*تفسير: عصمت حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِه) و اولواالامر، عامل اطاعت مطلقه از ایشان:

     آیة شریفة مورد بحث از جامع­ترین آیات اصولی است که دارای سه بخش می­باشد: بخش اوّل، اطاعت از خداوند و رسول خدا(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِه) و اولواالامر می­باشد که درواقع یک اطاعت است نه سه اطاعت و همه به توحید برمی­گردد. قرار گرفتن اطاعت رسول خدا(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِه) و اولواالامر در کنار اطاعت خداوند، دلالت دارد بر اينکه اطاعت از آن بزرگواران، جدا از اطاعت از ذات اقدس پروردگار نیست، چراکه اطاعت از رسول الله(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِه) و اولواالامر را که امامان معصوم(عَلَيْهِم‌السَّلام) هستند، خداوند متعال در کنار اطاعت خود واجب فرموده است، قول آنان قول­الله و فعل آنان فعل­الله و امرشان امرالله و نهیشان نهی­الله است.

     پس خداوند متعال که اطاعت از رسول الله(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِه) و اولواالامر را در کنار اطاعت خود واجب فرموده، دلالت دارد بر اینکه همه یک اطـاعت است و همة اطـاعت­ها به توحید برمی­گردد و اطاعت رسول­الله(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِه) و اولواالامر پرتوی از اطاعت خداوند می­باشد و در طول آن است نه در عرض آن. آن بزرگواران به دليل عصمت، در هر زمینه، از عصیان و نافرمانی و خلاف و خطای عمدی و سهوی مصون و محفوظ هستند. معصوم(عَلَيْهِ‌السَّلام) کسی است که حتی سهواً هم خطا و اشتباه نمی­کند، چراکه در غیر این صورت وحی الهی قابل اعتماد نبود.

     در اهمیت و وجوب اطاعت از اولواالامر همین بس که بعد از اطاعت خداوند و اطاعت رسول خدا(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِه)، دیگر «اَطیعُوا» تکرار نشده است «اَطيعُوا اللهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْكُمْ» و مطلب مذکور بیانگر این حقیقت است که همة آنها، یک اطاعت بیش نیست.

     استاد جوادی آملی فرمودند: حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِه) قبل از رحلتشان پرچم هدایت را به دست کسانی دادند که بمنزلة خودشان و نفسشان بودند و آنان را کشتی هدایت معرفی فرمودند. نورپاشی عترت(عَلَيْهِم‌السَّلام) مانند نورپاشی قرآن کريم «لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ»[1] است.

     وقتی حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِه) برای اعزام و عزیمت به جنگ تبوک آماده می­شدند، حضرت امام علی(عَلَيْهِ‌السَّلام) را موظّف فرمودند که در مدینه بمانند و فرمودند: «اَنْتَ مِنّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى اِلّا اَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدی‏»[2] تو برای من بمنزلة هارون به حضرت موسی(عَلَيهِ­السَّلام) هستی مگر اينکه پيامبری بعد از من نخواهد آمد.

     حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِه) بعد از بیست و سه سال رنج رسالت که حقیقتاً طاقت­فرسا بود، همانطور که خود آن بزرگوار فرمودند: «ما اُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ ما اُوذيتُ‏»[3]، دو مرکز ثقل مهم به نام قرآن و عترت(عَلَيْهِم‌السَّلام) در جامعه باقی گذاشتند و این دو ملازم همدیگر و تفکیک­ناپذیر هستند «اِنّی تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی اَهْلَ بَيْتی وَ اِنَّهُما لَمْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَیَّ الْحَوْض‏»[4]. حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِه) درحالی که مردم عربستان را زیر پرچم توحید درآورده بودند، امر عظیم ولایت را به دوازده جانشین خود سپردند.

     معجزات همة پیامبران از راه دیده­­ها بود، بمانند معجزة حضرت ابراهیم(عَلَيْهِ‌السَّلام) که آتش بر ایشان سرد و خاموش شد، یا معجزة حضرت موسی(عَلَيْهِ‌السَّلام) که عصا تبدیل به اژدها می­شد یا دست در گریبان خود فرو می­بردند و سفید و درخشان می­گشت (ید بیضا)، یا معجزة حضرت عیسی(عَلَيْهِ‌السَّلام) که مرده­ها را زنده کرده و بیماران برص و کور مادرزاد را شفا می­دادند و اینها برای اِقناع مردم بود، ولی در زمان رسالت حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌الِه) که رشد فکری مردم به حدّی رسیده بود که قرآن کریم را پذیرا شوند، معجزة آن حضرت، معجزة فرهنگی بود. بعبارت ديگر، معجزة انبیای گذشته از بیرون و از راه دیده­ها برآمد، ولی معجزة پیامبر آخرالزمان از درون و از راه دل­ها برآمد.

 

*مطالب تفسيري از تفسير تسنيم مباركة نساء استاد جوادي آملي و از تفاسير الميزان، مجمع البيان، تفسير نمونه و تفسير نور اقتباس گرديده است.

1- نه قطع­شدنی است و نه منع شدنی (مبارکه واقعه/33).

2- الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج1، ص8

3- اذيّت کرده نشده پيامبری مثل آنچه که اذيّت کرده شدم من (کشف الغمه فی معرفه الائمّه، ج2، ص537).

4- همانا من ترک کننده­ام در ميان شما دو وزنة سنگين، کتاب خداوند و عترت من، اهل بيتم را و همانا اين دو هرگز جدا نمی­شوند از هم تا اينکه وارد شوند بر من کنار حوض (کوثر) (الاحتجاج، ج2، ص450).