خدای سبحان، آن معلّم ازل و ابد، بندگانش را با آیات قرآن کریم تربیت می­فرماید تا با عمل به تعالیم عالیۀ قرآن کریم و دین اسلام که جامع­ترین دین می­باشد، آنها را به سعادت دارَین برساند. خداوند متعال برای بندگانش، چیزی کم نگذاشته و دین اسلام تمام نیازهای انسان­ها اعم از ظاهری، باطنی، مادّی، معنوی، فردی، اجتماعی، دنیوی و اُخروی و... را پاسخگوست.

     خدای سبحان در راستای تعلیم بندگانش در قرآن کریم، به تعریف اوصاف گروه نیکوکار و بدکار می­پردازد تا به این ترتیب، دفینه ­های وجود انسان، شکوفا شود و گنجینه ­های درونش استخراج گردد و مشمول آیۀ شریفۀ «كُنْتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاس‏»[1] گردد، چراکه بهترین دین باید بهترین امّت تحویل دهد. اگر آیات شریفۀ سابق، شرح اوصاف منافقین بود، و بیان می کرد که: آنها ثَبات شخصیّتی و ایمانی ندارند و در مجالس معصیت شرکت می­کنند و دوستانی از غیرمؤمنین اتّخاذ می­کنند، درواقع به مؤمنان می ­آموزد که اینها نشان و علامت منافقین است و مؤمنین از این اوصاف به دورند و دارای ثبات شخصیّتی هستند و دوستانشان در شأن ایمان و توحید هستند و در محافل معصیت شرکت نمی­کنند و میانشان اتّحاد برقرار است. اگر منافقین اتّحاد ندارند «تَحْسَبُهُمْ جَميعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتّى ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُون‏»[2]، مؤمنان با یکدیگر متّحد می باشند. علامت نفاق، تفرقه، و علامت ایمان، اتّحاد است و مؤمنان واقعی پيوسته به اتّحاد مزيّن و ملبّس و مجهّز می باشند. آری، تا زمانی که لوازم پیروزی که ایمان و اتّحاد است، برقرار باشد، مؤمنین پیروزند. اگر در اقصٰی نقاط عالم، مسلمانان تحت ظلم و شکنجه هستند، به این علّت است که اتّحاد و یکپارچگی خود را در برابر دشمن از دست داده اند. از اینرو خدای سبحان می­فرماید: شما متّحد باشید تا همیشه پیروز باشید.

     حال خداوند متعال در دو آیۀ شریفۀ مورد بحث، پنج صفت از اوصاف منافقین را برای تعلیم بندگانش بیان می­فرماید که چهار صفت در آیۀ اول و یک صفت در آیۀ دوم مطرح شده است که ذیلاً استفاده می­شود:

     صفت اوّل، خدعه و نیرنگ: اوّلین صفت منافقین که در آیۀ شریفۀ مورد بحث مطرح شده، صفت خدعه و نیرنگ و دروغ و تزویر و ریاء و دورنگی و حیله­گری و حقه­بازی و غلّ و غش و کلّاشی است «يُخادِعُونَ اللهَ». اینان با نزدیک شدن به مؤمنان و حضور در مجالس آنان می­خواهند خداوند و رسولش و مؤمنین را بفریبند. مؤمنین، اهل صداقت و خلوص و بی ­رنگی و بی­ ریایی می­باشند. امّا منافقین، اهل خدعه و دروغ و حیله­گری و ریاء هستند. یعنی مؤمنین دو شخصیّتی و دوچهره نیستند. مؤمنین رنگ و صبغۀ الهی و توحیدی دارند «صِبْغَةَ اللهِ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً»[3]. مؤمنین، مزیّن به ایمان هستند و اهل صفا و صدق و خلوصند، ولی منافقین، اهل خدعه و نیرنگ می­باشند، ولذا با خداوند و مؤمنین نیز خدعه می­کنند، غافل از اینکه طرف آنها، خدای سبحان است که «عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَة»[4] و «يَعْلَمُ السِّرَّ وَ اَخْفٰى‏»[5] است و آنچه را که حتی برای خودشان مشهود نیست، خداوند می­داند.

     قابل توجه است: منافقین می­خواهند مؤمنین را فریب دهند، درحـالی که خداوند می­فرمـاید: «يُخادِعُونَ اللهَ» خداوند را فریب می­دهند. ملاحظه می­شود که خدای سبحان، خدعه و فریب و حیله به مسلمانان را خدعه و فریب به خود محسوب می­کند، چراکه مؤمنین منسوب به خداوند هستند «اِنَّ اللهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا»[6]، همانطور که اطاعت از رسول الله(صَلَّی ­اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ­آلِهِ) و بیعت با آن حضرت را اطاعت و بیعت با خود بیان می فرماید «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللهَ»[7]، «اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعُونَ الله‏»[8] (پيامبرم) کسانی که با تو بیعت کردند، در حقیقت با خداوند بیعت نموده اند.

     خدای سبحان مبرّی و منزّ ه از خدعه و فریب و نیرنگ و حیله است و اینکه می­فرماید: «وَ هُوَ خادِعُهُمْ» منظور این است که جوابِ خدعه و نیرنگ منافقان را می­دهد. از حضرت امام رضا(عَلَيهِ­ السَّلام) مذکور است که در مورد «يُخادِعُونَ اللهَ وَ هُوَ خادِعُهُم‏» فرموده اند: «اِنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالى لا يَسْخَرُ وَ لا يَسْتَهْزِئُ وَ لا يَمْكُرُ وَ لا يُخادِعُ وَ لكِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يُجازيهِمْ جَزاءَ السُّخْرِيَّةِ وَ جَزاءَ الْاِسْتِهْزاءِ وَ جَزاءَ الْمَكْرِ وَ الْخَديعَةِ»[9] خداى تبـارك و تعالى استهزاء و ريشخند و مكر نمی كند و فريب نمی دهد، وليكن آن جنابِ عزّ و جلّ ايشان را جزاء می دهد به جزاء سخريه و جزاء استهزاء و جزاء مكر و فريب‏ «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللهُ وَ اللهُ خَيْرُ الْماكِرين‏»[10] و خداوند آثار این خدعه را به خودشان برمی­گرداند. منافقین نمی­دانند که با این حیله­گری و خدعه، درواقع علیه خود اقدام می­کنند و به خودشان خدعه و حیله می­کنند «وَ ما يَخْدَعُونَ اِلاّ اَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُون‏»[11]، «وَ ما يَمْكُرُونَ اِلاّ بِاَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ»[12] و خود را از سعادت دارَین، محروم و بی بهره می­سازند.

     «یکی از بزرگان به کسبه و اهل بازار می­فرمود: مواظب باشید مسافران غریب سر شما کلاه نگذارند. کسبه جواب دادند: آنان افراد ساده دل هستند و نمی­توانند ما را فریب دهند، ما می­توانیم آنان را فریب دهیم. آن مرد بزرگ جواب می داد: منظور من هم همین است. مواظب  باشید به خاطر سرمایه­ های ظاهری، سرمایه­ های حقیقی را از دست ندهید»! سرمایۀ ناچیزی را به دست می­آورید و سرمایۀ ایمان را از دست می­دهید و توجه کنید که چه به دست می­آورید و چه از دست می­دهید!

     آن کسبـه ای که اهل فریب و اهل غش در معامله و احتکار و گران­فروشی و ایجاد بازار سیاه می­باشند و خدعه می­کنند، در حقیقت خودشان را به بدبختیِ دنیا و آخرت می­کشند «وَ ما يَمْكُرُونَ اِلاّ بِاَنْفُسِهِمْ». چنین کسانی پاسخِ خدعۀ خود را دریافت خواهند کرد و خداوند متعال بـا سلب توفیق از ایشـان، آنها را رها و سرنگون می­سازد و در روز قیامت به کیفر اعمالشان خواهند رسید «وَ هُوَ خادِعُهُمْ». منافقین در روز قیامت به مؤمنین می­گویند: آیا ما با شما نبودیم؟ «يُنادُونَهُمْ اَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُم‏»[13] و مؤمنین جواب می­دهند: «قالُوا بَلى‏ وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ اَنْفُسَكُمْ»[14] بله با ما بودید، ولى شما خود را به هلاكت افكنديد و آنچه که امروز شما را به عذاب کشانید و روانۀ آتش نمود، این حیله­ گری­ها و دورویی­ ها و تزویرها و نیرنگ­ها و خدعه­ کاری­های شما بود.

     صفت دوّم، کسالت در نماز: منافقین زمانی که می­خواهند نماز بخوانند، در حال کسالت و سستی و تنبلی، نماز را اقامه می­کنند «وَ اِذا قامُوا اِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى». منافقین در باطن کافر هستند و اعتقادی به نماز ندارند و از باب ریاء و تزویر نماز می­خوانند تا خود را مؤمن جلوه دهند. به ظاهر در نماز جماعت شرکت می­کنند تا از مزایای اسلام بهره مند شوند و چنانچه جبهۀ ایمان پیروز شد، بهره ببرند، ولذا برای تظاهر و ریاء بـا بی­حـالی و کسالت و سستی و خسته ­حالی و به صورت تحمیلی در صف نماز جماعت مسلمانان حاضر می­شوند. امّا مؤمنان واقعی، عالی­ترین و لذت بخش­ترین زمانِ زندگیشان، نماز است. حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی ­الله ­عَلَيهِ­ وَ­آلِهِ) می­فرمایند: «گرسنه از طعام سیر می­شود و تشنه از آب، سیراب می­گردد، ولی من از نماز سیر نمی­شوم»[15]. در بیان دیگری از آن حضرت مذکور است: «اِنَّ اللهَ جَعَلَ قُرَّةَ عَیْنی فِی الصَّلوةِ»[16]. همچنین آن بزرگوار در اوقات نماز می­فرمودند: «اَرِحْنا یا بِلالُ»[17] ای بلال! اذان بگو تا ما را به روح و ریحان برسانی. هر عبادتی در حد خود، انسان را با خداوند مرتبط می­سازد و با توجه به اینکه نماز در سرلوحۀ اعمال عبادی انسان قرار دارد، لذا موجب تقرّب بـالـاتر بـه خداوند می­شود. عالی­ترین قرب و ارتباط با خداوند در نماز حاصل می­شود. هر عبادتی، ذکر و یاد الهی است و نماز به عنوان عالی­ترین عبادت، ذکر اکبر است «وَ لَذِكْرُ اللهِ اَكْبَرُ»[18]. هر عبـادتی، انسـان را بـه آرامش می­رساند «اَلٰا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوُبُ»[19]، و نماز که بالاترین عبادت است، آرامش بالاتری به انسان می­دهد. هر عبادتی نور است، ولی عالی­ترین نورانیّت از نماز حاصل می­گردد «الصَّلاةُ نُورُ الْمُؤْمِن‏»[20]. اما همین نماز برای منافقین، تحمیلی و کسالت بار است و درواقع خداوند متعال با بیان این صفت از اوصاف منافقین، به مؤمنان، درس و پیام جاویدان می­دهد که ای مؤمنین، نماز را با کسالت خواندن و در حال خستگی اقامه نمودن، نشان نفاق و صفت منافقین است. مؤمن به نماز اشتیاق دارد و عالی­ترین نشاط و اشتیاق و آرامش مؤمن با خداوند در حال نماز است. از اینرو سعی کنید این شوق به نماز را در خودتان تقویت کنید. امّا در اینکه چگونه می­توان شوق و اشتیاق به نماز را تقویت نمود، از مفسّران عظام مذکور است: اگر انسان در خارج از نماز، خودش را مهار کند و از گناهان و معاصی حفظ نماید، خداوند متعال، نمازِ خوب به او عنایت می فرماید و حضور قلب پیدا می کند و خداوند به هنگام نماز مواظب او خواهد بود. آری، اگر انسان خارج از نماز خود را از گناهان حفظ کند، در داخل نماز حضور در محضر ربوبی را احساس و درک می نماید. حضور قلب نور است. کسی که نماز صبح او قضا می شود، در نماز ظهر، حضور قلب نخواهد داشت، مگر اینکه با توبه و انابه، تجدید عهد و پیمان کند. از اینرو انسان باید با کنترل خود در بیرون از نماز و مراقبت از اعمال و خودداری از خلاف ها و معاصی، این حال را برای خودش فراهم کند تا نماز را با کسالت اقامه نکند. با توجه به اینکه عالی ترین ارتباط انسان با خداوند در نماز است، و عالی ترین توجه خداوند به مؤمن در نماز می باشد، لذا هر چقدر نماز طول بکشد، از آن لذّت می برد. از اول تا پایان نماز، مؤمن را نور احاطه می کند و این نور و برکت ها را هر آن بیشتر دریافت می دارد. از حضرت امام صادق(عَلَيهِ ­السَّلام) روايت شده است که: «اميرالمؤمنين على(عَلَيهِ­ السَّلام) مردى را ديدند كه شتابان و بدون رعايت طمأنينه نماز مى‏گزارد، از او پرسيدند: چند وقت است كه چنين نماز مى‏ گزارى؟ گفت: مدتى است، فرمودند: مَثَلِ تو در پيشگاه خداوند مَثَلِ كلاغ است كه نوک به زمين مى‏زند...، سپس اميرالمؤمنين(عَلَيهِ ­السَّلام) فرمودند: همانا دزدترينِ دزدان كسى است كه از نماز خود مى‏دزدد»[21]. هر چقدر انسان احترام بیشتری به نماز قائل شود، مورد احترام بالاتر خداوند متعال قرار خواهد گرفت، چراکه خدای سبحان به نماز بیش از هر عبادتی احترام قائل است.

     صفت سوّم، اعمال ریایی و تظاهر به ایمان: منافقین اهل ریاء و سُمعه هستند «يُراؤُنَ النّاسَ»، یعنی یا از طریق دیداری یا از طریق شنیداری می خواهند کارهای خود را به دیگران اطّلاع دهند. امّا مؤمنان حقیقی صادق و خالص هستند و از اوصاف منافقین و صفت نفاق فاصله دارند. همانطور که ارزش طلا به عیار و خلوص آن است، ارزش انسان هم به خلوص اوست. عملی که خالص برای خداوند است، گرچه به ظاهر کم باشد، ارزش زیادی دارد و عملی که برای خداوند صورت نگیرد، گرچه به ظاهر زیاد باشد، ولی ارزشی ندارد، همانطور که حضرت علی(عَلَيهِ­ السَّلام) فرمودند: «لا یَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوٰی وَ کَیْفَ یَقِلُّ مٰا یُتَقَبَّلُ»[22] کم نمی باشد عملی که باتقواست و چگونه کم باشد عملی که مورد قبول (پروردگار) واقع می شود. از وجود مقدّس حضرت فاطمۀ زهرا(سَلامُ­ اللهِ­ عَلَيها) نیز مذکور است: «مَنْ اَصْعَدَ اِلَی اللهِ خٰالِصَ عِبٰادَتِهِ اَهْبَطَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ اِلَیْهِ اَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ»[23] کسی که عبادت خـالصانۀ خـود را به سوی خداوند صعود دهد، خداونـد عزّ و جـلّ عالی ترین مصلحت  او را به سوی او هبوط می دهد. وقتی بنده در حد توانش، اخلاص ورزید، خدای سبحان مراتب اخلاص او را ارتقاء داده و از مرتبۀ مخلِص بودن به مرتبۀ مخلَص بودن می رساند، همانطور که پیامبران را بندگان مخلَص خود معرفی فرموده و آنان را به صفت مخلَص بودن می ستاید «اِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا الْمُخْلَصینَ»[24].

     صفت چهارم، یاد نکردن پروردگار: منافقین چون دروناً موحّد نیستند، خداوند را یاد نمی کنند مگر اندکی «وَ لا يَذْكُرُونَ اللهَ اِلاّ قَليلاً» و اگر گاهگاهی هم خدا را یاد می کنند، بخاطر ریاء و خودنمایی است، لکن مؤمنان حقیقی که موحّدان واقعی هستند، پیوسته به یاد خداوند می باشند «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللهَ ذِكْراً كَثيراً»[25]. مؤمن حقیقی و واقعی، کثیرالذّکر است، همانطور که کثیرالفکر است. تمام برنامه های خداوند در پهنۀ هستی اعم از ارسال رُسُل، انزال کُتُب آسمانی، وضع عبادات و... برنامه های غفلت زدایی است تا انسان را ذاکر و متوجه خالقش نماید، درحالی که تمام برنامه های شیطان برنامه های غفلت زایی است. خداوند می خواهد بندگان خود را ذاکر کند، و شیطان می خواهد آنها را غافل نمايد. خداوند انسان را به فطرت توحیدی سرشته و حضرات انبیاء(عَلَيهِمُ­ السَّلام) و کُتُب سماوی را ارسال فرمود، تا فطرت توحیدی او را شکوفا سازند. نبوّت و کُتُب آسمانی و تمام اعمال عبادی همه برای تذّکر است، تا می رسد به نماز که بالاترین ذکر است «وَ لَذِکْرُ اللهِ اَکْبَرُ»[26]. مؤمن همیشه به یاد خداوند است، ولذا خداوند هم به یاد اوست و از معصیت و خطاء مصونیت دارد، امّا آنجا که انسان ذاکر نیست، شیطان به او طمع می کند و او را به غفلت می اندازد و به سوی گناه و انحراف بیشتر پیش می رود و او را به درجات پایین تر سقوط می دهد.

     خداوند متعال با بیان اوصاف منافقین در آیۀ شریفه، درواقع مؤمنین را معرّفی می فرماید، یعنی اگر منافق به یاد خدا نیست و یا خداوند را کم یاد می کند «وَ لا يَذْكُرُونَ اللهَ اِلاّ قَليلاً»، مؤمن دائم به یاد خداست و به صفت ذاکر مزیّن می باشد. مؤمن کثیر الذّکر است. هر بار که مؤمن خداوند را یاد می کند، خداوند او را چندین برابر یاد می فرماید «فَاذْكُرُونی‏ اَذْكُرْكُمْ»[27] و وقتی خداوند بنده را یاد فرمود، بنده رشد می کند و ایمانش ارتقـاء پیدا می کند و معرفتش افزایش می یابد و بر نورانیّت قلبی و باطنی او افزوده می شود، همانطور که حضرت امام علی(عَلَيهِ­ السَّلام) فرمودند: «اَلذِّکْرُ نُورٌ وَ رُشْدُ»[28] ذکر الهی نور و روشنایی و رشد و تعالی است. خداوند متعال در قرآن کریم در بیان اوصاف مؤمنین می فرماید: «اِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرُون‏»[29]، همانا متّقین، وقتی متوجه شدند که شیطـان، قلب آنـان را طواف می کند، بلافاصله خداوند را یـاد می کنند و آن زمان بینا می شوند. هر چقدر انسان به یاد خداوند باشد، بینـاست و همین کـه خداوند را فراموش کرد، اَعمی و نابینا می گردد «وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكْری فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ اَعْمى‏»[30]. مؤمنان واقعی و اولیای الهی در پرتو یاد پروردگار، قبل از آخرت در بهشت دنیا متنعّم هستند و درواقع یاد پروردگار، بهشت دنیوی مؤمنان است. بر این اساس که مؤمنان همواره با پروردگار مأنوس هستند، لذا هیچ وقت احساس تنهایی و حزن و اندوه نمی کنند. مؤمنین، چون همیشه با خداوند هستند، خداوند هم بـا آنهـاست «رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه‏»[31]، «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ»[32]. عالی ترین و زیباترین و لذّت بخش ترین حال برای مؤمن، به یاد خدا بودن است «اَلذِّکْرُ لَذَّةُ الْمُحِبّینَ»[33].

     صفت پنجم، حرکت میان کفر و ایمان: منافقین میان کفر و ایمان مردّد و دودل هستند و گاهی به سوی مؤمنان می روند و گاهی به جانب کافران حرکت می کنند «مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ». نزد حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی ­اللهُ ­عَلَيهِ ­وَ­آلِهِ) و مؤمنین، اظهار ایمان می کنند «اِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ اِنَّكَ لَرَسُولُ اللهِ»[34] و نزد کافران، اظهار کفر می نمایند.

     کافر به دو قسم است: کافرانی که اظهار کفر می کنند و کافرانی که اظهار ایمان می نمایند، ولی در باطن کافر هستند. عدّ ه ای از مفسّرین فرموده اند: منافقین، متحیّر میان این دو (کفر و ایمان) هستند، ولی استاد جوادی آملی می فرمايند: «منافق، متحیّر نیست، بلکه جزم و تصمیم دارد که با مردم دورو و دوچهره باشد. در ظاهر به گونه ای عمل می کنند و در باطن به شکل دیگری هستند». منافقین نه در صف مؤمنین هستند و نه در صف کفّار و با هر دو گروه، روابط ظاهری را حفظ می کنند تا هر کدام پیروز شدند، بگویند ما با شما هستیم و از مزایای آنان بی بهره نمانند. منافقان ظاهراً دعوی ایمان می کنند ولی باطناً تهی از ایمان هستند. آنان، مسلمانان را سفیه و نادان و خود را عاقل می دانند «وَ اِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا اَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ»[35].

     خداوند متعال با بیان آیۀ شریفۀ مورد بحث، درواقع این پیام را به بندگانش می رساند که: اگر شما مؤمن هستید، باید از ثبات ایمانی که نشانۀ مؤمن است برخوردار باشید. منافق پیوسته مردّد و متزلزل است و ثبات ایمانی و شخصیّتی ندارد، ولذا هیچ وقت آرام نیست و پیوسته رنگ عوض می کند و تغییر موضع می دهد و پیوسته در فکر حفظ موضع خود است. امّا مؤمن حقیقی قبل از آخرت، در دنیا از آرامش و سکونت روحی برخوردار است «اَلٰا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[36]. این اعمال آگاهانه و تجرّی و دوچهرگی و خدعۀ منافقین باعث شد که به قهر الهی گرفتار شده و از هدایت ویژۀ الهی محروم گشتند که این اضلال، اضلال کیفری است و خداوند متعال در پایان آیۀ شریفه می فرماید: «وَ مَنْ يُضْلِلِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبيلاً» کسی را که خداوند اضلال کند، پس برای او راه هدایت و رستگاری میسور نیست.

     خداوند اضلال ابتدایی ندارد. ابتدا هر چه هست هدایت است و ضلالت نیست. خدای سبحان دو هدایت و یک ضلالت دارد. هدایت اوّلیه و ابتدایی استثناءناپذیر است و تمام انسان ها از آن بهره مند هستند، ولی هدایت دوم پاداشی است، یعنی اگر انسان با هدایت اوّلیه به راه آمد و قدردانی نمود و توجیه نکرد و عمل نمود، خداوند متعال بار دیگر برای او هدایت بالاتری را بطور تکوینی، به عنوان پاداش اعطاء می فرماید که آن هدایت ثانویه است، همانطور که فرمود: «وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُم‏»[37]. امّا ضلالت یکی است، وقتی انسان خودش عالمانه و عامدانه راه ضلالت را طی کرد و بیراهه رفت، خداوند هم او را گمراه تر می کند و به ضلالت بالاتری گرفتار می سازد «فَلَمّا زٰاغُوا اَزٰاغَ اللهُ قُلُوبَهُمْ»[38].

     لازم به توضیح است: اضلال مانند هدایت، امر وجودی نیست و چنین نیست که خداوند اضلال را هم همانند هدایت بدهد، بلکه اضلال، سلب توفیق الهی و ندادن هدایت ویژه به بنده و به حال خود رها کردن است که در این صورت، بنده سقوط می کند، همچنان که وقتی مادر، دست کودک را رها می کند، کودک سقوط می نماید. خدای سبحان پس از اینکه مهلت ها و فرصت های فراوانی برای هدایت و راهیابی به بنده اش می دهد، چنانچه بنده نپذیرد و همچنان به تَجرّی و طغیان و ستیزه جویی ادامه دهد، راه های هدایت ویژه را به روی او می بندد و او را به ضلالت کیفری گرفتار می کند.

     پس ضلالت ابتدائی وجود ندارد و ضلالت یکی است و آن هم ضلالت کیفری است و برای کسی که مبتلا به ضلالت کیفری پروردگار شود، راه هدایت و کمال بسته خواهد بود «وَ مَنْ يُضْلِلِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبيلاً».

     البته لازم به توضیح است که: باب توبه به روی هیچ کس بسته نیست. توبه بزرگ ترین باب رحمت پروردگاری است که پیوسته به روی بندگان گشوده است و حتّی به روی آلوده ترینِ انسان ها هم بسته نیست، ولذا اگر انسانِ ضالّ هم در مقام توبه درآید، خداوند متعال او را می پذیرد و هدایت می فرماید.

     «بارالهـا! بـه روان مقدّس حضـرت محمّـد و آل محمّـد(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ ­وَ­آلِهِ) درود فرست و در امر ظهـور و فرج مـولا و مقتدایمـان حضـرت ولیّ­ عصر(عجِّل­ اللهُ­ تعالی ­فَرَجَهُ­ الشَّريف) تعجیل بفرما. پروردگارا! توفيق بيداری از خواب گران غفلت و توبۀ حقيقی از تمام خطاها و قصورها و معاصی به همۀ ما مرحمت بفرما. خداوندا! توفيق تأسّی از انسان­های کامل در تمام زمینه­ ها و سیراب شدن از چشمه کوثر به دست ساقی کوثر به همۀ ما عنایت بفرما. پروردگارا! توفیق صبر و شکر و تسلیم و رضا بر تمام داده­ ها و مواهب و نعمت­ها و تمام مصائب و مشکلات به همۀ ما کرامت بفرما. بارالها! توفيق کسب سرمایۀ ایمان و تقوا و اخلاص و یقین به همۀ ما مرحمت بفرما. به بیماران مؤمنین شفای عاجل عنایت بفرما. اموات محترم غریق رحمت بفرما. به مسلمـانـان ستمدیده علی الخصوص مردم مظلوم فلسطین، عراق، سوریه و يمن نجات کرامت بفرما».

«بِالنَّبِيِّ مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الطّاهِرينَ     صَلَواتُکَ عَلَيهِ وَ عَلَيهِمْ اَجْمَعينَ»

 

[1]- شما نیکوترین امتی بوديد که خارج کرده شديد به سوی مردم (مبارکۀ آل عمران/110).

[2]- آنها را جمع و متّفق می پندارید درحالی که قلوبشان پراکنده است، آن به این دلیل است که ایشان قومی هستند که تعقّل نمی کنند (مبارکۀ حشر/14).

[3]- رنگ خداوند و کیست بهتر از خداوند از نظر رنگ آمیزی (مبارکۀ بقره/138).

[4]- دانای غیب و آشکار (مبارکۀ تغابن/18).

[5]- می داند نهان و نهان تر را (مبارکۀ طه/7).

[6]- همانا خداوند دفاع می کند از کسانی که ایمان آورده اند (مبارکۀ حج/38).

[7]- کسی که اطاعت کند رسول را، پس به تحقیق اطاعت کرده است خداوند را (مبارکۀ نساء/80).

[8]- مبارکۀ فتح/10

[9]- توحید صدوق، ص163

[10]- و مکر کردند و مکر کرد خداوند و خداوند بهترینِ مکرکنندگان است (مبارکۀ آل عمران/54).

[11]- و خدعه نمی کنند مگر بر نفسهایشان، درحالی که درک نمی کنند (مبارکۀ بقره/9).

[12]- و مکر نمی کنند مگر بر نفسهایشان، درحالی که درک نمی کنند (مبارکۀ انعام/123).

[13]- مبارکۀ حدید/14

[14]- مبارکۀ حدید/14

[15]- نهج الخطابه، ج1، ص411

[16]- همانا خداوند قرار داده است نور چشم مرا در نماز (طرائف الحکم، ج2، ص452).

[17]- مفتاح الفلاح في عمل اليوم و الليله، ص182

[18]- و البته یاد خداوند بزرگتر است (مبارکۀ عنکبوت/45).

[19]- آگاه باشيد با یاد خداوند آرام می گیرند دلها (مبارکۀ رعد/28).

[20]- نماز نور مؤمن است (بیان نورانی حضرت پیامبر اکرم(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ ­وَ­آلِهِ)؛ جامع الاخبار، ص85).

[21]- اَبْصَرَ اَميرُ الْمُؤْمِنينَ(عَلَيهِ ­السَّلام) رَجُلًا وَ هُوَ يَنْقُرُ بِصَلاتِهِ فَقالَ مُنْذُ كَمْ صَلَّيْتَ بِهذِهِ الصَّلاةِ فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ مُنْذُ كَـذا وَ كَـذا قالَ مَثَلُكَ عِنْدَ اللَّهِ مَثَلُ الْغُرابِ اِذا ما نَقَرَ ... ثُمَّ قالَ اَميرُ الْمُؤْمِنينَ(عَلَيهِ ­السَّلام) اِنَّ اَسْرَقَ السُّرّاقِ مَنْ سَرَقَ مِنْ صَلاتِه‏ (روضه الواعظين و بصيرة المتعظين، ج‏2، ص319).

[22]- نهج البلاغه، حکمت91

[23]- بحارالانوار، ج67، ص249

[24]- همانا او از بندگان مخلَص ما بود (مبارکۀ یوسف(عَلَيهِ­ السَّلام)/24).

[25]- ای کسانی که ایمان آوردید، یاد کنید خداوند را یاد کردن بسیار (مبارکۀ احزاب/41).

[26]- و البته یاد خداوند بزرگتر است (مبارکۀ عنکبوت/45).

[27]- پس یاد کنید مرا تا یاد کنم شما را (مبارکۀ بقره/152).

[28]- تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص189

[29]- مبارکۀ اعراف/201

[30]- و کسی کـه روی گـردانـد از ذکـر من، پس همـانـا برای او تنگ می شـود معیشتش و محشور می نماييم او را در روز قیامت نابينا (مبارکۀ طه/124).

[31]- خدا از آنها راضی است و راضی هستند از او (مبارکۀ مائده/119).

[32]- (خدا) آنها را دوست دارد و دوست دارند (آنها) او (خداوند) را (مبارکۀ مائده/54).

[33]- ذکر و يادِ خداوند، مایۀ لذت محبان و دوستان است (بيان نورانی حضرت امام علی(عَلَيهِ­ السَّلام)؛ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص189).

[34]- هنگامی که منافقان نزد تو آیند، می گویند: ما شهادت می دهیم که همانا تو رسول خدایی (مبارکۀ منافقون/1).

[35]- و هرگاه گفته شود به ایشان ایمان آورید چنانچه ایمان آوردند مردم، گویند: آیا ایمان آوریم همچنانکه ایمان آوردند نادانان، آگاه باشيد همانا ایشانند بی خردان، ولکن نمی دانند (مبارکۀ بقره/13). 

[36]- آگاه باشید با یاد خداوند آرام می گیرند قلب ها (مبارکۀ رعد/28).

[37]- و کسانی که هدايت يافتند، می افزاید هدایتشان را و می دهد ایشان را تقوایشان را (مبارکۀ حضرت محمد(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ ­وَ­آلِهِ)/17).

[38]- پس زمانی که گمراه شدند، گمراه کرد خداوند قلب هایشان را (مبارکۀ صف/5).