اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ

بِسْمِ اللهِِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

«إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذي يَنْصُرُكُم مِّن بَعْدِهِ وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»[1].

     توکـل ­به معنای ­وکیل­گرفتنِ خداوند و ­واگذار کردن کارها ­به خداونـد می­باشد. یعنی شخص متوکل، امور و کارهای خود را به خداوند واگذار می­کند که صاحب ملک و ملکوت است.

     توکل زیباترین نشان بندگی و عبودیت و بزرگترین علامت ایمان است. توکل یک بینش و اعتقاد توحیدی و باور دینی است؛ باور به اینکه خداوند متعال، همه کارة عالم است و سببیّت و تأثیر، تماماً به اذن اوست و هیچ سببی در سببیّتش و هیچ مؤثّری در تأثیر گذاریش، مستقل نیست.

     توکل یعنی انسان تمام وظایف خود را به نحو احسن بجا آورد و تمام نیروهای ظاهری و باطنی را به کار گیرد و در هر کاری به اهل فن و متخصص مراجعه نماید، ولی آنها را در تأثیر مستقل نداند، بلکه تأثیر سبب را به اذن مسبب الاسباب بداند و نتیجه را از سوی خداوند درخواست و جستجو کند­­ «لا مُؤثِّرَ فِی الوُجُودِ الَّا اللهِ»[2].

     توکل دارای درجاتی است که عبارتند از:

  1.  رابطة شخص با وکیل خود؛ که وکیل مؤظف است هرچه او می­گوید، انجام دهد و آن، مرتبة نازلة توکل است،  چنین کسی در واقع کارها را به وکیل واگذار نکرده است بلکه هرچه او دستور می­دهد وکیل باید اجرا کند.
  2.  رابطة نوزاد با مادر؛ یعنی نوزاد کارها را بطور طبیعی به مادر واگذار کرده و تسلیم مادر است، ولی گاهی اعتراض می­کند و گریه کرده و دست و پا می­زند.
  3.  رابطة میت با غسال؛ که از خود هیچ اراده­ای ندارد و این بالاترین درجه توکل است. انسان باید چنین توکلی به خداوند داشته باشد و در برابر خواست و ارادة خداوند، هیچ خواست و اراده­ا­ی نداشته باشد و متوکل حقیقی این است. پس اگر انسان بخواهد بداند که نمرة عبودیت او چند است، باید توجه کند که نمرة توکل او چقدر است؟

بـا توجه بـه مطالب مذکور سوالی مطرح می­گردد و آن اینکـه: وقتی همه­کارة عالم، خداوند است و انسان هیچ­کاره است و تمام تأثیرها و نیروها و حرکت­ها از اوست و نه تنها «­بِحَولِ اللهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُومُ وَ اَقعُدُ»[3] از سجده برمی­خیزد و می­نشیند، بلکه با حول و قوة الهی درس می­خواند، تحصیل معاش و کسب روزی می­نماید، به حول و قوة الهی می­رود و می­آید، حرکت می­کند، می­خورد و می­خوابد و می­نشیند و به طور کلی بدون حول و قوة الهی، به نَفَس بعدی تضمینی ندارد، پس چرا انسان دنبال روزی برود و کسب و کار و حرکت و تلاش نماید؟ یا چرا در جستجوی معلم خوب و طبیب حاذق باشد؟ حرکت و انتخاب، دیگر چه مفهومی دارد؟

     پاسخ این است که: خداوند متعال به انسان اختیار داده و به او توصیه فرموده که در حوزهة اختیاراتش حرکت و تلاش کند. معلّم سبب است و انسان باید در جستجوی معلم خوب و علم­آموزی باشد؛ لکن نباید به علم خود و معلم تکیه کند. طبیب سبب است و انسان باید به دنبال طبیب برود، ولی شفا را از شافی ازل و ابد بخواهد. اوست که در دارو اثر قرار می­دهد. انسان باید برای کسب علم و تحصیل روزی و معاش حرکت کند، ولی نباید به تلاش خود متّکی باشد. اگر به تلاش خود تکیه کند و بگوید که من تحصیلِ علم کردم و عالِم شدم یا زحمت کشیدم و ثروتمند گشتم، چنین نگاهی، نگاه توحیدی نیست، بلکه نگاه شرک­آلود و قارونی است «اِنَّما اُوتيتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی»[4]. اینکه انسان بگوید که اگر فلانی نبود، من مرده بودم، یا من زندة فلان پزشک هستم یا نجات فرزندم به دست فلان پزشک است و یا حلّ مشکلم به دست فلانی است، چنین بینشی، بینش توحیدی نیست و او به طبیب و سبب تکیه کرده و آنان را مستقل دانسته است. همچنین اگر بگوید که فلانی خیری به من رسانید و او مرا بلند کرد و به من اِنعام نمود و اگر او نبود، من از بین رفته بودم، چنین بینشی، بینش توحیدی نیست. از حضرت امام صادق(عَلَيهِ­السَّلام) در مورد تفسير آیة شریفة «وَ ما يُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللهِ اِلّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»[5] سؤال کردند که: چگونه امکان دارد که انسان در عين مؤمن بودن­ مشرک باشد؟ فرمودند: اينکه می­گويد: اگر فلانی نبود البته هلاک می­شدم «لَوْ لا فُلانٌ لَهَلَکْتُ» شرک است. شايسته است که انسان بگويد: اگر همانا خداوند به وسیلة فلانی بر من نعمت نمی­بخشید البته هلاک می­شدم «لَوْ لا اَنَّ اللهَ مَنَّ عَلَيَّ بِفُلانٍ لَهَلَکْتُ»[6]. کسیکه خیری اعم از مادی یا معنوی به انسان رسانیده، سبب است و به اذن مسبب­الاسباب کار می­کند. انسان در عین اینکه باید از سبب و واسطة خیر، تشکر و قدردانی نماید و زحماتش را بی­پاسخ نگذارد، لکن نباید به او تکیه کند و تنها خداوند متعال را روزی­رسان بداند. «هُوَ الرَّزاقُ ذوُ القُوَّهِ الْمَتین»[7].

     آری علم، روزی است، شفا روزی است، مال و ثروت، روزی هستند و از طرف «رزاق متین» به انسان می­رسند. از اینرو انسان در عین اینکه باید بهترین سبب را انتخاب کند و تلاش خود را ادامه دهد، ولی نباید به خود یا سبب دیگر، تکیه کند، بلکه به قدرت الهی و الطاف پروردگار امیدوار باشد و امور را به خداوند واگذار کند، چراکه جز او قدرتی در عالم وجود ندارد. پس خداوند مسبب­الاسباب است و ­دنيا و هر­چه در ­آن است، سبب می­باشد و محکوم به فنا و نابودی است «کُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ»[8] و تنها قدرت قائم به ذات، اوست و ماسوی­الله، قائم به او هستند «وَ يَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلالِ وَ الْاِکْرامِ»[9].

آثار پربار توکل به پروردگار:

     1- اگر انسان صاحب نگاه توحیدی باشد و خداوند را به عنوان خالق جهان و مدبر هستی بداند، فقر و نیـاز و احتیـاج ماسوی­الله برای او روشن می­شود. فقر و نیاز از شئون ماسوی الله است. وقتی چنین نگرشی در انسان ایجاد شد، انسان به هیچ چیز جز ذات اقدس پروردگار وابسته نمی­شود و جز او بزرگـی در جهـان نمی­شنـاسد. «الله اکبـر» یعنی بزرگی جز او در عـالم نمی­شناسم و سرهای کُرنش و بندگی باید در برابر او فرود آیند و وقتی انسان، اکبر بودن پروردگار را باور کرد، تمام موجودات در نظرش، فقیر­و وابسته و اصغر می­شوند و وقتی چنین نگرشی در انسان ایجاد شد، دنیا و تمام قدرت­ها در نظر او پایین می­آیند و اصغر می­شوند.

      آری، چنین بینش و نگرشی به راستی زیباست و به انسان حریّت و آزادی و استغناء می­دهد و در اینصورت دیگر انسان از هیچ­کس جز ذات لایزال الهی نمی­ترسد چرا که بزرگی جز او نمی­شناسد، رازقی جز او سراغ ندارد و جز او را در رأس عالم هستی منشاء اثر نمی­داند و لذا نه به هیچ کس امیداوار است و نه از هیچ کسی می­ترسد و نه وابستة مال و ثروت و اولاد و پست و مقام و مدرک و ... می­گردد. چنین کسی به دیگری خضوع ذلت­بار نمیکند و به خاطر ثروت و امکانات یـا مقام دیگران در برابر آنها کوچک نمی­شود و از تملق­ها و چاپلوسی­ها اجتناب می­نماید، چرا که هیچ کس را کاره­ای در عالم نمی­داند. وقتی انسان، به چنین نگاه توحیدی رسید، دیگر از غیر او احترام­طلبی ندارد. به کسی هدیه نمی­برد تا برای او هدیه بیاورد و بطور کلی به آنچه که در دست مردم است، چشم طمع ندارد «وَ عَلَیْکَ بِالْیَأسِ مِمّا فی اَیدِی الناس»[10]. کسی که تمام خیر­ها و نعمت­ها اعم از ظاهری و باطنی را از خداوند می­داند، کرنش­های ذلت­بار در برابر دیگران ندارد و غنی و فقیر در برابر او یکسان هستند. حضرت امام رضا(عَلَيهِ­السَّلام) فرمودند: «مَن لَقِیَ فَقیراً مُسلِماً فَسَلَّمَ عَلَیهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلیَ الغَنِیَّ لَقِیَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَومَ القِیامَةِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبانُ»[11].

     2- یکی از نمونه­های توکل و بینش توحیدی، اعتماد به پروردگار در جریان خواستگاری از دختران خانواده است. اگر پدران و مادران توکّل و اعتماد به پروردگار داشته باشند، به خواستگار دختر دوم به خاطر ازدواج نکردن دختر بزرگتر پاسخ رد نمی­دهند و سدّ راه سعادت آنـان نمی­شوند. قلوب انسان­ها از لشکريان خداوند است «وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ»[12] و رعايت نوبت در ازدواج، هم ظلم به دختر کوچکتر و هم ظلم به دختر بزرگتر و از همه بالاتر باعث نارضايتی پروردگار است. سعادت انسان، در پرتو توکّل اوست. اگر خواهر بزرگتر متوکّل پروردگار باشد، سدّ راه خواهر کوچکتر نمی­شود، چراکه می­داند روزی هر کسی بدست خداوند است و اِدبار و اقبال قلوب بدست اوست و خداوند قادر است که بهتر از آن ­را برای او مقدّر فرمايد و با توکّل بر خداوند راه ­را بر ­خواهر ­کوچکتر می­گشايد و از آثار خير اين توکّل بهره­مند می­شود. جلوة دیگری از ضعف توحید و نگاه غیر توکلی وابستگی­های شديد مادران به فرزندان می­باشد که موجب مزاحمت به آنان شده و آنان را آزرده می­سازد، به عنوان نمونه: مادر با وجود سلامتی و عدم نياز، از دختر يا پسر جوان خود انتظار دارد که بعد از ازدواج در کنار او يا در همسايگی او باشد و فرزند نيز به علّت تديّن و رعايت حقوق مادر در کنار او می­ماند و فشار روحی زیادی را متحمل می­شود تا جایی که حتی باعث بيماری فرزند می­شود؛ البته در صورتی که پدر و مادر از سلامت جسمانی کافی برخوردار نباشند و به کمک فرزند نياز داشته باشند، وظيفة فرزند است که از ايشان مراقبت نمايد.

     3- انسان در پرتو توکل و داشتن نگاه توحيدی، افسرده و نااميد و مأيوس و مضطرب نیست و احساس پوچی و بیهودگی نمی­کند، چراکه می­داند قدرتی پشت سر اوست که تمام نيروها و فعل و انفعالات، مخلوق و جنود او و بدسـت اوسـت.

     استاد جوادی آملی می­فرمایند: عالَم، ستاد حق و جنود الهی است و همه چيز به اذن­الله کار می­کنند. بنابراين شايسته است که انسان به جای وابستگی به ابزار، به خدای سبحان توکّل کند. نگاه توحيدی اين است که در عالم، يک قدرت و يک کارگزار وجود دارد و آن ذات اقدس پروردگار است. صاحب چنين نگاه توحيدی، هرگز نااميد و افسرده نمی­گردد. اضطراب­ها و افسردگی­ها زاییدة ضعف توکل و ضعف ایمان و توحید است. آيا تاکنون شنيده­ايم که يکی از پيامبران يا امامان و يا اوليای الهی گرفتار افسردگی شوند؟ بزرگترين داروی ضدّ افسردگی ياد پروردگار و داشتن نگاه توحيدی و توکّل به ذات اقدس پروردگار است لذا خداوند متعال فرمود: «وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»[13].

     4- توکّل، باعث رهايي از وابستگی­ها و قيمومت­ها و عدم خضوع در برابر قدرتها و ثروتها می­شود و متوکّل حقيقی، هيچ کس را دارای قدرت و منشاء اثر نمی­بيند. متوکّل حقيقی حرص مال ندارد، چرا که می­داند آسمانها و زمین و هرچه در آنهاست مُلک و مِلک پروردگار است. چنین شخصی چون وابسته و دلبستة مال و ثروت نيست، خيلی راحت انفاق و احسان می­کند. مانند صندوق­دار بانک که از صبح تا عصر، ميليون­ها پول رد و بدل می­کند، ولی چون مال او نیست، وابستگی­ به آن­ها ندارد، از اين دست گرفته و از دست ديگر رد می­کند. اگر انسان بداند که مال و ثروت، همه جنود الهی هستند، وابستة مال و ثروت نمی­شود و آن را کریمانه در راه محبوب ازلی و ابدی و برای رسيدن به رضايت پروردگار انفاق می­کند و خط سرخ بر حکومت زر می­کشد و مال را فدای رضای محبوب می­کند.

     5- متوکل واقعی، از شادابی و فرح و سرور معنوی برخوردار است. در حقیقت نگاه توحیدی و توکل حقیقی، انسان را از خوف و حُزنِ جانکاه و مزاحم مصون نگه­ می­دارد. چنین کسی نه از گذشته محزون است و نه از آینده وحشت دارد. اغلب زندگی­ها به خاطر حزن­های گذشته و ترس­های آینده، اعم از ترس از تنهایی، ترس از نداری، ترس از آیندة مبهم و آیندة فرزندان و بطور کلی ترس­های کاذب و خیالی تباه می­شود. وقتی انسان، خداوند متعال را همه­کارة عالم و وکیل امین دانست، دیگر نه از گذشته محزون است و نه از آینده خوف دارد «اَلا اِنَّ اَولِیاءَ اللهِ لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنوُنَ»[14] و به این علت حضرت امام علی(عَلَيهِ­السَّلام) فرمودند: «لَیْسَ لِمُتَوَکِّلِ عَناءٌ»[15] برای متوکل حقیقی، رنجی نیست. نگرانی از آینده و در مورد وقایع و حوادثی که اتفاق نیفتاده، جان انسان را فرسوده می­کند. نگرانی به خاطر مسافری که تأخیر دارد یا همسر و فرزندی که دیر کرده و بطور کلی حوادثی که هنوز واقع نشده، حقیقتاً زندگی­ها را تلخ می­کند. وقتی نگهبان و حافظ حقیقی خداوند است «حَفیظٌ عَلیمٌ»[16] و ما انسانها برای نَفَس بعدی خود محتاج او هستیم، پس نگرانی چه مفهومی دارد؟

«گر نگهدار من آن است که من می­دانم

                                           شیـشه را در بغـل سنـگ نگـه می­دارد»[17]

     6- متوکّل حقيقی در اثر ارتباط با پروردگار، روحش وسعت می­يابد. اگر انسان صاحب چنين نگاه توحيدی باشد، در برابر ناهنجاری­های اخلاقی و رفتاری ديگران و رويدادهای زندگی، خود را نمی­بازد، «وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[18]  چرا که او در پرتو ارتباط و اتّصال به پروردگار، به قدرت و صبر الهی متّصل شده است. ملاحظه می­شود که بينش توحيدی، آن سعة­صدر را به انسان می­دهد که نه تنها در برابر ناملايمات و ناهنجاری­ها بی­صبری و پرخاش نمی­کند و از حال تعادل خارج نمی­شود و روحش موج برنمی­دارد، بلکه اهل مدارا و تغافل نیز می­گردد. وقتی روح انسان توسعه يافت، به راحتی با مشکلات کنار می­آيد و هيچ چيز روح او را درنمی­نوردد. چنين زندگی، حقيقتاً زندگی باشکوهی است. اغلب مشکلات روحی و روانی و اختلافات خانوادگی به ضعف توکّل برمی­گردد. اگر انسان نمی­تواند ناهنجاری­ها و ناسازگاری­های پدر و مادر و همسر و فرزندان را تحمّل کند، در واقع به مقدّرات الهی راضی نيست و با خداوند مشکل دارد، خداوند متعال به رسول گرامی خود می­فرمايد: «وَاصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ اِلّا بِاللهِ»[19]، «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ»[20].

     7- یکی از نمونه­های توکل در رابطه با معلمان محترم است. اگر معلّم و مربّی صاحب بينش توحيدی باشد، در برابر تحسين­ها و تجليل­های ديگران، خود را نمی­بازد، چرا که می­داند در تمام لحظه­ها، محتاج پروردگار است و هر سخنی که بر زبان جاری می­کند، فيض الهی است. او فقر محض است و هر چه دارد، از خداست. فقرباوری و وقوف به فقر ذاتی باعث می­شود که مربی، در برابر تجليل­ها و التماس دعاهای دیگران خود را نبازد و بداند که همة اينها فيض و نصرت حق است و خود مستقلاً قدرتی ندارد.

     حضرت مولای متّقيان امام علی(عَلَيهِ­السَّلام) در خطبة همّام به پيشگاه الهی عرض می­کنند: «اَللّهُمَّ لا تُؤاخِذْنی بِما يَقُولُونَ، وَ اجْعَلْنی اَفْضَلَ مِمّا يَظُنُّونَ، وَ اغْفِرْلی ما لا يَعْلَموُنَ...»[21] خدايا مؤاخذه مکن مرا دربار­ة آنچه که می­گويند­ و قرار بده مرا بهتر از آنچه کـه می­پندارنـد ­و ببخش برای ­من آنچه را کـه نمی­دانند.

     توکّل، يک اعتماد به نفس الهی به انسان می­دهد، چرا که می­داند کارش درست و حق است و لذا در برابر تمسخرها و ملامت­های ديگران خود را نمی­بازد. کسی که متّکی به قدرت لايزال پروردگار است، هرگز نمی­لرزد و نمی­لغزد. اگر حضرت امام حسيـن(عَلَيهِ­السَّلام) در روز مقدّس عاشورا بعد از آن همه شهيد دادن، آنچنان استوار قدم برمی­داشتند، به اين علّت بود که به درستی راهشان معتقد بوده و بر خداوند توکل داشتند.

     8- وقتی انسان صاحب نگرش توحيدی شد و به درستی راهش اطمينان پیدا کرد، هيچ چيز را در عالم، جز ذات لايزال الهی منشاء اثر نمی­داند و ديگر بـه سحر و فال و بخت و اقبال و طالع معتقد نبوده و از تمـام اينها مبرّی می­گردد. روی آوردن به خرافات و رجوع به کاهن و فالگير و ... همه از بدبختی و عدم توکّـل است. چنین شخصی آب را گذاشته و دنبـال سراب می­رود. حق را رها کرده و به دنبال کذب و باطل می­رود.

     مهمترين محصول توکّل، آرامش و سکينت روح است. اين همه استـرس و اضـطراب و دلشوره از ضعف توکّل نشأت می­گيرد. خداوند متعال می­فرمايد: «اَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[22]، «وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْکاً»[23]. وقتی انسان از خدای سبحان اِعراض کرد و دنبال بخت و اقبال و طالع و ... رفت، زندگی دنيوی او هم سخت و تلخ می­شود. آری متوکل حقیقی هیچکدام از اینها را مستقلاً منشأ اثر و مالک سود و ضرر نمی­داند و بر اساس آیة شریفة «وَ ما هُمْ بِضآرّينَ بِهِ مِنْ اَحَدٍ اِلّا بِاِذْنِ اللهِ»[24] باور و یقین دارد تا خداوند نخواهد احدی را یارای خیر و ضرررسانی نیست لذا به محض بروز مشکل و گرفتاری، آن را نتيجة سحر و جادو نمی­داند. موحد حقيقی  می­داند که اقبال و ادبار قلبها بدست اوست، لذا به جای اينکه به رمّال و دعانويس رجوع کرده و دعای مهر و محبّت و امثال آن را طلب نمايد و از آنجا هم سرخورده و نااميد برگردد، توجّه دارد که به فضل الهی و با صبر و حوصله با اصلاح اعمال و اخلاق و رفتار و ایجاد رحمت و محبّت و مودّت در خانواده می­تواند محبّت همسر و اطرافيان را جلب نماید. چون می­داند که هر کاری به حول و قوّة الهی انجام می­يابد. انسان باید وظیفه­اش را انجام دهد و بقیه را به خدا بسپارد.

     9- محصول توکّل و بينش و نگرش الهی، رضايت است. متوکّل حقيقی، ثروتمند باشد یا فقیر، بیمار باشد یا سالم، گرفتار باشد یا در رفاه، راضی و خشنود است و بدين سبب که می­داند تمام فعل و انفعالات از پروردگار متعال است و او يگانه قدرت هستی است و به خـداوند حسـن­ظن و اعتماد دارد، هرگز در اوج سختی­ها و دگرگونی­های روزگار و مشکلات و مصائب، مرگ عزيزان، بيماری خود و عزيزان و ... خود را نمی­بازد و در گردش روزگار، صبور است. صبر زيباترين ثمرة توکل است. البته او در رفع گرفتاری­ها و مشکلات تلاش می­کند ولی هرگز به خداوند بدبين و بدگمان نیست و اعتراضی ندارد و گرفتار یأس و افسردگی نمی­شود، بلکه با کمال اعتماد و حسن­ظن به پروردگار، خشنود به مقدرات الهی است.

     او با این نگاه توحیدی در يک خانة پنجاه يا شصت متری، راحت زندگی می­کند و احساس خوشبختی می­نمايد. ولی آن کسی که متوکّل نيست و نگاه توحیدی ندارد، حتّی کاخ و قصر، با تمام امکاناتش برای او تنگ است و احساس خوشبختی نمی­نمايد و در اوج ثروت و قدرت و مکنت، پیوسته متزلزل و نا­­آرام است. چنين کسی آسايش دارد، ولی آرامش ندارد و روحاً نا­آرام است، چرا که امکانات ظاهری، هرگز قادر به تأمين نيازهای بلند روحی او نيست. همانطور که هنرپيشة هاليوود با آن همه ثروت و مکنت، در سن جوانی دست به خودکشی زده و در نامه­ای نوشته بود: «من از زندگی لذّت نمی­برم».

     خداوند متعال، انسان را بی­نهايت­طلب آفريده است. هرچقدر ايمان بالاتر، توکّل بالاتر و هرچه توکّل بالاتر، رضايت و آرامش بيشتر است تا می­رسد به حضرت فاطمه زهرا(سَلامُ­الله­عَلَيها)، که روزی حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) در ديدار با آن بزرگوار مـی­فرمايند: «فاطمه جان، به آلام و مصائب زندگی صبر کن» و حضرت فاطمه(سَلامُ­الله­عَلَيها) عرض می­کنند: «پدر جان، من از خدای خود راضی و سپاسگزارم و در شگفتم که خداوند متعال اين همه نعمت را در مقابل کدام عمل من اعطاء فرموده است؟». آری، لقب «راضيه» و «مرضيه» حضرت فاطمه(سَلامُ­الله­عَلَيها) محصول رضايت از فعل و تقدیرات خدای تبارک و تعالی است.

     همچنين حضرت امام حسين(عَلَيهِ­السَّلام) در روز مقدّس عاشورا با وجود آن همه مصائب و عزيز از دست دادن، راضی و آرام بودند. حضرت زينب(سَلامُ­الله­عَلَيها) نيز در برابر آن همه مصائب و مشکلات و اسارت خود و اهل بيت، راضی و آرام بودند، چرا که به خدای سبحان اعتماد داشتند که حق مطلق، عدل مطلق، حکمت مطلق و رحمت مطلق است و لذا هر فعلی از او صادر شود حق است و عادلانه و حکيمانه و رحیمانه و به خير و صلاح ايشان می­باشد. استاد جوادی آملی می­فرمایند: پیامبر اسلام(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) در طول عمر مبارکشان یکبار «کاش» نگفتند، چرا که در هستی هر چیزی را عین زیبایی می­دیدند.

     سختي­ها باعث رشد و تکامل انسان می­شوند، و آزمایش و امتحان برای کمال انسان نهایت ضرورت را دارد. یکی از اهداف خلقت، آزمايش انسان است «اَلَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيوةَ لِيَبْلُوَکُمْ اَيُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً»[25] متوکّل حقيقی و صاحب نگرش الهی می­داند که مشکلات و مصائب و امتحانات برای رشد و تعالی او لازم و ضروری است، لذا به آنها راضی و خشنود است. او می­داند آنجا که با مصیبتی مواجه می­شود و در برابر آن صبر می­کند و تسليم و راضی است در واقع با خداوند معامله می­کند و خداوند متعال قادر است اين ضایعة وارد شده را، به عاليتـرين صورت جبـران ­فرمايد.

     10- شخص متوکّل با اعتماد و حسن ظن به پروردگار، غم فردا را ندارد. غم و غصة فردا و نگرانی از آينده حقيقتاً جان و روح مردمان عصر حاضر، مخصوصاً نسل جوان را می­گدازد و تيشه به ريشة سعادت و آرامش آنـها مـی­زند و زندگی را تلخ و تباه می­کند. حضرت امـام محـمد باقـر(عَلَيهِ­السَّلام) مـی­فرمايند: «روزها سه دسته­اند: روزي كه گذشت و به دست نيايد، روزي كه مردم در آنند و بايد غنيمت شمارند و فردا، كه تنها آرزويي بيش نيست»[26]. وقتی خداوند متعال از بندگانش عبادت فردا را نخواسته است، چرا ما نگران روزی فردای خود باشيم؟ يکی از بزرگترين وساوس شيطان اين است که قسمتی از فکر انسان را معطوف گذشته و قسمتی را معطوف آينده می­کند تا زمان حال را جولانگاه خود قرار دهد و شبيخون زند. تمام مسئوليّت­های انسان متوجّه زمان حال است، ولی انسان در اثر غفلت، زمان حال را با گذشته و آيندة نيامده تلخ می­کند. خداوند متعال، بخشنده است، گذشته را به شرط توبه می­بخشد و تدبیر کنندة آینده هم اوست. از اين­رو شايسته است که انسان يک در به روی آينده و يک در به روی گذشته ببندد و در زمان حال زندگی کند و در عین تلاش، زندگی خود را به خداوند بسپارد. اين امر باعث می­شود که زمان حال، جولانگاه شيطان قرار نگيرد. متوکّل حقيقی نه رنج و غصة گذشته را دارد و نه غم و اندوه آينده را، چرا که به خدای سبحان تکيه دارد و به اين سبب فرمودند: «لَيْسَ لِلْمُتَوَکَّلِ عَناء»[27]. متوکّل حقيقی به جايي تکيه کرده که عالم به آن تکيه دارد و لذا در آرامش است. مثال متوکل حقیقی مثال آن کودکی است که سر بر شانة مادر گذاشته و در آغوش مادر، در نهایت امنیت و آرامش به خواب می­رود چرا که می­داند مادر در هر حال مراقب اوسـت و از او حمـايت مـی­کند. اگر انسان با توکّل و اعتماد توحيدی در آغوش رحمت پروردگار قرار گيرد، اين همه با اضطراب و نگرانی از آينده و حزن گذشته، روح خود را فرسوده و مستهلک نمی­کند. به عنوان نمونه: مادر باردار به خاطر نگرانی از زايمان يا سلامت فرزند، دوران بارداری را با اضطراب سپری نمی­کند.

     گاهی عدم توکّل و توجّه به آينده و گذشته و ترس از آنها، انسان را به گناه وادار می­کند، به عنوان نمونه: برخی از دختران جوان و یا خانواده­هایشان به دلیل تأخیر ازدواج دختر چنین خیال می­کنند که حجاب و پوشش مانع ازدواج او گشته است و پوشیده بودن باعث شده که کسی از او خواستگاری نکند، لذا خود را آرايش کرده و در معرض ديد نامحرمان قرار می­دهد. به  راستی این بدبختی است، نه نجات و از ضعف توکّل نشأت می­گيرد. چون  بی­حجابی و بدحجابی از گناهان کبیره و مخالفت با امر پروردگار است و انسان هرگز نمی­تواند از طریق گناه و مقابله با امر پروردگار به سعادت برسد همانطور که مرحوم ابن سينا فرمودند: «خداوند در حرام شفا قرار نداده است». اين امر شامل حال کسانی هم می­شود که به تجويز پزشک، نوشيدن مقدار کمی شراب را به عنوان دارو مجاز می­دانند.

     11- توکّل موجب افزایش روزي انـسان می­گردد. حضـرت پيامبـر اسلام (صَلَّي­­اللهُ­عَلَيْهِ­و­الِه) می­فرمايند: «اگر شما به خداوند توکّل می­کرديد، آنطور که شايسته توکّل می­باشد، خداوند به شما روزی می­داد آنگونه که به پرندگان روزی   می­دهد. پرندگان صبح با شکم گرسنه از لانه خارج می­شوند و عصر با شکم پر برمی­گردند»[28]. با توجه به اینکه روزی­ها، متوقف به روزی­های ظاهری نيستند اگر انسان متوکّل بود آنطور که حق توکّل است، خداوند متعال علاوه بر اينکه او را از روزی­های ظاهری بهره­مند می­کند، از روزی­های باطنی و روحی و معنوی نيز برخوردار می­سازد و بر توفيقات او می­افزايد، همانطور که در دعای امام زمان(عَلَيهِ­السَّلام) درخواست می­کنيم: «اَللّهُمَّ الرْزُقْنا تُوفيقَ الطّاعَةِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِيَةِ وَ صِدْقَ النِّيَّةِ وَ ...»[29]. توفيق اطاعت، دوری از معاصی، توفيق ایمان و تقوی، علم و معرفت و يقين و توکّل، توفیق گره­گشایی از مردم و خدمت به دیگران همه روزی الهی هستند. تمام نعمتهای معنوی، نور هستند و بايد از سوی پروردگار افاضه شوند، لکن بنده با سلم و تسليم و بندگی، مقدمات بهره­منـدی از توفیقات ربانیه و روزی­های پروردگار را فراهم می­کند.

     12- شخص موحد و متوکّل، يقين و باور دارد که خداوند متعال يگانه مدبّر جهان هستی است و تنها منشاء هستی اوست و غير او هر چه هست، آفل است «كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلّا وَجْهَهُ»[30]. حضرت ابراهيم(عَلَيهِ­السَّلام) فرمودند: «لا اُحِبُّ الْافِلينَ»[31] من آنچه را که افول و غروب می­کند و از بين می­رود، دوست ندارم «آنچه نپايد دلبستگی را نشايد»[32]. بنابراين موحد حقيقی، چون دنيا و مافيها را آفل می­بيند، لذا به هيچ چيز دل نمی­بندد و روی هيچ چيز اعم از مال و اولاد و پست و مقام و ... حساب باز نمی­کند و هيچ چيز از او دلبری نمی­کند، «وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَيْرٌ وَ اَبْقی»[33]. تنها محبوب او، محبوب ازلی و ابدی است لذا تمام فکر و تلاش موحد حقيقی در اين است که کاری کند تا محبوبش او را پسند کند و از او راضی باشد.

     عزیزان اگر تاکنون آن پذيرايي و لباس و جواهراتی را مهيّا کرده­ايم که ديگران ما را بپسندند، تلاش کنيم تا در باقيماندة عمرمان اعمالی انجام دهيم و ملبس و مزین به لباسی و زینتی گردیم که مورد پسند امام زمانمان قرار گيريم.

«افسوس برين عمر گرانمايه که بگذشت

مـا از سـر تقصيـر و خـطا در نگـذشتيم

پيری و جوانی پی هم چون شب و روزند

مـا شب شـد و روز آمـد و بيدار نگشتيم

سعـدی مـگر از خـرمن اقبـال بزرگـان

يک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتيم»[34]

     پس موحد حقيقی تنها توجه به مرکز و رضايت حق سبحان دارد و «الله اکبر» آنچنان در وجود او تحقق يافته که غير از خدای اکبر، همه چيز را اصغر و فانی می­بيند «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ»[35]. امّا غير موحّد، شرافت را در مال و ثروت و ظواهر می­داند، در حاليکه خدای سبحان عامل شرافت را تقوا معرفی فرموده است «اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ­ اللهِ اَتْقکُمْ»[36].

     پس عزيزان محترم! با توجه به مطالب مذکور و روشن شدن شاخصه­های موحد حقیقی شایسته است این اصل در تمام برنامه­های زندگیمان تحقق یابد. به عنوان مثال به هنگام خواستگاری از دختری، به جای توجّه به امکانات مادّی و دکوراسيون خانه، به معیارهای حقیقی و ارزشمند مانند تقوا و تديّن و کمالات و فضايل اخلاقی او توجّه نمود، چرا که اگر او بندة خوبی برای پروردگارش باشد، عروس لايق و شايسته­ای برای ما خواهد بود و فرزند ما را خوشبخت خواهد کرد. جوانان عزيز نيز بايد به هنگام انتخاب همسر کسی را انتخاب کنند که از سرماية ايمان و تقوا برخوردار باشد. چرا که اگر او بندة خوبی برای خداوند باشد، همسر خوب و قابل اعتمادی برای ما و پدر قابل اعتمادی برای فرزندانمان خواهد بود.

     موحد حقيقی دنيا را در حد مسافرخانه می­بيند و برای مسافرخانه بيش از مسافرخانه بودن دل نمی­بندد. او توجّه دارد که دنيا گذرگاه است و ارزش حسرت بردن را ندارد. اگر انسان چنين نگرشی را نسبت به دنيا داشته باشد و از تکلّفات و تعيّنات و تشريفات فاصله بگيرد و ساده­زيستی اسلامی را در وجود خود تحقق بخشد، علاوه بر اينکه دروناً راحت و آرام است، آسوده خاطر و با آرامش زندگی می­کند و اتلاف وقت و نیرو ندارد و محبوب ديگران هم می­شود. استاد جوادی آملی فرمودند: «عالَم جنود الهی است». وقتی انسان به سمت و سوی خداوند برگشت، خدای سبحان، هم خود به سوی او برمی­گردد و هم خلايق را به سوی او برمی­گرداند و او را محبوب هستی قرار می­دهد «إِنَّ الَّذِينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً»[37].

     13- موحّد و متوکّل حقيقی، بدين سبب که عالـم را مستقل و ­منشـاء اثر نمی­داند و يقين دارد که هيچ چيز جز به خواست الهی انجام نمی­یابد، لذا به وقت و فرصت نیز اعتماد و اطمینان ندارد و در اخذ تصمیمات و وعده­ها به خود تکیه نکرده و آن را موکول به خواست و ارادة الهی می­نماید، به همین دلیل بدون توکّـل به خداوند نمی­گويد که فـردا حتماً فلان کـار را انجـام می­دهم، چرا که برای لحظة بعدی تضمينی ندارد. ای بسا خداوند تصميم او را برهم زند و نقشه­هايش را نقش بر آب کند. حضرت امام علی(عَلَيهِ­السَّلام) فرمودند: «عَرَفْتُ اللهَ سُبْحانَهُ بِفَسْخِ الْعَزائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ»[38] خداوند را شناختم از به هم خوردن تصميم­ها و نقشه­ها، و باز شدن گره­ها و عوض شدن همّت­ها. موحّد حقيقی قبل از انجام هر کاری «انشاء­الله» می­گويد چرا که می­داند اگر خداوند بخواهد، کارها انجام می­يابند «وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا­﴿23﴾ إِلَّا أَن يَشاء اللَّهُ ... ﴿24﴾»[39].

«بَرَد کشتی آنجا کـه خواهد خدای        وگـر جامـه بـر تـن دَرَد ناخـدای»[40]

«اگـر تيـغ عـالـم بجنبــد زجـای        نبـرّد رگـی تــا نـخواهـد خـدای»[41]

     انسان متوکل به خاطر کمبود وقت ­و ازدیاد کارها مضطرب و متزلزل نمی­شود، بلکه تلاش خود را توأم با توکّل به پروردگار افزايش می­دهد. چرا که اگر خداوند بخواهد انسان با تلاش و کوششِ همراه با توکل، از وقتِ کم می­تواند بالاترین بهره­ها را ببرد و از حداقلِ فرصت، حداکثر استفاده را داشته باشد. هم چنین زمانی هم که فرصت زيادی دارد، به وقت خود تکيه نمی­کند. او همواره توجّه دارد که وقت و نيرو همه جنود الهی هستند لذا اگر به خود و وقت و فرصت خود تکيه کند ­و توکّل به پروردگار ننمايد، از حداکثر فرصت­ها، حداقل بهره­ها را هم نمی­بَرَد.

     گاهی انسان نقشه­های زيادی برای اوقات خود می­کشد، ولی در پايان روز متوجّه می­شود که جز چند کارِ کوچکِ پيش­ پا افتاده به انجام نرسانیده است، لکن بارها اتفاق افتاده که در عين تراکم کار و تنگی فرصت، با توکل و تلاش، ساعات برکت یافته و کارها با موفقیت پیش رفته است. به عنوان نمونه: وقتی به عدّه­ای گفته می­شود که چرا اين همه کم به پدر و مادر رسيدگی می­کنيد، چنين مطرح می­کنند که، گرفتارم و اصلاً وقت نمی­کنم. اينان غافـل از اين هستند که چـون از پـدر و مـادر مـی­گيرند، برکت از وقتشان گرفته می­شود. اگر از پدر و مادر و همسر و فرزندان نمی­گرفتند و باور و یقین داشتند که برکت و وسعت به برکت خدای سبحان است، با این اعتماد و توکل، اوقات وسعت یافته و فراغت و آرامش حاصل می­گشت. بطور کلی اگر انسان در هر آنچه که وظیفة اوست کوتاهی نماید ­و ­حق آن را به بهانة رسیدگی به موضوع دیگری ضایع کند، نتیجة مطلوبی نخواهد گرفت. اگر مادر خانواده به بهانة حضور در جلسة قرآن و یا به دلیل وفات عزیزانش از وظایف خود نسبت به همسر و فرزندان کوتاهی کند، و یا اگر شخصی به دلیل حضور در ­مهمانی­ و عروسی و ... و به­ خاطر کمبود وقت، تکالیف و وظایف و فرایض را کمرنگ نماید، بـه عنوان نمونه نمـاز را بـا آن اهمیتی کـه دارد سریع ­و بی­مقدمه و مُأخَّره به جا آورد، برکت از اعمالش و اوقاتش برداشته می­شود چرا که برکت تنها به دست پروردگار است. بايد توجّه نمود که اهتمام به واجبات، زيربنای موفقيّت در برنامه­های ديگر است. اگر حتّی مراسم عقد و عروسی خودِ جوان هم باشد، شايسته است توجّه نمايد که در پرتو اهتمام به واجبات و فرايض، وصلت او مبارک می­شود و لذا مبادا غفلت کرده و در وظايف و عبادات، سستی و کوتاهی نمايد.

     14- توکل، يکی از مهمترين عوامل اجابت دعاست. از حضرت امام صـادق(عَلَيهِ­السَّلام) سوأل شد که چرا ما دعا می­کنيم ولی دعايمان مستجاب نمـی­شود، فـرمودند: «به خـاطر آنـکه شما کسی را مـی­خوانيد که او را نمـی­شناسيد»[42]. يعنی نمی­دانيد که تمام قدرت­ها به دست اوست و در دعايتان موحد نيستيد. گاهی انسان در عين دعا و درخواست از خداوند، توجّه به مال و ثروت و اولاد و... دارد و یا از فکرش خطور می­کند که فلان صاحب نفوذ و مقام، آشنای اوست و یا در فلان بانک حساب دارد و به نوعی به آنها تکیه می­کند و خود را فقر محض در برابر غنای مطلق نمی­بیند و در دعايش موحد نيست. خداوند متعال می­فرمايد: «اَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ يَکْشِفُ السُّوءَ»[43]. خداوند زمانی از انسان کشف سوء می­کند که کاملا    ً مضطر باشد و بداند که تنها شافی و کافی اوست «لا مُؤَثِّرَ فِی الْوُجُودِ اِلَّا اللهَ»[44]، در حقیقت اضطرار، شرط اجابت دعاست.

     وقتی انسان در آخرين لحظات زندگی قرار می­گيرد و خانواده و پزشکان از هرگونه کمکی عاجز و ناتوان می­شوند، این آية شريفه در ذهن انسان تداعی می­شود که: «فَلَوْ لا اِذا بَلَغَتِ الْحُلقُومَ﴿83﴾ وَ اَنْتُمْ حينَئِذٍ تَنْظُرُونَ﴿84﴾»[45]. آری، زمانی که جان به گلوگاه برسد، انسان نظاره­گری بیش نیست و کاری از دستش برنمی­آيد. چراکه تمام قدرت­ها از اوست و هر کسی که بخواهد کمکی برساند، واسطة خير می­باشد. آری، محیی و شافی اوست، همانطور که حضرت ابراهیم(عَلَيهِ­السَّلام) در محضر پروردگار عرض می­کنند: «اَلَّذي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ ﴿78﴾ وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ﴿79﴾ وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ﴿80﴾»[46].

     پس يکی از مهمترين عوامل اجابت دعا، توکّل می­باشد. و باز به این علت است که حضرت ابراهيم(عَلَيهِ­السَّلام) در سن صد سالگی با اعتماد و يقين به قدرت الهی، از خدای سبحان درخواست فرزند نمودند «رَبِّ هَبْ لی مِنَ الصّالِحينَ»[47] و حضرت اسماعيل(عَلَيهِ­السَّلام) محصول دعای حضرت ابراهيم خليل(عَلَيهِ­السَّلام) است. همچنين حضرت زکريّا(عَلَيهِ­السَّلام) با مشاهده شرایط معنوی و تقوای حضرت مریم کبری(سَلامُ­الله­عَلَيها) با وجود پيری و علی­رغم اينکه همسرشان از سن باروری گذشته بود و از سن جوانی هم نازا بود، از خدای سبحان درخواست فرزند صالح می­کنند «رَبِّ هَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً»[48] و حضرت يحيی(عَلَيهِ­السَّلام) محصول دعای حضرت زکريّا(عَلَيهِ­السَّلام) می­باشند. توکل و اميدواری و اعتماد به پروردگار است که ناباروران را بارور و دعایشان را مستجاب می­کند. اگر ما هم بتوانيم آن توکّل و نگاه توحيدی و اخلاص را در وجود خود فراهم آوريم، انشاءالله دعايمان مستجاب می­­شود.

     شخص متوکّل اگر احياناً دعايش مستجاب هم نشود، ناامید و مأیوس نمی­گردد و ايمانش متزلزل نمی­گردد، برخلاف برخی افراد که عدم استجابت دعايشان، وظايف و تکاليفشان را هم تحت­الشعاع قرار می­دهد. برخی از جوانان برای قبولی در کنکور دعاها کرده و نذرها می­کنند، لکن به واسطة عدم موفّقيّت، آنچنان نااميد و بدبين به پروردگار می­شوند که حتّی گاهی نماز واجب را هم ترک می­کنند. جوانانی که تمام راههای سعادت و خوشبختی را منتهی به کنکور و ورود به دانشگاه می­دانند، این آرزویشان بعد از قبولی و ورود به دانشگاه همانند حبابـی مـی­شکند و تازه متوجّه می­شوند که روح بلند انسان با اين گونه مسائل تأمين و ارضاء نمی­شود. به همين ترتيب کسی که آرزو می­کند فلان خانه را بخرد يا به فلان پست و مقام دست يابد، بعد از رسيدن، ابتدا احساس وجد و سرور می­کند، لکن بعد از مدتی برايش عادی می­شود و متوجّه می­گردد که روح بلند او با چنين مسائلی ارضاء نمی­شود و طالب محبوب ديگری است. تمام اين عوامل ظاهری، ماية آسايش هستند نه ماية آرامش.

     پس متوکّل حقيقی بر اساس حُسن­ظن و اعتمادی که به وعده­های پروردگار دارد، در صورتی که دعايش اجابت نشود هم از خداوند قهر نمی­کند و اعتماد و يقين خود را به رحمت و عدالت و حکمت پروردگار از دست    نمی­دهد و يقين دارد که هر آنچه از ناحية خداوند می­رسد، صد در صد به خير و صلاح اوست و به وعده­های الهی اميدوار است. وقتی خدای سبحان فرموده: «اُدْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُمْ»[49]، اگر ظاهراً هم دعا استجابت نشد، حتماً طور ديگری اجابت می­فرمايد. اگر خواستة انسان به صلاح او باشد، خداوند متعال عين خواسته­اش را عنایت می­فرماید و يا با تأخير می­دهد و اگر صلاح نشد، گناه او را می­بخشد و اگر گناهی نداشت، ارتقاء مقام معنوی می­دهد. در زمان حضرت رسول اکرم(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) برای مدّتی وحی الهی بر آن حضرت نازل نگردید و دشمنان اسلام درصدد آزار و سرزنش آن حضرت برآمدند تا اينکه خدای سبحان توسط وحی، اين چنين آن حضرت را تسلّی فرمود «ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى»[50] آری، عدم اجابت دعا دلیل بر این نیست که خداوند انسان را رها کرده است. اين امر در مورد امّت آن حضرت هم صادق است لذا اگر برای انسان مصائب و مشکلاتی روی داد و یا دعایش به اجابت نرسید، سزاوار نيست که به خدای سبحان بدگمان شود و نسبت به او سوء­ظن پيدا کند و زبـان بـه نـارضایتی و اعتراض بگشاید. البته چنانچه اعمال خود انسان و سوء­اختیار او در عدم اجابت دخيل نباشد، لازم است توجّه کند که تمام اعمال و افعال خداوند حکیمانه است و قطعاً صلاح الهی در اين است و لذا مراقب قلب خود باشد و بر تکالیف و وظایف خود آسیب و خدشه وارد نکند. و پیوسته راضی و شاکر و سپاسگزار حق باشد. مطلبی که در رابطه با اجابت دعا حائز اهمیت می­باشد، مسئلة توسل به حضرات ائمّة معصومین­(عَلَيهمِ­السَّلام) می­باشد که مقربان درگاه الهی بوده و به علت وجاهت و آبرومندی، مستجاب­الدعوه بوده و ردُّالباب نمی­شوند.

     البته مسئلة توسل مغایرتی با مسئلة توکل به پروردگار ندارد و توسل به حضرات معصومین و تکیه به اهل بیت­(عَلَيهمِ­السَّلام) در راستای توکل به پروردگار است «نَحنُ وَسیلَةُ الله»[51]. آن بزرگواران مظاهر کل اوصاف خدای سبحان و مظهر قدرت او هستند، همانطور که فرمودند: «بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الاَرضُ وَ السَّماءِ»[52]؛ باران به اذن ایشان می­بارد، خورشید به اذن ایشان می­تابد، ایام و لیالی به اذن آن بزرگواران در گردش­اند و آنان واسطة فیض و خیرهای مادی و معنوی پروردگار هستند.

     تکیه بر آنان، تکیه بر غیر نیست، بلکه تکیه بر ذات لایزال الهی است. اگر خدای سبحان بندگانش را امر به توکل فرموده، از سوی دیگر آنان را راهنمائی فرموده که برای تقرب به ذات اقدسش به مقربان درگاهش متوسل شوند «وَ ابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ»[53] و از باب اهل­بیت(عَلَيهِم­السَّلام) وارد شوند «­وَ أْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها»[54]. پس توسل به آن بزرگواران و چنگ زدن به دامان مطهرشان، در حقیقت در راستای توکل به ذات لایزال الهی و اعتصام به حبل ­الله­ المتین می­باشد.

نمونه­هایی از توکل متوکّلان و موحّدان حقیقی:

     خداوند متعال، از سوئی بندگانش را به توکل دعوت می­فرماید و از سوی دیگر با ارائة الگوهای دینی و متوکلان حقیقی، آنان را در مسیر توکّل واقعی مدد می­فرماید که نمونه­هایی از توکل حضرات انبیاء(عَلَيهمِ­السَّلام)، آن متوکلان حقیقی ذیلاً استفاده می­شود:

     حضرت نوح(عَلَيهِ­السَّلام) با وجود کارشکنیها و مخالفتهای قومشان، در اثر اعتماد و توکل به پروردگار هرگز دست از رسالت خویش برنداشته و به قومشان فرمودند: «يا قَوْمِ إِن كانَ كَبُرَ عَلَيْكُم مَقامي وَ تَذْكِيري بِآياتِ اللّهِ فَعَلَى اللّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ »[55].

     حضرت ابراهیم(عَلَيهِ­السَّلام) به فرمان نمرود در منجنیق قرار گرفتند و از فاصلة دور، به آتشی که با خشم نمرود و به فرمان او شعله­ور شده بود، پرتاب گشتند. شعله­های آتش و حرارت آن به قدری شديد بود که حتّی پرندگان قادر نبودند از آن منطقه عبور کنند. در آن زمان، جناب جبرئیل(عَلَيهِ­السَّلام) به ملاقات حضرت آمدند و پس از سلام عرض کردند: ای ابراهیم! آیا حاجتی از من دارید؟ حضرت ابراهیم­(عَلَيهِ­السَّلام) فرمودند: ای جبرئیل مرا با تو حاجتی نیست. جناب جبرئیل(عَلَيهِ­السَّلام) اضافه نمودند: حال که از من کمک نمی­طلبی، پس از خداوند نیازت را بخواه. حضرت ابراهیم(عَلَيهِ­السَّلام) فرمودند: همین قدر که خداوند از حال من آگاه است، کافی است «فَقالَ حَسْبی مِنْ سُوألی عِلْمُهُ بِحالی»[56].

« چـون رهـا از منجنیـق آمـد خلیـل

                                                آمـــد از دربـار عــزّت جبـرئیــــل

گفــت هَـل لَکَ حـاجَةٌ یـا مجتبــی

                                                 گفــت اَمّـا مِنـْک يــا جِبْريـيـلْ لـا

مـن نـدارم حـاجتـی از هیــچ ­کــس

                                              بــا یکی کـار من افتـاده است و بـس

هین ادب بنـگـر کــه در آن تنگنـای

                                                لب به حاجت هم نه بگشود از خـدای

گـفـت بـا او جبـرئیــل ای پـادشـاه

                                                پس زِ هرکـس باشدت حاجت بخـواه

گفـت اینجـا هسـت نـامحـرم مَقـال

                                                عِلمُـهُ بـالحــال حَسبـی عَنْ سُئـوال

گــر سـزاوار مـن آمــد ســوختــن

                                                لـب ز دفـع او بـبــایـد دوخـتــــن

مـی­تـوانـد آتـشـم گـلشــن کنـــد

                                                شعلــه را شــاخ نَسـتَـــرَون کنــد

چون قضای او رضـای جـان مـاست

                                                آتش و گلشـن همه یکسـان مـاست

من نمی­خواهم جـز آنچـه خواهـد او

                                                  حـال مـن می­بیــنـد و مـی­دانـد او

آنچــه دانــد لـایـق مـن آن کنـــد

                                                 خـواه ویــران خـواه آبــادان کنـــد

او اگـر خـواهــد بـسـوزانـد مـــرا

                                                من کجـا بگریـزم از آتش، کجــا»[57].

     نمونة ديگر، حضرت ايّوب(عَلَيهِ­السَّلام) می­باشند که يک­شبه تمام مال و دارايی و فرزندان خود را از دست دادند و به بيماری صعب العلاجی مبتلا شدند، ولی بـا وجود اين، صابر ­و شکرگزار بودند ­و هر کس کـه به دیدار و عیادتشان می­رفت جز حمد و شکر از ایشان نمی­شنید «اِنّا وَجَدْناهُ صابِراً»[58]. وقتی آن حضرت از عهدة تمام آزمايشات روسفيد بيرون آمدند، خداوند متعال آنچه را گرفته بود، دو برابر برگردانيد.

     نمونة دیگری از متوکلان حقیقی، حضرت موسی(عَلَيهِ­السَّلام) می­باشند. آن حضرت وقتی ­بـه امر و فرمـان الهی، بنی­اسرائیل ­را بـا­ خود از مصر خارج می­کردند، فرعون بعد از اطّلاع یافتن از فرار حضرت موسی(عَلَيهِ­السَّلام)، لشکریانش را برای تعقیب آن حضرت فرستاد. در چند قدمی پشت سر، لشکریان فرعون قرار داشتند و در چند قدمیِ روبرو، رود نیل قرار داشت که از شدّت عظمت به آن دریا گفته ­شده، طبق محاسبات ظاهری، حضرت موسی(عَلَيهِ­السَّلام) یا باید تسلیم فرعون و فرعونیـان می­شـدند و یا در دریـا غرق می­گشتند. در این حـال بنی­اسرائیل با وحشت به حضرت موسی(عَلَيهِ­السَّلام) گفتند که ما گرفتاران هستیم«فَلَمّا تَرآءَ الْجَمْعانِ قالَ اَصْحابُ مُوسی اِنّا لَمُدْرَكُونَ»[59]. امّا حضرت موسی(عَلَيهِ­السَّلام) در نهایت آرامش پاسخ می­فرمایند که: پروردگارم با من است و به زودی مرا هدایت می­کند «قالَ كَلّا اِنَّ مَعِيَ رَبّي سَيَهْدينِ»[60]، که این امر، محصول اعتماد و حسن ظن و توکل به پروردگار است.

     نمونة دیگر در رابطه با مادر حضرت موسی(عَلَيهِ­السَّلام) می­باشد؛ فرعون دستور داده بود هر فرزند ذکوری را به محض تولّد بکُشند «يُذَبِّحُونَ اَبْنآءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسآءَکُمْ»[61]. در همین زمان، حضرت موسی(عَلَيهِ­السَّلام) متولّد می­شوند و وحشت و نگرانی، جان مادر را احاطه می­کند که او را چه کند؟ در این حال، خداوند متعال به مادر حضرت موسی(عَلَيهِ­السَّلام) الهام می­فرماید که فرزندت را شیر ده و آنگاه او را در صندوقچه­ای بگذار و روانة دریا کن، همانا ما او را به طرف تو برمی­گردانیم و او را از فرستادگان قرار می­دهیم «وَ اَوْحَيْنا اِلی اُمِّ مُوسی اَنْ اَرْضِعيهِ فَاِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَاَلْقيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافي وَ لا تَحْزَني اِنّا رآدُّوهُ اِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ»[62]. بانو پروین اعتصامی، این واقعه را خیلی زیبا به نظم کشیده­اند که:

« مادر موسـی، چـو موسـی را بـه نیـل

                                                در فـکنــد از گفـتــة ربّ جـلیـــل

خـود زِ ساحـل کـرد بـا حسرت نگـاه

                                                گـفـت کِای فـرزنـد خُـردِ بـی­گنــاه

گـر فـرامـوشـت کنــد لطــف خـدایْ

                                                چون رهـی زیـن کِشتـی بی­ناخـدایْ

گــر نیـــارد ایــزد پــاکـت بــِیــاد

                                                آب، خـاکـت را دهــد نـاگـه بـِبــاد

وحی آمد کاین چـه فکـر باطـل است

                                                رهـرو مـا اینـک انـدر مـنـزل اسـت

پــردة شــک را بـر انـداز از مـیــان

                                                تـا بـبیـنـی سـود کـردی یـا زیـان؟

مــا گـرفـتـیـم آنـچـه را انـداخـتـی

                                                دسـت حـق را دیـدی و نشـنـاختـی

در تو، تنـها عشـق و مهر مادری است

                                               شیوة مـا، عـدل و بنـده پـروری است

نیست بـازی کـار حـق، خـود را مبــاز

                                              آنچـه بـردیـم از تـو، بــاز آریـم بــاز

سطح آب از گـاهوارش خوش­تـر اسـت

                                             دایـه­اش سیـلاب و موجـش مـادر است

رودهـا از خـود، نـه طغیـان می­کننـد

                                               آنـچـه مـی­گوئیـم مـا، آن مـی­کننـد

مـا، بـدریـا حکـم طوفـان می­دهیـم

                                               ما، به سیـل و مـوج فرمـان می­دهیـم

نسـبـت نسـیـان بـه ذات حـق مـده

                                               بـار کفر است ایـن، بدوش خـود مَنِـه

بِـه کـه بـرگـردی، بـمـا بسـپاریش

                                               کی تـو از مـا دوسـت­تــر مـی­داریـش

نقـش هستی، نقشـی از ایـوان مـاست

                                               خـاک و بـاد و آب، سرگـردان ماسـت

قـطــره­ای کـز جـویـبـاری مـی­رود

                                                از پـیِ انـجـــامِ کـــاری مـــی­رود

مـا بسـی گـم گـشتـه، بـاز آورده­ایـم

                                               مـا، بـسـی بـی­تـوشـه را پـرورده­ایـم

میهمـان مـاسـت، هـرکس بینـواست

                                               آشنـا بـا مـاسـت، چـون بی­آشنـاسـت

مـا بخـوانـیـم، ارچـه مـا را رد کنـنـد

                                               عیـب پوشـی­هـا کنیـم، ار بـد کنـنـد

سوزن ما دوخت، هر جا هر چـه دوخت

                                            زآتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت»[63].

     خداوند متعال به مادر حضرت موسی(عَلَيهِ­السَّلام) می­فرماید: تو نگران فرزند نباش، ما او را در ناز و نعمت و جوار رحمت خود جای می­دهیم. یعنی وقتی با خداوند معامله کرده­ای، دیگر دغدغه و شبهه را در قلب خود راه مده و آنگاه توجّه کن که سود برده­ای یا زیان؟ وقتی تو فرزند را در دریا انداختی، ما بلافاصله او را گرفتیم، ولی تو دست ما را دیدی و نشناختی. ای مادر تو کی فرزند را بیشتر از ما دوست داری؟ وقتی فرزند را به کسی سپرده­ای که عالم به او تکیه دارد، دیگر جایی برای نگرانی و خوف و حزن وجود ندارد. از اینرو حضرت امام علی(عَلَيهِ­السَّلام) می­فرمایند: «لَیْسَ لِمُتَوَکِّلٍ عَناءٌ»[64].

     حال با توجه به سرنوشت برخی از متوکلان حقیقی و عنایات و توجهات پروردگار در حق ایشان، حقیقتاً شایسته نیست که برخی از افراد به علت عدم توکل و ترس و نگرانی از آینده، دچار گناه گردند و یا به واجبات و فرایض آنها آسیب وارد شود. از خطرناکترین مثالها قتل فرزندان به خاطر ترس و نگرانی از فقر و نداری است. خداوند متعال در قرآن کریم می­فرماید: «وَ لاَ تَقْتُلُواْ أَوْلاَدَكُم مِنْ إمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيّاهُمْ»[65]، فرزندان را از ترس روزی نکشید.

     اکنون کشتن و زنده به گور کردن فرزند چهره عوض کرده و به صورت سقط جنین جلوه می­کند. اغلب به خاطر نگرانی و ترس از فقر و عدم توانایی بر تأمین مخارج فرزند بعدی، سقط جنین می­شود و به این ترتیب نسل­ها از بین می­رود. وقتی خدای سبحان روزیِ کرم ابریشم را در پیله­اش می­رساند، چرا باید به خاطر نگرانی از آیندة فرزند، دست به این کاروحشتناک زده و او را از بین بُرد؟

«غم روزی مخور بر هم نزن اوراق دفتر را

                                        که قبل از طفل، ایزد پُر کند پستان مادر را»

     مثال دیگر در رابطه با نگرانی از آیندة فرزند و ترس از عدم توانایی بر تأمین آیندة او و تهیّة جهیزیّه و... است که موجب می­شود که حقوق واجبه اعم از خمس و زکات پرداخت نشود و نان و طعامِ آلوده به حرام به خانه آورده شود.

     قابل توجّه است که: غذای ناپاک و طعام حرام، تنها به مالی که از طریق دزدی یا اختلاس تهیّه شده، اطلاق نمی­گردد، بلکه عدم پرداخت حقوق واجبه نیز موجب می­شود که مال انسان حرام شود. کسی که با توجیهات گوناگون از زیر بار پرداخت حقوق واجبه مخصوصاً خمس شانه خالی می­کند، مال و نانش آلوده و حرام می­شود و فرزندان با طعام حرام ارتزاق می­شوند که عواقب سوء و زیانباری خواهد داشت.

     همچنین بخاطر ترس از عدم توانایی بر تهیّة جهیزیّه برای فرزند یا تأمین مخارج تحصیل و ازدواج و سایر مخارج احتمالی او، فریضة «حج» با آن همه اهمیت و تأکید فدا می­شود و در نتیجه، آن روزی که جناب ملک­الموت برای قبض روح چنین کسی حاضر می­گردد، می­گوید: «مُتْ اَیّأ مِیْتَةٍ شِئْتَ یَهُودِیّاً وَ اِنْ شِئْتَ نَصْرانِیّاً وَ اِنْ شِئْتَ مَجُوسِیّاً»[66]. آری، شخص غیر متوکل که وابسته و دلبسته و متکی و امیدوار بـه مال و ثروتش است و آن را همه کاره و نجات بخش می­داند «یَحسَبُ اَنَّ مالَهُ اَخلَدَهُ»[67] و به علت نگرانی از آینده خود و فرزندان قرض خداوند را نمی­پردازد، غافل از این است که همه­کارة عالم خداوند است و سلطنت آسمان­ها و زمین به دست اوست و اوست که روزیِ مخلوقاتش را تأمین می­کند « وَ لِلّهِ مُلْكُ السَّمـواتِ وَ الْاَرْضِ»[68]. خداوند در مقام گلایه از بندگان غیر متوکل می­فرماید: «اَلَیسَ اللهُ بِکافٍ عَبدَهُ»[69]                                          سعدی(رَحمَةُالله­عَليه) در بوستان، ابیاتی در این مورد ذکر کرده­اند که قابل توجّه مـی­باشد.

«یـکـی طـفـل دنـدان بر آورده بـود 

                                                پـدر سـر بـه فکـرت فـرو بـرده بـود

که من نـان و بـرگ از کجـا آرَمَـش؟

                                                مـروّت نـبـاشــد کــه بـگـذارَمَـش

چو بیچاره گفت این سخن، پیش جفت

                                              نگـر تـا زن او را چـه مـردانـه گـفـت:

مخـور هـول ابـلیـس تـا جـان دهـد

                                              همان کس که دندان دهد، نان دهـد»[70].

     حال بعد از روشن شدن آثار و برکات توکل به پروردگار، شایسته است که نگاه توحیدی و اعتماد پروردگار را در وجود خود تحقق بخشیم تا مشمول وعده­های قرآنی پروردگار گردیم که می­فرماید: «وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[71]، «اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلینَ»[72] یعنی خداوند متعال در پرتو توکل به زیباترین صورت ما را کفایت کند و از رحمتش به ما بچشاند.

     آری، آنجا که قطرة وجود انسان به دریای نامتناهی الهی متصل می­گردد دیگر او قطره نیست بلکه دریاست، همچنان که در صورت عدم پیوند و اتّصال با آن مبدأ قدرت، قطره­ای است جدا از دریا که محکوم به فنا و نابودی است.

« قطره دریاست اگر با دریاست                  ور نه او قطره و دریا دریاست»[73] 

     چند بیان مبارک و حدیث شریف از حضرات معصومین(عَلَيهِم­السَّلام) موجب حسن ختام مطالب خواهد بود.

     وجود مقدّس حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) در این مورد می­فرمایند: «وَ مَنْ اَحَبَّ اَنْ يَکُونَ اَقْوَی النّاسِ فَلْيَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِآنان »[74]، کسی که دوست دارد      قوی­ترین مردم باشد پس باید بر خداوند توکّل کند. و همچنین وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین امام علی(عَلَيهِ­السَّلام) می­فرمایند: «اَصْلُ قُوَّةِ الْقَلْبِ التَّوَکُّلُ عَلَی اللهِآنان »[75]، ریشه و اساس قوّت قلب، توکّل نمودن بر خداوند است.

     « بار الها! به روان مقدّس حضرت محمّد و آل محمّد(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِٰهِ) درود فرست و در امر ظهور و فرج مولا و مقتدايمان حضرت ولیّ­عصر(عَجَّلَ­الله­تَعالی­فَرَجَهُ­الشَّريف) تعجيل بفرما. پروردگارا، حقيقت توکّل را در وجود ما محقق بفرما و ما را در زمرة متوکّلين حقيقی مقرّر بفرما».

«بِالنَّبِیِّ مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الطّاهِرینَ

صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ اَجْمَعینَ»

 

1- اگر یاری کند شما را خداوند، پس نیست غلبه کننده­ای بر شما و اگر واگذارد شما را (نصرت ننماید) پس کیست کـه یاری می­کند شمـا را بعد از او و بر خداوند پس بـاید توکـل کنند مؤمنـان­­ (مبـارکه آل­عمران/160).

2- نیست مؤثری در عالمِ وجود مگر خداوند (بحارالانوار، ج 5، ص150).

3- به حول خداوند و قوّت او برمی­خیزم و می­نشینم (بیان نورانی امام صادق(عَلَيهِ­السَّلام)؛ اصول کافی، ج3، ص338؛ ذکر شریف هنگام برخاستن در نماز).

4- این است و جز این نیست که داده شده­ام بر علمی که نزد من است (مبارکه قصص/78).

5- و ­ایمان نمی­آورند اکثرشان به خداوند مگر اینکه اکثر ایشان مشرکانند ­(مبـارکه حضـرت یوسف (عَلَيهِ­السَّلام)/106).

6- بحارالانوار، ج 5، ص 148

7- اوست روزی­دهندة صاحب قوت نیرومند (مبارکه ذاریات/58).

8- هرکس بر آن است، نابود شدنی است (مبارکه الرّحمن/26).

9- و پاینده است ذات پروردگار تو صاحب بزرگی و کرامت (مبارکه الرّحمن/27).

10- بر تو باد یأس و ناامیدی از آنچه در دست مردم است (بحارالانوار، ج1، ص156، باب4).

11- کسی که با فقیر مسلمانی ملاقات کند و بر او بر خلاف آنگونه سلامی که بر ثروتمند می­کند سلام کند، در روز قیامت خداوند عز و جل را ملاقات می­کند در حالیکه خدا نسبت بر او غضبناک است (وسایل الشیعه، ج12، ص64، باب36).

12- و برای خداوند است لشکریان آسمانها و زمین (مبارکه فتح/7).

13- و بر خداوند پس باید توکل کنند مؤمنان (مبارکه آل­عمران/122).

14-آگاه باشید که دوستان خداوند نیست خوفی برایشان و نه ایشان اندوهناک می­شوند (مبارکه حضرت یونس(عَلَيهِ­السَّلام)/62).

15- نیست برای هیچ توکل کننده­ای رنج و سختی (غررالحکم و دررالکلم، ص197).

16- نگاهدارندة دانا (مبارکه حضرت یوسف(عَلَيهِ­السَّلام)­/55).

-17 داوود رضايی

18- و کسی که توکل کند بر خداوند پس او بس است او را (مبارکه طلاق/3).

19- و صبر کن و نیست صبر تو مگر بخاطر پروردگار (مبارکه نحل/127).

20- و برای پروردگارت پس صبر کن (مبارکه مدثر/7).

21- نهج البلاغه، خطبه 193، ص402.

22- آگاه باشید با یاد خداوند آرام می­گیرد دلها (مبارکه رعد/28).

23- و­ کسیکه روی برگردانید از ­ذکر من، پس ­همانا برای ­او معیشت و زندگی سختی است ­(مبـارکه طه/124)

24- و نیستند ایشان ضرر رسانندگان به آن، هیچ احدی مگر به اذن خداوند (مبارکه بفره/102).

25- آن خدايي که خلق کرد مرگ را و زندگی را تا بيازمايد شما را که کدام يک بهتر هستيد از لحاظ عمل( مبارکة ملک/ 2).

26- تحف العقول، ص324.

27- نيست برای متوکّل حقيقی رنج و سختی (بيان نورانی حضرت امام علی(عَلَيهِ­السَّلام)؛ غررالحکم و دررالکلم، ص197).

28- کتاب ايمان و کفر، ترجمه الايمان و الکفر، بحارالانوار، ج2، ص158).

29- پروردگارا! به ما روزی کن توفيق اطاعت را و دوری از معصيت را و درستی نيّت را (مفاتيح الجنان، فرازی از دعای حضرت امام زمان(عَجَّلَ­الله­تَعالی­فَرَجَهُ­الشَّريف)).

30- همه چيز نابود شدنی است مگر ذات او (مبارکة قصص/88).

31- دوست ندارم افول کنندگان را (مبارکة انعام/76).

32- سعدی(عَلَيهِ­الرحمة).  

33- و خيره مکن چشمانت را به سوی آنچه که بهره­مند کرديم با آن گروهی از ايشان را، خوشی زندگانی دنيا را، تا آزمايش کنيم ايشان را در آن و روزی پروردگارت بهتر و پايدارتر است (مبارکة طه/131).

34- سعدی(رحمةالله­عليه)

35- بزرگ شد خالق در نفسهايشان پس کوچک گرديد غير او در چشمهايشان (نهج البلاغه، ص303).

36- همانا گرامی­ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست (مبارکة حجرات/13).

37- همانا کسانی که ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند به زودی قرار می­دهد برای ايشان خداوند دوستی را (مبارکة حضرت مريم(سَلام­الله­عَلَيها)/96).

38- نهج البلاغه، حکمت25

39- و ­مگوی البته البته به چیزی که من انجام دهنده­ام آن کار را فردا﴿23﴾ مگر اینکه بخواهد خداوند...﴿24﴾ (مبارکه کهف/23و24).

40- فردوسی­(عَلَيهِ­الرحمة).

41- نظامی گنجوی­(عَلَيهِ­الرحمة).

42- الحکم الزاهرة با ترجمه انصاری، ص79

43- کيست کسی که اجابت می­کند مضطر را زمانی که بخواند او را و رفع می­کند بدی را (مبارکة نمل/62).

44- نيست تأثير­گذاری در وجود مگر خداوند (بحارالانوار، ج54، ص306).

45- پس چرا زمانی که می­رسد (جان) به گلوگاه﴿83﴾ و شما در آن زمان می­نگريد﴿84﴾ (مبارکة واقعه/83 و84).

46-آن خدایی که خلق کرد مرا، پس او هدایت می­کند مرا ﴿78﴾ و آن خدایی که او اطعام می­کند مرا و سیراب می­کند مرا ﴿79﴾ و زمانیکه مریض شدم پس او شفا می­دهد مرا ﴿80﴾ (مبارکه شعراء/78و 79و 80).

47- پروردگارا عطا کن به من از صالحان (مبارکة صافات/100).

48- پروردگارا عطا کن به من از نزد خودت فرزندی پاکيزه (مبارکة آل­عمران/38).

49- بخوانيد مرا تا اجابت کنم شما را (مبارکة مؤمن/60).

50-رها نکرد ترا پروردگارت و غضب نکرده (مبارکة ضحی/3).  

51- ما وسیله به درگاه خداوند هستیم (بحارالانوار، ج25، ص23).

52- مفاتیح الجنان، دعای عدیله.

53- و بجویید به سوی خداوند وسیله (مبارکه مائده/35).

54- و بیایید به خانه­ها از درهایشان (مبارکه بقره/189).

55- ای قوم من اگر باشد که عظیم آمده باشد بر شما مقام من و پند دادنم به آیات خداوند پس بر خدا توکل کردم پس گرد آورید کارتان را (مبارکه حضرت یونس(عَلَيهِ­السَّلام)/ 71).

56- پس گفت: کافی است برای من از سوأل من، علم و آگاهی او به حال من (بحارالانوار، ج71، ص156).

57- گزیده­ای از مثنوی طاقدیس اثر آقای احمد نراقی.

58- همانا يافتيم او را صابر (مبارکة ص/44).

59- پس چون دیدند یکدیگر را آن دو گروه، گفت اصحاب حضرت موسی(عَلَيهِ­السَّلام) به درستی که ما البتّه گرفتار شدگانیم (مبارکة شعراء/ 61).

60- گفت نه چنین است به درستی­­­که با من است پروردگارم و به زودی هدایت می­کند مرا (مبارکة شعراء/ 62).

61- ذبح می­کردند پسران شما را و باقی می­گذاشتند زنان شما را (مبارکة بقره/ 49).

62- و وحی نمودیم به مادر موسی(عَلَيهِ­السَّلام) اینکه شیر ده او را پس زمانی که ترسیدی بر او پس بینداز او را در دریا و نترس و اندوهگین مباش همانا ما برگرداننده­ایم او را به سوی تو و قرار دهنده­ایم او را از پیامبران (مبارکة قصص/ 7).

63- پروین اعتصامی(رَحمَةُالله­عَلَيْهٰا) مثنوی لطف حق.

64- نیست برای هیچ توکّل کننده­ای رنج و سختی(غررالحکم و دررالکلم ، ص197).

65- و نکشید فرزندانتان را از (ترس) فقر ما روزی می­دهیم به شما و ایشان (مبارکه انعام/151).

66- بمیر به مُردنی، خواهی یهودی و خواهی نصرانی و خواهی مجوسی (من لا یحضره الفقیه، ج3، ص574). 

67- حساب می­کند اینکه مال او جاودانه می­کند او را (مبارکه همزه/3).

68- و برای خداوند است پادشاهی آسمان­ها و زمین (مبارکة آل عمران/ 189).

69- آیا نیست خداوند کافی برای بنده­اش (مبارکه زمر/36).

70- مثنوی، حکایت مرد کوته نظر و زن عالی همت.

71- و هرکس توکل کند به خداوند پس او بس است او را (مبارکه طلاق/3).

72- همانا پروردگار دوست دارد توکل کنندگان را (مبارکه آل عمران/159).

73- مولانا(رَحمَةُالله­عَليه)

74- بحارالانوار ، ج74 ، ص130.

2- تصنیف غررالحکم و دُررالکلم ، ص188.