در این ایّام مقدّس و در آستانۀ میهمانی طهارت، زیباترین شرایط برای آسیب­زدایی و آفت­زدایی و طیّب و طاهر گشتن فراهم شده است و پُرواضح است که این آفت­ها و آسیب­ها، چيزی جز گناهان نمی­ باشند. ماه شریف شعبان­ المطهِّر در ایّام باقیمانده و پایانی ­اش برای انسان پیام پاک شدن و طاهر گشتن و تلاش نمودن برای پرواز دارد. آخرین­ها همیشه پیام دارند و پیامشان، پیام شتاب است. شتاب برای طاهر شدن و پرواز کردن و اوج گرفتن و ملکوتی شدن و آسمانی گشتن. تنها وسیلۀ سیر و صعود و قرار گرفتن در کنار سفرۀ پاکان، در این مدّتِ اندکِ باقی مانده، رسیدگی به پروندۀ اعمال و توبه و اصلاح عمل است. ضعف ها و بدبندگی­ها، انسان را زمین­گیر می­کند «اثّاقَلْتُمْ اِلَى الْاَرْض‏». برای رهایی از این زمین­گیری، ایمان و عمل طیّب و تمسّک و توسّل به الگوهای طیّب لازم است که خداوند متعال، همواره انسان را در قرآن کریم به این مهّم توجه می­دهد «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اَطيعُوا اللهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْكُم‏»[1].

     بعد از اینکه استفاده شد که در آستانۀ سفر ماه مبارک رمضان که سفر آسمانی و ملکوتی شدن است، در بهترین شرایط و ایّام، برای آفت­زدایی قرار داریم، حال مواردی از گناهان و آفت­ها و آسیبهای ایمان و عمل صالح را استفاده می­کنیم تا با شناخت و آگاهی یافتن از آنها، ان شاء الله تعالی، با سعی و تلاش و تمسّک و توسّل به حضرات اهل بيت عصمت و طهارت(عَلَيهِم ­السَّلام) آنها را رفع نماییم و به سوی معبود محبوب پرواز و صعود کنیم.

     همان­طور که استفاده شد، بزرگترین آسیب­ها و آفت­ها گناهان هستند و از میان گناهان، حق­ النّاس­ها آفت بزرگتری بر روح و جان و ایمان انسان می­باشند. آری، اگر گناهان این همه آسیب زننده هستند، گناهان مربوط به اجتماع و مردم، آسیب­های به مراتب بالاتر و سهمگینی به انسان وارد می­سازند. مسئولیّت گناهان مربوط به ناس یعنی حقّ ­النّاس­ها، به آن شدّتی است که وجود مقدّس حضرت پیامبر اکرم(صَلَّی­ اللهُ­ عَلیه ­وَ­آلِهِ) آن پیامبر رحمت، که خداوند متعال در عظمتشان فرمود: «وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمين‏»[2]، «در يکی از روزهای بيماريشان که به رحلت آن حضرت انجاميد، درحالی که سرشان را با پارچه ای بسته بودند و حضرت علی(عَلَيهِ السَّلام) و فضل بن عبّاس، زير بغلشان را گرفته بودند و پاهايشان بر زمين کشيده می شد، وارد مسجد شدند و روی منبر قرار گرفتند و چنين شروع به سخن گفتن فرمودند: «ای مردم، وقت آن رسيده است که من از ميان شما بروم، اگر به کسی وعده ای داده ام، آماده ام انجام دهم و هر کس طلبی از من دارد، بگويد تا بپردازم» ... سپس روز جمعه، سه روز پيش از وفاتشان، بار ديگر به مسجد آمده و شروع به سخن گفتن نمودند و طی سخنان خود فرمودند: «هر کس حقی بر گردن من دارد، برخيزد و بگويد، زيرا قصاص در اين جهان، آسانتر از قصاص در روز رستاخيز است...»»[3]. آری، اهمّیّت مسئلۀ حقّ ­النّاس بسیار عظیم است. آنچه که انسـان را مدّت­های مدیدی در پـای حسـاب الهی نگه می­دارد، حقّ­ النّاس­هاست و تا جبران نشود، امکـان رهـایی از آن نیست و حقّ­ النّاس­ها جبران نمی­شوند، مگر با بخشش صاحبان حقّ. انسانی که حقّ النّاس بر ذمّۀ اوست، سالیان سال باید معذّب باشد تا صاحب حقّ را پیدا کند و حلّیّت بطلبد و متأسّفانه امروزه بازار حقّ­ النّاس­ با وجود فضاهای مجازی، بسیار داغ است. در این فضاها، از یک سو، مطلبی درست یا نادرست، مخابره می­شود و از سوی دیگر بلافاصله توسّط افراد مختلف پخش می­گردد و حیثیّت­ها و آبروها زیر سئوال می­رود و اسرار محرمانۀ مردم فاش می­شود و دلهای بسیاری بی­قرار و نگران و مضطرب می­گردد. اگر این اخبار و مطالب که علیه کسی پخش می­شوند، درست باشند، غیبت محسوب می­گردد و اگر نـادرست باشند، تهمت است. همـانطور کـه حضرت پيـامبر اکرم(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ ­وَ­آلِهِ) در توضيح غيبت، خطاب به اصحابشان فرمودند: «غيبت اين است كه دربارۀ برادرت چيزی بگوئی كه او را خوش نيايد، اصحاب پرسيدند: اگر چيزی را كه می گويیم راست باشد، باز هم غيبت است؟ حضرت فرمودند: اگر چيزی را كه می گويی در او باشد، غيبتش را كرده ای، وگرنه به او تهمت زده ای»[4].

 

[1]- ای کسانی که ايمان آورديد، اطاعت کنيد خداوند را و اطاعت کنيد رسول را و صاحبان امر از شما (مبارکه نساء/59).

[2]- و نفرستاديم تو را مگر رحمتی برای جهانيان (مبارکه انبياء(عَلَيهِم­السَّلام)/107).

[3]- مناقب آل ابی طالب، ج1، ص364؛ به نقل از فروغ ابديّت، ج2، ص864

[4]- مَا الْغِيبَةُ قَالَ ذِكْرُكَ أَخَاكَ بِمَا يَكْرَهُ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَإِنْ كَانَ فِيهِ ذَاكَ الَّذِي يُذْكَرُ بِهِ قَالَ اعْلَمْ أَنَّكَ إِذَا ذَكَرْتَهُ بِمَا هُوَ فِيهِ فَقَدِ اغْتَبْتَهُ وَ إِذَا ذَكَرْتَهُ بِمَا لَيْسَ فِيهِ فَقَدْ بَهَتَّهُ (بحارالانوار، ج74، ص91).