خدای سبحان در آیۀ شریفۀ مورد بحث، از باب رحمت، افرادی را که مسیرشان را از کفر و شرک به توحید برگردانیدند، مورد خطاب قرار می­دهد و می­فرماید: خداوند نمی ­خواهد شما را به کیفر مبتلا کند و آزار دهد. کیفرهای انسان، جنبۀ انتقامی ندارند، بلکه اگر خودِ انسان بواسطۀ بیراهه ­روی و ترک ایمان، خود را مستوجب کیفر قرار ندهد، خدای سبحان نمی­خواهد او را عذاب کند و نیازی به عذاب کردن بندگانش ندارد.

     پس آیۀ شریفۀ مورد بحث بیانگر این حقیقت است که هر عذابی که انسان مبتلا می­شود، تماماً به عمل انسـان و سوء اختیـارش برمی­گردد وگرنه خداوند نمی­خواهد بندگانش را عذاب کند «ما يَفْعَلُ اللهُ بِعَذابِكُمْ». تعذیبِ بدون سبب، محال است و با عدل الهی و ساحت کبریایی پروردگار مغایرت دارد.

     حال، اینکه خداوند متعال می­فرماید: اگر شکر کردید و ایمان آوردید، خداوند شما را عذاب نمی­کند، آیا منظور از شکر، شکر لسانی و «اَلْحَمْدُ لِلّه» و «شُکْراً لِلّه» گفتن لسانی است؟ پرواضح است که شکر معنای دیگر و وسیع­تری دارد. شکر، به بندگی و عبودیّت و تکالیف و وظایف انسان برمی­گردد و دلیل واضح آن، این است که شکر، قبل از ایمان بیان شده ­است و خداوند متعال نفرمود: «آمَنْتُمْ وَ شَكَرْتُمْ»، بلکه فرمود: «شَكَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ». پس منظور این است که اوّلاً: هر انسانی در هر آنچه که در اختیار دارد، مستقل نیست و استقلالی در نعمت ­ها ندارد «وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ الله‏»[1]، ثانیاً: تمام  نعمت­ها و سرمایه های دنیوی برای ساختن دار آخرت است. یعنی هر سرمایه ­ای که خدای سبحان در اختیار انسان قرار داده، برای تهیۀ سرمایه ­های اُخروی است و به عبارت دیگر، خدای سبحان سرمایه­ های دنیوی را در اختیار انسان قرار داده و او را در بکارگیری آنها مختار قرار داده است تا با انتخاب خیر و شرّ و راه و چاه و با ابزاری که در اختیارش قرار داده، آخرت و سعادت دارَین را تدارک ببیند. درواقع خدای سبحان آنچه را که در اختیار بندگانش قرار داده، ابزار فراهم آوردن سعادت دارَین است. همان­طور که خداوند محبّت انسان را جهت داده، استفاده او از نعمت­ها را هم جهت داده­ است تا در مسیر بندگی و عبودیّت بکار گیرد و به سعادت ابدی نائل گردد. حال اگر انسان از این نعمت­ها و مواهب حُسن استفاده نمود و در راه هدفی که داده شده، بکـار گرفت و مسیر عبودیّت خود را هموار کرد، در مقام سپاس گزاری از ولی نعمت (حق تعالی) برآمده ­است و به ولی نعمت خود نزدیک می­شود، امّا اگر مواهب و نعمت­هایی را که خداوند برای هموار کردن مسیر عبودیّت و بندگی و رسیدن به سعادت اِعطاء فرموده است، در مسیر باطل استفاده کرد و شقاوت ابدی را به دست خود فراهم آورد، از نعمت­های الهی سوءاستفاده نموده­ و ناسپاسی کرده است و از ولی نعمت خود دور می­گردد؛ به عنوان نمونه: خداوند متعال نعمت چشم و گوش و زبان و عقل و هوش و... را در اختیار انسان قرار داده تا حقایق را دریابد و تعالیم را فراگیرد و در مسیر عبودیّت و بندگی حرکت کند و به ولی نعمتش برسد، حال اگر بیراهه رفت و نعمتها را در مسیر باطل بکار گرفت و از چشم و گوش و زبان و... در گناه و معصیت و نگاه به نامحرم، شنیدن اصوات حرام و دروغ و بهتان و دل آزاری و... استفاده کرد، از نعمت­های الهی سوءاستفاده نموده و به دست خود مسیرش را از سعادت به شقاوت برگردانیده است. انسان هر عمل خیر و هر وظیفه و تکلیفی را که انجام می­دهد، با همین نعمت­های خدادادی اعم از چشم و گوش و عقل و هوش و... است. اگر انسان اعمال صالح را با همین اعضاء و جوارح انجام می­دهد، در مقابل، تمام محرّمات و گناهان را هم با اعضاء و جوارح و مواهب خدادادی مرتکب می­شود و با همین نعمت­های خدادادی، راه غَیّ و باطل را طی می­کند. حال درمی­یابیم که چرا خدای سبحان قبل از ایمان، مسئلۀ شکر را بیان فرموده ­است. خداوند چه نیازی به عذاب کردن بندگانش دارد؟ اگر انسان تمام آنچه را که در اختیار دارد، در مسیر سعادت بکار گیرد و به تعالیم قرآن کریم عمل نماید، به سعادت حقیقی می­رسد. در روز قیامت از اعضاء و جوارح انسان سؤال خواهد شد «اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ اُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»[2]. خداوند متعال این مواهب و نعمت­ها را نداده که انسان در مسیر باطل و ستیزه­ جویی بکار ببرد، بلکه برای این داده است که با حُسن استفاده از آنها، به سعادت جاویدان برسد. اگر انسان با این ابزار، راه حق و هدایت را بجوید و آنگونه که مؤظف شده ­بود، عمل نماید، در این صورت بر ایمان او افزوده می­شود «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَاَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ اِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ»[3]. استاد مطهری(رَحمَةُ­اللهِ­ عَلَیه) می­فرمایند: عمل صالح و ایمان، تأثیر متقابل بر هم دارند. عمل صالح، ایمان را افزایش می­دهد، و وقتی ایمـان افزایش یافت، عمل صالح افزوده می­گردد و خداوند توفیقات بالاتری عنایت می­فرماید. مقدّمۀ توفیق پروردگار را بنده با شکرگزاری حقیقی فراهم می­کند. شکر حقیقی این است که انسان، نعمت­های الهی را در خلاف رضایت الهی بکار نگیرد و در همان مسیری که خدای سبحان راهنمایی فرموده، استفاده کند و بکار گیرد.

     پس علّت اینکه ابتدا شکر بیان شده و بعد ایمان، این است که استفادۀ صحیح از نعمت­ها، موجب افزایش ایمان می­گردد.

     اگر عمل صالح باعث افزایش ایمان می­گردد، در مقابل، بیراهه­روی و گناه و معصیت، باعث کاهش ایمان می­شود. هر عمل خیری ایمان را افزایش می­دهد، و هر گناه و معصیتی، به ایمان آسیب می­زند. عمل خیر زمینۀ اعمال خیر بعدی را فراهم می­آورد و با هر گناه عالمانه ­ای، زمینۀ گناهان بعدی فراهم می­گردد و به این سبب حتّی از گناهان کوچک نهی شده ­است. اگر عدّ ه­ ای روز به روز بر توفیقاتشان افزوده می­شود و درجات بندگیشان افزایش می­یابد و به مدارج عالیۀ ایمان صعود می­ یابند، به علّت شکرگزاری و قدردانی حقیقی از مواهب خدادادی است. وقتی انسان حق و باطل را به هم آمیخته نکرد و با نعمت­های الهی مرتکب گناه و معصیت نشد و بیراهه نرفت و راه تبهکاری را نپیمود، خداوند هم از باب بنده ­نوازی، از شکر بنده­ اش تشکر فرموده و مسیرهایی را که برایش روشن نیست، روشن و آشکار می­سازد. حضرت امام محمّد باقر(عَلَیهِ­ السَّلام) فرمودند: «مَنْ عَمِلَ بِمَا يَعْلَمُ عَلَّمَهُ اللهُ ما لَمْ يَعْلَم‏»[4] هر کس به آنچه که می­داند عمل کند،‌ خداوند آنچه را که نمی­داند به او می­ آموزد. آیت الله بهجت(رَحمَةُ­اللهِ­ عَلَیه) به کسانی که برای اخذ نصیحت و دستورالعمل سیر و سلوک به ایشان مراجعه می­کردند، می­فرمودند: «بروید به آنچه که می­دانید، عمل کنید» و ایشان را به کلاس­های عرفان و... راهنمایی نمی­کردند. عمل به دانسته ­ها همان شکر حقیقی است و موجب افزایش ایمان و نیل به مقام شامخ بندگی می­گردد.

     خداوند متعال هیچ انسانی را خارج از وسع و توانایی او مکلّف نفرموده­ است «لا يُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً اِلاّ وُسْعَها»[5]. خداوند شکرپذیر است و به شکرهای بنده پاسخ می­دهد و بر نعمت­هایش می­افزاید «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَاَزيدَنَّكُم‏»[6].

     وجود مقدّس حضرت امام صادق(عَلَیهِ­ السَّلام) در تأیید این مطلب که شکر حقیقی همان انجـام واجبـات و اجتنـاب از محارم الله است، می­فرمایند: «شُكْرُ النِّعْمَةِ اجْتِنابُ الْمَحارِم‏»[7] شکر نعمت، اجتناب از حرام هاست. اگر شکر کردید، بر نعمتتان افزوده می­شود و اگر ناسپاسی نمودید، نعمت از دستتان خارج می­شود.

 «شکرِ نعمت، نعمتت افزون کند        کفر، نعمت از کفت بیرون کند»[8]

     به فرمودۀ مفسّران عظام، اینکه خدای سبحان می­فرماید: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَاَزیدَنَّکُمْ» اگر شکرگزاری کردید، بر نعمتتان اضافه می­کنم، به این معنا نیست که فقط به نعمت­های ظاهری شما می­افزایم، بلکه توفیق پیمودن درجات عالیۀ بندگی را به شما عنايت می فرمايم. خداوند متعال فرمود: «لَاَزیدَنَّکُمْ» یعنی شما را افزایش می­دهم، و از درون، نموّ می­دهم و شما به رشد و بالندگی می­رسید، نه اینکه به آب و نانتان اضافه می­شود. همین که کسی در مسیر بندگی و عبودیّت بیراهه نرفت، روز به روز به توفیقات او افزوده می­گردد. درجات عالیه، اِعطایی از پیشگاه الهی است و در اثر شکرگزاریِ بنده اِعطاء می­شود و ایصالِ اِلَی المطلوب می­باشد. اگر انسان داشته ­هایش را درست بکار بَرَد، خداوند متعال توفیقات عالیه، اعم از افزایش مقام تقوا و معرفت و فراست و هوشیـاری و درک بـالاتر و... ‌نصیـب او می­فرماید «اَللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنْهُمْ».

     پس حقیقت شکر عبارت است از انجام واجبات و ترک گناه و پرهیز از محرّمات. مسئلۀ شکر آنچنان حائز اهمیّت است که نیمی از ایمان و بندگی و عبودیّت انسان را عهده­دار است، همان­طور که وجود مقدّس حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ ­وَ­آلِهِ) می­فرمایند: «اَلْايمانُ نِصْفانِ نِصْفٌ فِی الصَّبْرِ وَ نِصْفٌ فِی الشُّكْر»[9] ایمان دو قسمت است، نصف آن در صبر و نصف آن در شکر است. یعنی هر کس هر دو را داشت، حقیقت ایمان را داراست. عالی­ترین درجۀ شکر، انجام واجبات و ترک محرّمات، و عالی­ترین درجۀ صبر، صبر بر طاعت پروردگار و صبر در برابر معصیت است. آری اینکه انسان بر واجبات و فرایض مداومت کند و در برابر معاصی خودکنترل باشد، عالی­ترین درجۀ صبر است. مداومت بر ایمان و انجام تکالیف جز با صبر مُیَسَّر نیست، همان­طور که خدای سبحـان در اوصـاف مؤمنـان حقیقی می­فرماید: «وَ الَّذينَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ يُحافِظُون‏»[10]، «اَلَّذينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ»[11]. اینکه انسان در ضَرّاء و سَرّاء، در خوشی و ناخوشی و... ایمانش را حفظ کند، صبر می­طلبد. وقتی زندگی برگشت و انسان خود را در احاطۀ مشکلات و مصائب دید، برای اینکه متزلزل نشود و نلرزد و نلغزد، صبر لازم است. اولیای الهی و مؤمنان حقیقی که صابران واقعی هستند، هرگز در برابر مصائب و مشکلات و خوشی­ها و ناخوشی­ها متزلزل نمی­شوند «اَلْمُؤْمِنُ اَصْلَبُ مِنَ الْجَبَلِ»[12].

     پس عالی­ترین درجۀ صبر این است که انسان در برابر گناهان و معاصی مقاومت کند و در برابر نفس و شیطان که شبانه­روز تقاضای گناه و خواهش معصیت دارند، ایستادگی نماید و نلرزد و نلغزد و بر انجام واجبات و فرایض مداومت ورزد. کسی که بر واجباتش مداومت دارد، صابر است و کسی که بر گناهان صبر می­کند، متصبّر می­باشد، همانطور که در روايتی از حضرت امام صادق(عَلَیهِ­ السَّلام) آمده است: «هنگامى كه قيامت برپا شود، منادى ندا مى‏كند: صابران كجا هستند؟ در اينجا گروهى از ميان مردم حركت مى‏كنند و خود را معرفى مى‏نمايند. بار ديگر منادى صدا مى‏زند كه متصبّران كجا مى‏باشند؟ در اينجا نيز گروهى برمى‏خيزند و خود را معرفى مى‏كنند، راوى گويد: عرض كردم قربانت شوم صابران كيانند و متصبّران كدام افراد هستند؟ فرمودند: صابران كسانى مى‏باشند كه واجبات را انجام مى‏دهند و متصبّران آنها هستند كه از حرام دست باز داشتند و دنبال كارهاى زشت نرفتند»[13].

     حال اگر انسان از نعمات الهی حقیقتاً شکرگزاری نمود و آنها را در گناه و معصیت بکار نبُرد و در مسیر عبودیّت و بندگی بکار بست و بر ایمان خود محافظت و مداومت داشت و در برابر معاصی و گناهان خود را کنترل کرد و بر انجام تکالیف و عبادات اهتمام ورزید، شبیه الگوهای الهی می­گردد. حقیقتاً اگر آن بزرگواران نبودند و انسان را با حقایق و معارف الهی آشنا نمی­کردند، با وجود این همه ابزار انحراف و وجود نفس و شیطان، در این آشفته بازار، هرگز او به تنهایی قادر به حفظ خود در برابر محارم الهی نبود. کسانی که مسیر عبودیّت و بندگی را طی کردند و شکرگزار واقعی شدند، قبل از آخرت در دنیا متنعّم گشتند، چراکه از اندوه ها و غم و غصه ­های مذموم در امانند «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»[14]. ایشان همواره مُنعِم را بالای سر خود می­بینند و خود را در محضر ولی نعمت می­دانند و به یقین درمی­یابند که وقتی نعمت از اوست، کاربرد آن را هم باید خود او مشخص کند. مؤمن قبل از آخرت، در دنیـا متنعّم است، چراکه بـه هر کجـا که می­نگرد، دوست را می­بیند «نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار»[15]. همانطور که حضرت امام علی(عَلَيهِ ­السَّلام) می­فرمایند: «ما رَاَيْتُ شَيْئاً اِلاّ وَ رَاَيْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ وَ فيهِ»[16] هیچ چیزی را ندیدم، مگر اینکه دیدم خداوند را قبل از آن و بعد از آن و همراه با آن و در آن. مؤمن حقیقی به یقین دریافته است که نعمت حق را باید در راه حق بکار گرفت و پیوسته بر خود نهیب می­زند که آیا شایسته است نعماتی را که دوست عنـایت فرموده در راه دشمن استفـاده کنم؟ چنین انسان­هایی که شاکرین حقیقی و عباد واقعی پروردگار هستند و پشتوانۀ محکمی از شکر عملی دارند، ملبّس به شکر لسانی نیز هستند و چنین شکر لسانی که همراه با شکر عملی باشد، ارزشمند است، چراکه از سویدای جانشان برمی­خیزد و از جان و دلشان شکرگزار حق هستند. اینان مقرّ و معترف به این هستند که هرچه هست از اوست ولاغیر «وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ الله‏»[17]. آری اینان، زبانشان ترجمان قلبشان است و اذکار مبارک «اَلْحَمْدُ لِلّه»، «سُبْحانَ الله»، «شُکْراً لِلّه» کلام اینهاست. اگر شکر لسانی پشتوانۀ مستحکمی از شکر عملی و قلبی داشته باشد، شکر ارزشمند است، وگرنه کسی که لساناً «اَلْحَمْدُ لِلّه وَ شُکْراً لِلّه» می­گوید، ولی عملاً در مسیر باطل حرکت می­کند، هرگز شاکر حقیقی نیست.

     کسانی که شاکرین حقیقی نیستند و شکرگزاری عملی ندارند، درواقع شکر لسانی هم ندارند و در برابر هزاران نعمتی که خداوند در اختیارشان قرار داده، ناسپاس هستند. نعمت­های الهی خارج از شمارش هستند و از فرق سر تا نوک پای انسان را فرا گرفته­ اند «وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لا تُحْصُوها»[18]، امّا انسان­های ناسپاس با وجود این همه نعمات الهی و وظیفۀ شکرگزاری که بر عهده دارند، از میان هزاران داشته­هایشان، تنهـا به آن نعمتی که به ایشان داده نشده، توجه می­کنند و شبانه روز چشم و نگاه حسرتشان به نعمت­های دیگران است و دائم در این فکرند که چرا فلان نعمت ظاهری اعم از مال و ثروت و... به دیگری داده شده و به من داده نشده­ است و این چنین ناسپاسی می­کنند و ناسپاسی موجب کاهش نعمت می­گردد. چنین کسانی کافی است سری به بیمارستان­ها و بخش دیالیز و بیماران سرطانی و... بزنند و جوانان بیمار دیالیزی یا سرطانی را مشاهده کنند که تعدادشان کمتر از پیران نیست و یا به بیمارانی که مبتلا به آسم یا مشکل تنفسی هستند، توجه کنند که حسرت یک نَفَسِ عمیق را دارند. به فرمودۀ اساتید معظّم، «نعمت بودنِ هر نعمتی در فقدان آن معلوم می­شود». وقتی نعمتی از انسان گرفته شد، انسان می­داند که چه نعمتی داشته ولی قدردان نبوده ­است. عدّ ه­ای در دفع بول و مدفوع مشکل دارند، به این صورت که یا کنترل ادرار و مدفوع ندارند، ولذا شبانه­روز در خانه حبس هستند و کسی هم نمی­داند که چرا آنان بیرون نمی­روند و یا قدرت بر دفع ادرار و یا مدفوع ندارند و باید به صورت مصنوعی و توسّط وسیله­ای صورت گیرد. اینها همه گوشه­ای از نعمت­هایی هستند که خدای سبحان بخشیده، ولی اغلب ما به آنها توجه نمی­کنیم و روز به روز بر توقّعات و انتظاراتمان افزوده می­شود. بزرگان به هر جایی رسیده­اند، از طریق تعقّل و تفکّر بوده است. اولیای الهی نه تنها هرگز از درگاه الهی طلبکار نیستند، بلکه همیشه خودشان را بدهکار می­دانند تا می­رسد به وجود مقدّس حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­ اللهُ ­عَلَيه ­وَ­آلِهِ) که در اوج مقام توحید و بندگی، به پیشگاه الهی عرض می­کنند: «ما عَبَدْناكَ حَقَّ عِبادَتِكَ وَ ما عَرَفْناكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك‏»[19] (خدایا) آن­چنان که حق عبادتت بود عبادتت نکردیم، و آن­چنان که حق شناخت و معرفت تو بود، تو را نشناختیم.

     سراسر زندگی را نعمت­های پروردگار احاطه کرده است و اگر آن چند نعمتی هم که از باب امتحان به انسان داده نشده، داده می­شد، دنیا با بهشت تفاوتی نداشت. همچنین با توجه به اینکه افزایش نعمت و احساس بی ­نیازی، موجب طغیان می­گردد «اِنَّ الْاِنْسانَ لَيَطْغٰى‏﴿6﴾ اَنْ رَآهُ اسْتَغْنٰى‏﴿7﴾»[20]، لذا وقتی انسان با وجود کمبودها و کاهش و کسری­ هایی که در دنیا دارد، این­چنین طغیان می­کند، اگر همۀ نعمت­ها را در اختیار داشت، چه می­کرد؟!

 

[1]- نیست بر شما هیچ نعمتی مگر از جانب خداوند (مبارکه نحل/۵۳).

[2]- همانا گوش و چشم و قلب، همگی آنها مسئول هستند (مبارکه اِسراء/۳۶).

[3]- اگر شکر کردید، البته البته می­افزاییم شما را، و اگر کفر ورزیدید، همانا عذاب من البته شدید است (مبارکه ابراهیم(عَلَیهِ­ السَّلام)/۷).

[4]- بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۸۹

[5]- تکلیف نفرموده خداوند (هیچ) انسانی را مگر به اندازۀ توانایی­اش (مبارکه بقره/۲۸۶).

[6]- اگر شکرگزاری کرديد، البتّه البتّه می افزاييم شما را (مبارکه ابراهيم(عَلَیهِ­ السَّلام)/7).

[7]- کافی، ج۲، ص۹۵

[8]- گلستان سعدی(عَلَيهِ الرَّحمَة)

۱- بحارالانوار، ج74، ص153

۱- و کسانی که ايشان بر نمازهایشان محافظت دارند (مبارکه مؤمنون/ ۹).

۲- کسانی که ايشان بر نمازهایشان مداومت کنندگانند (مبارکه معارج/۲۳).

۳- مؤمن محکمتر از کوه است (بیان نورانی حضرت امام محمد باقر(عَلَیهِ­ السَّلام)؛ الکافی، ج۲، ص۲۴۱).

[13]- اِذا كانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ نادٰى مُنادٍ اَيْنَ الصّابِرُونَ فَيَقُومُ فِئامٌ مِنَ النّاسِ ثُمَّ يُنادِی اَيْنَ الْمُتَصَبِّرُونَ فَيَقُومُ فِئامٌ مِنَ النّاسِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِداكَ وَ مَا الصّابِرُونَ وَ مَا الْمُتَصَبِّرُونَ قالَ الصّابِرُونَ عَلى اَداءِ الْفَرائِضِ وَ الْمُتَصَبِّرُونَ عَلَى اجْتِنابِ الْمَحارِم‏‏ (بحارالانوار، ج68، ص83).

[14]- نه خوفی بر ایشان است و نه ايشان غمگین می­شوند (مبارکه بقره/۱۱۲).

[15]- حافظ(عَلَيهِ الرَّحمَة)

[16]- فیض کاشانی ، عین الیقین، ج1، ص49

[17]- آنچه از نعمتها داريد، همه از سوى خداست‏ (مبارکه نحل/۵۳).

[18]- و اگر به شماره درآورید نعمت­های خداوند را، نمی­توانید حساب کنید آنها را (مبارکه نحل/18).

[19]- بحارالانوار، ج۶۸، ص۲۳

[20]- همانا انسان البته طغیان می­کند﴿6﴾ اینکه ببیند خود را بی­نیاز﴿7﴾ (مبارکه علق/۶و۷).