوکّل حقيقی، بدين سبب که عالـم را مستقل و منشـاء اثر نمیداند و يقين دارد که هيچ چيز جز به خواست الهی انجام نمییابد، لذا به وقت و فرصت نیز اعتماد و اطمینان ندارد و در اخذ تصمیمات و وعدهها به خود تکیه نکرده و آن را موکول به خواست و ارادة الهی مینماید، به همین دلیل بدون توکّـل به خداوند نمیگويد که فـردا حتماً فلان کـار را انجـام میدهم، چرا که برای لحظة بعدی تضمينی ندارد. ای بسا خداوند تصميم او را برهم زند و نقشههايش را نقش بر آب کند. حضرت امام علی(عَلَيهِالسَّلام) فرمودند: «عَرَفْتُ اللهَ سُبْحانَهُ بِفَسْخِ الْعَزائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ»[38] خداوند را شناختم از به هم خوردن تصميمها و نقشهها، و باز شدن گرهها و عوض شدن همّتها. موحّد حقيقی قبل از انجام هر کاری «انشاءالله» میگويد چرا که میداند اگر خداوند بخواهد، کارها انجام میيابند «وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا﴿23﴾ إِلَّا أَن يَشاء اللَّهُ ... ﴿24﴾»[39].
«بَرَد کشتی آنجا کـه خواهد خدای وگـر جامـه بـر تـن دَرَد ناخـدای»[40]
«اگـر تيـغ عـالـم بجنبــد زجـای نبـرّد رگـی تــا نـخواهـد خـدای»[41]
انسان متوکل به خاطر کمبود وقت و ازدیاد کارها مضطرب و متزلزل نمیشود، بلکه تلاش خود را توأم با توکّل به پروردگار افزايش میدهد. چرا که اگر خداوند بخواهد انسان با تلاش و کوششِ همراه با توکل، از وقتِ کم میتواند بالاترین بهرهها را ببرد و از حداقلِ فرصت، حداکثر استفاده را داشته باشد. هم چنین زمانی هم که فرصت زيادی دارد، به وقت خود تکيه نمیکند. او همواره توجّه دارد که وقت و نيرو همه جنود الهی هستند لذا اگر به خود و وقت و فرصت خود تکيه کند و توکّل به پروردگار ننمايد، از حداکثر فرصتها، حداقل بهرهها را هم نمیبَرَد.
گاهی انسان نقشههای زيادی برای اوقات خود میکشد، ولی در پايان روز متوجّه میشود که جز چند کارِ کوچکِ پيش پا افتاده به انجام نرسانیده است، لکن بارها اتفاق افتاده که در عين تراکم کار و تنگی فرصت، با توکل و تلاش، ساعات برکت یافته و کارها با موفقیت پیش رفته است. به عنوان نمونه: وقتی به عدّهای گفته میشود که چرا اين همه کم به پدر و مادر رسيدگی میکنيد، چنين مطرح میکنند که، گرفتارم و اصلاً وقت نمیکنم. اينان غافـل از اين هستند که چـون از پـدر و مـادر مـیگيرند، برکت از وقتشان گرفته میشود. اگر از پدر و مادر و همسر و فرزندان نمیگرفتند و باور و یقین داشتند که برکت و وسعت به برکت خدای سبحان است، با این اعتماد و توکل، اوقات وسعت یافته و فراغت و آرامش حاصل میگشت. بطور کلی اگر انسان در هر آنچه که وظیفة اوست کوتاهی نماید و حق آن را به بهانة رسیدگی به موضوع دیگری ضایع کند، نتیجة مطلوبی نخواهد گرفت. اگر مادر خانواده به بهانة حضور در جلسة قرآن و یا به دلیل وفات عزیزانش از وظایف خود نسبت به همسر و فرزندان کوتاهی کند، و یا اگر شخصی به دلیل حضور در مهمانی و عروسی و ... و به خاطر کمبود وقت، تکالیف و وظایف و فرایض را کمرنگ نماید، بـه عنوان نمونه نمـاز را بـا آن اهمیتی کـه دارد سریع و بیمقدمه و مُأخَّره به جا آورد، برکت از اعمالش و اوقاتش برداشته میشود چرا که برکت تنها به دست پروردگار است. بايد توجّه نمود که اهتمام به واجبات، زيربنای موفقيّت در برنامههای ديگر است. اگر حتّی مراسم عقد و عروسی خودِ جوان هم باشد، شايسته است توجّه نمايد که در پرتو اهتمام به واجبات و فرايض، وصلت او مبارک میشود و لذا مبادا غفلت کرده و در وظايف و عبادات، سستی و کوتاهی نمايد.
14- توکل، يکی از مهمترين عوامل اجابت دعاست. از حضرت امام صـادق(عَلَيهِالسَّلام) سوأل شد که چرا ما دعا میکنيم ولی دعايمان مستجاب نمـیشود، فـرمودند: «به خـاطر آنـکه شما کسی را مـیخوانيد که او را نمـیشناسيد»[42]. يعنی نمیدانيد که تمام قدرتها به دست اوست و در دعايتان موحد نيستيد. گاهی انسان در عين دعا و درخواست از خداوند، توجّه به مال و ثروت و اولاد و... دارد و یا از فکرش خطور میکند که فلان صاحب نفوذ و مقام، آشنای اوست و یا در فلان بانک حساب دارد و به نوعی به آنها تکیه میکند و خود را فقر محض در برابر غنای مطلق نمیبیند و در دعايش موحد نيست. خداوند متعال میفرمايد: «اَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ يَکْشِفُ السُّوءَ»[43]. خداوند زمانی از انسان کشف سوء میکند که کاملا ً مضطر باشد و بداند که تنها شافی و کافی اوست «لا مُؤَثِّرَ فِی الْوُجُودِ اِلَّا اللهَ»[44]، در حقیقت اضطرار، شرط اجابت دعاست.
وقتی انسان در آخرين لحظات زندگی قرار میگيرد و خانواده و پزشکان از هرگونه کمکی عاجز و ناتوان میشوند، این آية شريفه در ذهن انسان تداعی میشود که: «فَلَوْ لا اِذا بَلَغَتِ الْحُلقُومَ﴿83﴾ وَ اَنْتُمْ حينَئِذٍ تَنْظُرُونَ﴿84﴾»[45]. آری، زمانی که جان به گلوگاه برسد، انسان نظارهگری بیش نیست و کاری از دستش برنمیآيد. چراکه تمام قدرتها از اوست و هر کسی که بخواهد کمکی برساند، واسطة خير میباشد. آری، محیی و شافی اوست، همانطور که حضرت ابراهیم(عَلَيهِالسَّلام) در محضر پروردگار عرض میکنند: «اَلَّذي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ ﴿78﴾ وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ﴿79﴾ وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ﴿80﴾»[46].
پس يکی از مهمترين عوامل اجابت دعا، توکّل میباشد. و باز به این علت است که حضرت ابراهيم(عَلَيهِالسَّلام) در سن صد سالگی با اعتماد و يقين به قدرت الهی، از خدای سبحان درخواست فرزند نمودند «رَبِّ هَبْ لی مِنَ الصّالِحينَ»[47] و حضرت اسماعيل(عَلَيهِالسَّلام) محصول دعای حضرت ابراهيم خليل(عَلَيهِالسَّلام) است. همچنين حضرت زکريّا(عَلَيهِالسَّلام) با مشاهده شرایط معنوی و تقوای حضرت مریم کبری(سَلامُاللهعَلَيها) با وجود پيری و علیرغم اينکه همسرشان از سن باروری گذشته بود و از سن جوانی هم نازا بود، از خدای سبحان درخواست فرزند صالح میکنند «رَبِّ هَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً»[48] و حضرت يحيی(عَلَيهِالسَّلام) محصول دعای حضرت زکريّا(عَلَيهِالسَّلام) میباشند. توکل و اميدواری و اعتماد به پروردگار است که ناباروران را بارور و دعایشان را مستجاب میکند. اگر ما هم بتوانيم آن توکّل و نگاه توحيدی و اخلاص را در وجود خود فراهم آوريم، انشاءالله دعايمان مستجاب میشود.
شخص متوکّل اگر احياناً دعايش مستجاب هم نشود، ناامید و مأیوس نمیگردد و ايمانش متزلزل نمیگردد، برخلاف برخی افراد که عدم استجابت دعايشان، وظايف و تکاليفشان را هم تحتالشعاع قرار میدهد. برخی از جوانان برای قبولی در کنکور دعاها کرده و نذرها میکنند، لکن به واسطة عدم موفّقيّت، آنچنان نااميد و بدبين به پروردگار میشوند که حتّی گاهی نماز واجب را هم ترک میکنند. جوانانی که تمام راههای سعادت و خوشبختی را منتهی به کنکور و ورود به دانشگاه میدانند، این آرزویشان بعد از قبولی و ورود به دانشگاه همانند حبابـی مـیشکند و تازه متوجّه میشوند که روح بلند انسان با اين گونه مسائل تأمين و ارضاء نمیشود. به همين ترتيب کسی که آرزو میکند فلان خانه را بخرد يا به فلان پست و مقام دست يابد، بعد از رسيدن، ابتدا احساس وجد و سرور میکند، لکن بعد از مدتی برايش عادی میشود و متوجّه میگردد که روح بلند او با چنين مسائلی ارضاء نمیشود و طالب محبوب ديگری است. تمام اين عوامل ظاهری، ماية آسايش هستند نه ماية آرامش.
پس متوکّل حقيقی بر اساس حُسنظن و اعتمادی که به وعدههای پروردگار دارد، در صورتی که دعايش اجابت نشود هم از خداوند قهر نمیکند و اعتماد و يقين خود را به رحمت و عدالت و حکمت پروردگار از دست نمیدهد و يقين دارد که هر آنچه از ناحية خداوند میرسد، صد در صد به خير و صلاح اوست و به وعدههای الهی اميدوار است. وقتی خدای سبحان فرموده: «اُدْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُمْ»[49]، اگر ظاهراً هم دعا استجابت نشد، حتماً طور ديگری اجابت میفرمايد. اگر خواستة انسان به صلاح او باشد، خداوند متعال عين خواستهاش را عنایت میفرماید و يا با تأخير میدهد و اگر صلاح نشد، گناه او را میبخشد و اگر گناهی نداشت، ارتقاء مقام معنوی میدهد. در زمان حضرت رسول اکرم(صَلَّیاللهُعَلَيْهِوَالِٰهِ) برای مدّتی وحی الهی بر آن حضرت نازل نگردید و دشمنان اسلام درصدد آزار و سرزنش آن حضرت برآمدند تا اينکه خدای سبحان توسط وحی، اين چنين آن حضرت را تسلّی فرمود «ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى»[50] آری، عدم اجابت دعا دلیل بر این نیست که خداوند انسان را رها کرده است. اين امر در مورد امّت آن حضرت هم صادق است لذا اگر برای انسان مصائب و مشکلاتی روی داد و یا دعایش به اجابت نرسید، سزاوار نيست که به خدای سبحان بدگمان شود و نسبت به او سوءظن پيدا کند و زبـان بـه نـارضایتی و اعتراض بگشاید. البته چنانچه اعمال خود انسان و سوءاختیار او در عدم اجابت دخيل نباشد، لازم است توجّه کند که تمام اعمال و افعال خداوند حکیمانه است و قطعاً صلاح الهی در اين است و لذا مراقب قلب خود باشد و بر تکالیف و وظایف خود آسیب و خدشه وارد نکند. و پیوسته راضی و شاکر و سپاسگزار حق باشد. مطلبی که در رابطه با اجابت دعا حائز اهمیت میباشد، مسئلة توسل به حضرات ائمّة معصومین(عَلَيهمِالسَّلام) میباشد که مقربان درگاه الهی بوده و به علت وجاهت و آبرومندی، مستجابالدعوه بوده و ردُّالباب نمیشوند.
البته مسئلة توسل مغایرتی با مسئلة توکل به پروردگار ندارد و توسل به حضرات معصومین و تکیه به اهل بیت(عَلَيهمِالسَّلام) در راستای توکل به پروردگار است «نَحنُ وَسیلَةُ الله»[51]. آن بزرگواران مظاهر کل اوصاف خدای سبحان و مظهر قدرت او هستند، همانطور که فرمودند: «بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الاَرضُ وَ السَّماءِ»[52]؛ باران به اذن ایشان میبارد، خورشید به اذن ایشان میتابد، ایام و لیالی به اذن آن بزرگواران در گردشاند و آنان واسطة فیض و خیرهای مادی و معنوی پروردگار هستند.
تکیه بر آنان، تکیه بر غیر نیست، بلکه تکیه بر ذات لایزال الهی است. اگر خدای سبحان بندگانش را امر به توکل فرموده، از سوی دیگر آنان را راهنمائی فرموده که برای تقرب به ذات اقدسش به مقربان درگاهش متوسل شوند «وَ ابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ»[53] و از باب اهلبیت(عَلَيهِمالسَّلام) وارد شوند «وَ أْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها»[54]. پس توسل به آن بزرگواران و چنگ زدن به دامان مطهرشان، در حقیقت در راستای توکل به ذات لایزال الهی و اعتصام به حبل الله المتین میباشد.
نمونههایی از توکل متوکّلان و موحّدان حقیقی:
خداوند متعال، از سوئی بندگانش را به توکل دعوت میفرماید و از سوی دیگر با ارائة الگوهای دینی و متوکلان حقیقی، آنان را در مسیر توکّل واقعی مدد میفرماید که نمونههایی از توکل حضرات انبیاء(عَلَيهمِالسَّلام)، آن متوکلان حقیقی ذیلاً استفاده میشود:
حضرت نوح(عَلَيهِالسَّلام) با وجود کارشکنیها و مخالفتهای قومشان، در اثر اعتماد و توکل به پروردگار هرگز دست از رسالت خویش برنداشته و به قومشان فرمودند: «يا قَوْمِ إِن كانَ كَبُرَ عَلَيْكُم مَقامي وَ تَذْكِيري بِآياتِ اللّهِ فَعَلَى اللّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ »[55].
حضرت ابراهیم(عَلَيهِالسَّلام) به فرمان نمرود در منجنیق قرار گرفتند و از فاصلة دور، به آتشی که با خشم نمرود و به فرمان او شعلهور شده بود، پرتاب گشتند. شعلههای آتش و حرارت آن به قدری شديد بود که حتّی پرندگان قادر نبودند از آن منطقه عبور کنند. در آن زمان، جناب جبرئیل(عَلَيهِالسَّلام) به ملاقات حضرت آمدند و پس از سلام عرض کردند: ای ابراهیم! آیا حاجتی از من دارید؟ حضرت ابراهیم(عَلَيهِالسَّلام) فرمودند: ای جبرئیل مرا با تو حاجتی نیست. جناب جبرئیل(عَلَيهِالسَّلام) اضافه نمودند: حال که از من کمک نمیطلبی، پس از خداوند نیازت را بخواه. حضرت ابراهیم(عَلَيهِالسَّلام) فرمودند: همین قدر که خداوند از حال من آگاه است، کافی است «فَقالَ حَسْبی مِنْ سُوألی عِلْمُهُ بِحالی»[56].
« چـون رهـا از منجنیـق آمـد خلیـل
آمـــد از دربـار عــزّت جبـرئیــــل
گفــت هَـل لَکَ حـاجَةٌ یـا مجتبــی
گفــت اَمّـا مِنـْک يــا جِبْريـيـلْ لـا
مـن نـدارم حـاجتـی از هیــچ کــس
بــا یکی کـار من افتـاده است و بـس
هین ادب بنـگـر کــه در آن تنگنـای
لب به حاجت هم نه بگشود از خـدای
گـفـت بـا او جبـرئیــل ای پـادشـاه
پس زِ هرکـس باشدت حاجت بخـواه
گفـت اینجـا هسـت نـامحـرم مَقـال
عِلمُـهُ بـالحــال حَسبـی عَنْ سُئـوال
گــر سـزاوار مـن آمــد ســوختــن
لـب ز دفـع او بـبــایـد دوخـتــــن
مـیتـوانـد آتـشـم گـلشــن کنـــد
شعلــه را شــاخ نَسـتَـــرَون کنــد
چون قضای او رضـای جـان مـاست
آتش و گلشـن همه یکسـان مـاست
من نمیخواهم جـز آنچـه خواهـد او
حـال مـن میبیــنـد و مـیدانـد او
آنچــه دانــد لـایـق مـن آن کنـــد
خـواه ویــران خـواه آبــادان کنـــد
او اگـر خـواهــد بـسـوزانـد مـــرا
من کجـا بگریـزم از آتش، کجــا»[57].
نمونة ديگر، حضرت ايّوب(عَلَيهِالسَّلام) میباشند که يکشبه تمام مال و دارايی و فرزندان خود را از دست دادند و به بيماری صعب العلاجی مبتلا شدند، ولی بـا وجود اين، صابر و شکرگزار بودند و هر کس کـه به دیدار و عیادتشان میرفت جز حمد و شکر از ایشان نمیشنید «اِنّا وَجَدْناهُ صابِراً»[58]. وقتی آن حضرت از عهدة تمام آزمايشات روسفيد بيرون آمدند، خداوند متعال آنچه را گرفته بود، دو برابر برگردانيد.
نمونة دیگری از متوکلان حقیقی، حضرت موسی(عَلَيهِالسَّلام) میباشند. آن حضرت وقتی بـه امر و فرمـان الهی، بنیاسرائیل را بـا خود از مصر خارج میکردند، فرعون بعد از اطّلاع یافتن از فرار حضرت موسی(عَلَيهِالسَّلام)، لشکریانش را برای تعقیب آن حضرت فرستاد. در چند قدمی پشت سر، لشکریان فرعون قرار داشتند و در چند قدمیِ روبرو، رود نیل قرار داشت که از شدّت عظمت به آن دریا گفته شده، طبق محاسبات ظاهری، حضرت موسی(عَلَيهِالسَّلام) یا باید تسلیم فرعون و فرعونیـان میشـدند و یا در دریـا غرق میگشتند. در این حـال بنیاسرائیل با وحشت به حضرت موسی(عَلَيهِالسَّلام) گفتند که ما گرفتاران هستیم«فَلَمّا تَرآءَ الْجَمْعانِ قالَ اَصْحابُ مُوسی اِنّا لَمُدْرَكُونَ»[59]. امّا حضرت موسی(عَلَيهِالسَّلام) در نهایت آرامش پاسخ میفرمایند که: پروردگارم با من است و به زودی مرا هدایت میکند «قالَ كَلّا اِنَّ مَعِيَ رَبّي سَيَهْدينِ»[60]، که این امر، محصول اعتماد و حسن ظن و توکل به پروردگار است.
نمونة دیگر در رابطه با مادر حضرت موسی(عَلَيهِالسَّلام) میباشد؛ فرعون دستور داده بود هر فرزند ذکوری را به محض تولّد بکُشند «يُذَبِّحُونَ اَبْنآءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسآءَکُمْ»[61]. در همین زمان، حضرت موسی(عَلَيهِالسَّلام) متولّد میشوند و وحشت و نگرانی، جان مادر را احاطه میکند که او را چه کند؟ در این حال، خداوند متعال به مادر حضرت موسی(عَلَيهِالسَّلام) الهام میفرماید که فرزندت را شیر ده و آنگاه او را در صندوقچهای بگذار و روانة دریا کن، همانا ما او را به طرف تو برمیگردانیم و او را از فرستادگان قرار میدهیم «وَ اَوْحَيْنا اِلی اُمِّ مُوسی اَنْ اَرْضِعيهِ فَاِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَاَلْقيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافي وَ لا تَحْزَني اِنّا رآدُّوهُ اِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ»[62]. بانو پروین اعتصامی، این واقعه را خیلی زیبا به نظم کشیدهاند که:
« مادر موسـی، چـو موسـی را بـه نیـل
در فـکنــد از گفـتــة ربّ جـلیـــل
خـود زِ ساحـل کـرد بـا حسرت نگـاه
گـفـت کِای فـرزنـد خُـردِ بـیگنــاه
گـر فـرامـوشـت کنــد لطــف خـدایْ
چون رهـی زیـن کِشتـی بیناخـدایْ
گــر نیـــارد ایــزد پــاکـت بــِیــاد
آب، خـاکـت را دهــد نـاگـه بـِبــاد
وحی آمد کاین چـه فکـر باطـل است
رهـرو مـا اینـک انـدر مـنـزل اسـت
پــردة شــک را بـر انـداز از مـیــان
تـا بـبیـنـی سـود کـردی یـا زیـان؟
مــا گـرفـتـیـم آنـچـه را انـداخـتـی
دسـت حـق را دیـدی و نشـنـاختـی
در تو، تنـها عشـق و مهر مادری است
شیوة مـا، عـدل و بنـده پـروری است
نیست بـازی کـار حـق، خـود را مبــاز
آنچـه بـردیـم از تـو، بــاز آریـم بــاز
سطح آب از گـاهوارش خوشتـر اسـت
دایـهاش سیـلاب و موجـش مـادر است
رودهـا از خـود، نـه طغیـان میکننـد
آنـچـه مـیگوئیـم مـا، آن مـیکننـد
مـا، بـدریـا حکـم طوفـان میدهیـم
ما، به سیـل و مـوج فرمـان میدهیـم
نسـبـت نسـیـان بـه ذات حـق مـده
بـار کفر است ایـن، بدوش خـود مَنِـه
بِـه کـه بـرگـردی، بـمـا بسـپاریش
کی تـو از مـا دوسـتتــر مـیداریـش
نقـش هستی، نقشـی از ایـوان مـاست
خـاک و بـاد و آب، سرگـردان ماسـت
قـطــرهای کـز جـویـبـاری مـیرود
از پـیِ انـجـــامِ کـــاری مـــیرود
مـا بسـی گـم گـشتـه، بـاز آوردهایـم
مـا، بـسـی بـیتـوشـه را پـروردهایـم
میهمـان مـاسـت، هـرکس بینـواست
آشنـا بـا مـاسـت، چـون بیآشنـاسـت
مـا بخـوانـیـم، ارچـه مـا را رد کنـنـد
عیـب پوشـیهـا کنیـم، ار بـد کنـنـد
سوزن ما دوخت، هر جا هر چـه دوخت
زآتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت»[63].
خداوند متعال به مادر حضرت موسی(عَلَيهِالسَّلام) میفرماید: تو نگران فرزند نباش، ما او را در ناز و نعمت و جوار رحمت خود جای میدهیم. یعنی وقتی با خداوند معامله کردهای، دیگر دغدغه و شبهه را در قلب خود راه مده و آنگاه توجّه کن که سود بردهای یا زیان؟ وقتی تو فرزند را در دریا انداختی، ما بلافاصله او را گرفتیم، ولی تو دست ما را دیدی و نشناختی. ای مادر تو کی فرزند را بیشتر از ما دوست داری؟ وقتی فرزند را به کسی سپردهای که عالم به او تکیه دارد، دیگر جایی برای نگرانی و خوف و حزن وجود ندارد. از اینرو حضرت امام علی(عَلَيهِالسَّلام) میفرمایند: «لَیْسَ لِمُتَوَکِّلٍ عَناءٌ»[64].
حال با توجه به سرنوشت برخی از متوکلان حقیقی و عنایات و توجهات پروردگار در حق ایشان، حقیقتاً شایسته نیست که برخی از افراد به علت عدم توکل و ترس و نگرانی از آینده، دچار گناه گردند و یا به واجبات و فرایض آنها آسیب وارد شود. از خطرناکترین مثالها قتل فرزندان به خاطر ترس و نگرانی از فقر و نداری است. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «وَ لاَ تَقْتُلُواْ أَوْلاَدَكُم مِنْ إمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيّاهُمْ»[65]، فرزندان را از ترس روزی نکشید.
اکنون کشتن و زنده به گور کردن فرزند چهره عوض کرده و به صورت سقط جنین جلوه میکند. اغلب به خاطر نگرانی و ترس از فقر و عدم توانایی بر تأمین مخارج فرزند بعدی، سقط جنین میشود و به این ترتیب نسلها از بین میرود. وقتی خدای سبحان روزیِ کرم ابریشم را در پیلهاش میرساند، چرا باید به خاطر نگرانی از آیندة فرزند، دست به این کاروحشتناک زده و او را از بین بُرد؟
«غم روزی مخور بر هم نزن اوراق دفتر را
که قبل از طفل، ایزد پُر کند پستان مادر را»
مثال دیگر در رابطه با نگرانی از آیندة فرزند و ترس از عدم توانایی بر تأمین آیندة او و تهیّة جهیزیّه و... است که موجب میشود که حقوق واجبه اعم از خمس و زکات پرداخت نشود و نان و طعامِ آلوده به حرام به خانه آورده شود.
قابل توجّه است که: غذای ناپاک و طعام حرام، تنها به مالی که از طریق دزدی یا اختلاس تهیّه شده، اطلاق نمیگردد، بلکه عدم پرداخت حقوق واجبه نیز موجب میشود که مال انسان حرام شود. کسی که با توجیهات گوناگون از زیر بار پرداخت حقوق واجبه مخصوصاً خمس شانه خالی میکند، مال و نانش آلوده و حرام میشود و فرزندان با طعام حرام ارتزاق میشوند که عواقب سوء و زیانباری خواهد داشت.
همچنین بخاطر ترس از عدم توانایی بر تهیّة جهیزیّه برای فرزند یا تأمین مخارج تحصیل و ازدواج و سایر مخارج احتمالی او، فریضة «حج» با آن همه اهمیت و تأکید فدا میشود و در نتیجه، آن روزی که جناب ملکالموت برای قبض روح چنین کسی حاضر میگردد، میگوید: «مُتْ اَیّأ مِیْتَةٍ شِئْتَ یَهُودِیّاً وَ اِنْ شِئْتَ نَصْرانِیّاً وَ اِنْ شِئْتَ مَجُوسِیّاً»[66]. آری، شخص غیر متوکل که وابسته و دلبسته و متکی و امیدوار بـه مال و ثروتش است و آن را همه کاره و نجات بخش میداند «یَحسَبُ اَنَّ مالَهُ اَخلَدَهُ»[67] و به علت نگرانی از آینده خود و فرزندان قرض خداوند را نمیپردازد، غافل از این است که همهکارة عالم خداوند است و سلطنت آسمانها و زمین به دست اوست و اوست که روزیِ مخلوقاتش را تأمین میکند « وَ لِلّهِ مُلْكُ السَّمـواتِ وَ الْاَرْضِ»[68]. خداوند در مقام گلایه از بندگان غیر متوکل میفرماید: «اَلَیسَ اللهُ بِکافٍ عَبدَهُ»[69] سعدی(رَحمَةُاللهعَليه) در بوستان، ابیاتی در این مورد ذکر کردهاند که قابل توجّه مـیباشد.
«یـکـی طـفـل دنـدان بر آورده بـود
پـدر سـر بـه فکـرت فـرو بـرده بـود
که من نـان و بـرگ از کجـا آرَمَـش؟
مـروّت نـبـاشــد کــه بـگـذارَمَـش
چو بیچاره گفت این سخن، پیش جفت
نگـر تـا زن او را چـه مـردانـه گـفـت:
مخـور هـول ابـلیـس تـا جـان دهـد
همان کس که دندان دهد، نان دهـد»[70].
حال بعد از روشن شدن آثار و برکات توکل به پروردگار، شایسته است که نگاه توحیدی و اعتماد پروردگار را در وجود خود تحقق بخشیم تا مشمول وعدههای قرآنی پروردگار گردیم که میفرماید: «وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[71]، «اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلینَ»[72] یعنی خداوند متعال در پرتو توکل به زیباترین صورت ما را کفایت کند و از رحمتش به ما بچشاند.
آری، آنجا که قطرة وجود انسان به دریای نامتناهی الهی متصل میگردد دیگر او قطره نیست بلکه دریاست، همچنان که در صورت عدم پیوند و اتّصال با آن مبدأ قدرت، قطرهای است جدا از دریا که محکوم به فنا و نابودی است.
« قطره دریاست اگر با دریاست ور نه او قطره و دریا دریاست»[73]
چند بیان مبارک و حدیث شریف از حضرات معصومین(عَلَيهِمالسَّلام) موجب حسن ختام مطالب خواهد بود.
وجود مقدّس حضرت پیامبر اسلام(صَلَّیاللهُعَلَيْهِوَالِٰهِ) در این مورد میفرمایند: «وَ مَنْ اَحَبَّ اَنْ يَکُونَ اَقْوَی النّاسِ فَلْيَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِآنان »[74]، کسی که دوست دارد قویترین مردم باشد پس باید بر خداوند توکّل کند. و همچنین وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین امام علی(عَلَيهِالسَّلام) میفرمایند: «اَصْلُ قُوَّةِ الْقَلْبِ التَّوَکُّلُ عَلَی اللهِآنان »[75]، ریشه و اساس قوّت قلب، توکّل نمودن بر خداوند است.
« بار الها! به روان مقدّس حضرت محمّد و آل محمّد(صَلَّیاللهُعَلَيْهِوَالِٰهِ) درود فرست و در امر ظهور و فرج مولا و مقتدايمان حضرت ولیّعصر(عَجَّلَاللهتَعالیفَرَجَهُالشَّريف) تعجيل بفرما. پروردگارا، حقيقت توکّل را در وجود ما محقق بفرما و ما را در زمرة متوکّلين حقيقی مقرّر بفرما».
«بِالنَّبِیِّ مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الطّاهِرینَ
صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ اَجْمَعینَ»
1- اگر یاری کند شما را خداوند، پس نیست غلبه کنندهای بر شما و اگر واگذارد شما را (نصرت ننماید) پس کیست کـه یاری میکند شمـا را بعد از او و بر خداوند پس بـاید توکـل کنند مؤمنـان (مبـارکه آلعمران/160).
2- نیست مؤثری در عالمِ وجود مگر خداوند (بحارالانوار، ج 5، ص150).
3- به حول خداوند و قوّت او برمیخیزم و مینشینم (بیان نورانی امام صادق(عَلَيهِالسَّلام)؛ اصول کافی، ج3، ص338؛ ذکر شریف هنگام برخاستن در نماز).
4- این است و جز این نیست که داده شدهام بر علمی که نزد من است (مبارکه قصص/78).
5- و ایمان نمیآورند اکثرشان به خداوند مگر اینکه اکثر ایشان مشرکانند (مبـارکه حضـرت یوسف (عَلَيهِالسَّلام)/106).
6- بحارالانوار، ج 5، ص 148
7- اوست روزیدهندة صاحب قوت نیرومند (مبارکه ذاریات/58).
8- هرکس بر آن است، نابود شدنی است (مبارکه الرّحمن/26).
9- و پاینده است ذات پروردگار تو صاحب بزرگی و کرامت (مبارکه الرّحمن/27).
10- بر تو باد یأس و ناامیدی از آنچه در دست مردم است (بحارالانوار، ج1، ص156، باب4).
11- کسی که با فقیر مسلمانی ملاقات کند و بر او بر خلاف آنگونه سلامی که بر ثروتمند میکند سلام کند، در روز قیامت خداوند عز و جل را ملاقات میکند در حالیکه خدا نسبت بر او غضبناک است (وسایل الشیعه، ج12، ص64، باب36).
12- و برای خداوند است لشکریان آسمانها و زمین (مبارکه فتح/7).
13- و بر خداوند پس باید توکل کنند مؤمنان (مبارکه آلعمران/122).
14-آگاه باشید که دوستان خداوند نیست خوفی برایشان و نه ایشان اندوهناک میشوند (مبارکه حضرت یونس(عَلَيهِالسَّلام)/62).
15- نیست برای هیچ توکل کنندهای رنج و سختی (غررالحکم و دررالکلم، ص197).
16- نگاهدارندة دانا (مبارکه حضرت یوسف(عَلَيهِالسَّلام)/55).
-17 داوود رضايی
18- و کسی که توکل کند بر خداوند پس او بس است او را (مبارکه طلاق/3).
19- و صبر کن و نیست صبر تو مگر بخاطر پروردگار (مبارکه نحل/127).
20- و برای پروردگارت پس صبر کن (مبارکه مدثر/7).
21- نهج البلاغه، خطبه 193، ص402.
22- آگاه باشید با یاد خداوند آرام میگیرد دلها (مبارکه رعد/28).
23- و کسیکه روی برگردانید از ذکر من، پس همانا برای او معیشت و زندگی سختی است (مبـارکه طه/124)
24- و نیستند ایشان ضرر رسانندگان به آن، هیچ احدی مگر به اذن خداوند (مبارکه بفره/102).
25- آن خدايي که خلق کرد مرگ را و زندگی را تا بيازمايد شما را که کدام يک بهتر هستيد از لحاظ عمل( مبارکة ملک/ 2).
26- تحف العقول، ص324.
27- نيست برای متوکّل حقيقی رنج و سختی (بيان نورانی حضرت امام علی(عَلَيهِالسَّلام)؛ غررالحکم و دررالکلم، ص197).
28- کتاب ايمان و کفر، ترجمه الايمان و الکفر، بحارالانوار، ج2، ص158).
29- پروردگارا! به ما روزی کن توفيق اطاعت را و دوری از معصيت را و درستی نيّت را (مفاتيح الجنان، فرازی از دعای حضرت امام زمان(عَجَّلَاللهتَعالیفَرَجَهُالشَّريف)).
30- همه چيز نابود شدنی است مگر ذات او (مبارکة قصص/88).
31- دوست ندارم افول کنندگان را (مبارکة انعام/76).
32- سعدی(عَلَيهِالرحمة).
33- و خيره مکن چشمانت را به سوی آنچه که بهرهمند کرديم با آن گروهی از ايشان را، خوشی زندگانی دنيا را، تا آزمايش کنيم ايشان را در آن و روزی پروردگارت بهتر و پايدارتر است (مبارکة طه/131).
34- سعدی(رحمةاللهعليه)
35- بزرگ شد خالق در نفسهايشان پس کوچک گرديد غير او در چشمهايشان (نهج البلاغه، ص303).
36- همانا گرامیترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست (مبارکة حجرات/13).
37- همانا کسانی که ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند به زودی قرار میدهد برای ايشان خداوند دوستی را (مبارکة حضرت مريم(سَلاماللهعَلَيها)/96).
38- نهج البلاغه، حکمت25
39- و مگوی البته البته به چیزی که من انجام دهندهام آن کار را فردا﴿23﴾ مگر اینکه بخواهد خداوند...﴿24﴾ (مبارکه کهف/23و24).
40- فردوسی(عَلَيهِالرحمة).
41- نظامی گنجوی(عَلَيهِالرحمة).
42- الحکم الزاهرة با ترجمه انصاری، ص79
43- کيست کسی که اجابت میکند مضطر را زمانی که بخواند او را و رفع میکند بدی را (مبارکة نمل/62).
44- نيست تأثيرگذاری در وجود مگر خداوند (بحارالانوار، ج54، ص306).
45- پس چرا زمانی که میرسد (جان) به گلوگاه﴿83﴾ و شما در آن زمان مینگريد﴿84﴾ (مبارکة واقعه/83 و84).
46-آن خدایی که خلق کرد مرا، پس او هدایت میکند مرا ﴿78﴾ و آن خدایی که او اطعام میکند مرا و سیراب میکند مرا ﴿79﴾ و زمانیکه مریض شدم پس او شفا میدهد مرا ﴿80﴾ (مبارکه شعراء/78و 79و 80).
47- پروردگارا عطا کن به من از صالحان (مبارکة صافات/100).
48- پروردگارا عطا کن به من از نزد خودت فرزندی پاکيزه (مبارکة آلعمران/38).
49- بخوانيد مرا تا اجابت کنم شما را (مبارکة مؤمن/60).
50-رها نکرد ترا پروردگارت و غضب نکرده (مبارکة ضحی/3).
51- ما وسیله به درگاه خداوند هستیم (بحارالانوار، ج25، ص23).
52- مفاتیح الجنان، دعای عدیله.
53- و بجویید به سوی خداوند وسیله (مبارکه مائده/35).
54- و بیایید به خانهها از درهایشان (مبارکه بقره/189).
55- ای قوم من اگر باشد که عظیم آمده باشد بر شما مقام من و پند دادنم به آیات خداوند پس بر خدا توکل کردم پس گرد آورید کارتان را (مبارکه حضرت یونس(عَلَيهِالسَّلام)/ 71).
56- پس گفت: کافی است برای من از سوأل من، علم و آگاهی او به حال من (بحارالانوار، ج71، ص156).
57- گزیدهای از مثنوی طاقدیس اثر آقای احمد نراقی.
58- همانا يافتيم او را صابر (مبارکة ص/44).
59- پس چون دیدند یکدیگر را آن دو گروه، گفت اصحاب حضرت موسی(عَلَيهِالسَّلام) به درستی که ما البتّه گرفتار شدگانیم (مبارکة شعراء/ 61).
60- گفت نه چنین است به درستیکه با من است پروردگارم و به زودی هدایت میکند مرا (مبارکة شعراء/ 62).
61- ذبح میکردند پسران شما را و باقی میگذاشتند زنان شما را (مبارکة بقره/ 49).
62- و وحی نمودیم به مادر موسی(عَلَيهِالسَّلام) اینکه شیر ده او را پس زمانی که ترسیدی بر او پس بینداز او را در دریا و نترس و اندوهگین مباش همانا ما برگردانندهایم او را به سوی تو و قرار دهندهایم او را از پیامبران (مبارکة قصص/ 7).
63- پروین اعتصامی(رَحمَةُاللهعَلَيْهٰا) مثنوی لطف حق.
64- نیست برای هیچ توکّل کنندهای رنج و سختی(غررالحکم و دررالکلم ، ص197).
65- و نکشید فرزندانتان را از (ترس) فقر ما روزی میدهیم به شما و ایشان (مبارکه انعام/151).
66- بمیر به مُردنی، خواهی یهودی و خواهی نصرانی و خواهی مجوسی (من لا یحضره الفقیه، ج3، ص574).
67- حساب میکند اینکه مال او جاودانه میکند او را (مبارکه همزه/3).
68- و برای خداوند است پادشاهی آسمانها و زمین (مبارکة آل عمران/ 189).
69- آیا نیست خداوند کافی برای بندهاش (مبارکه زمر/36).
70- مثنوی، حکایت مرد کوته نظر و زن عالی همت.
71- و هرکس توکل کند به خداوند پس او بس است او را (مبارکه طلاق/3).
72- همانا پروردگار دوست دارد توکل کنندگان را (مبارکه آل عمران/159).
73- مولانا(رَحمَةُاللهعَليه)
74- بحارالانوار ، ج74 ، ص130.
2- تصنیف غررالحکم و دُررالکلم ، ص188.