مطالبی که در جلسة سابق استفاده شد، با مطالب آية شريفة مورد بحث در راستای هم هستند، يعنی يک حقيقت می­باشند. هيچ پيامبری را ارسال نکرديم، مگر اينکه به اذن­الله مُطاع باشند «وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلاّ لِيُطاعَ بِاِذْنِ اللهِ». مطلب مذکور اين حقيقت را می­رساند که مُطاع بودن، از شئون نبوّت عامّه است و اختصاص به حضرت پيامبر اسلام(صَلَّي­­ اللهُ­ عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) ندارد، يعنی تمام انبياء عظام(عَلَيهِمُ ­السَّلام) بـه دليل عصمت مُطـاع می­بـاشند و معصوم بودن نيز از شئون نبوّت عامّه است و همة پيـامبران، معصوم هستند، هرچند که مراتب عصمت تفـاوت دارد. عصمت حضرت پيـامبر اسلام(صَلَّي­­ اللهُ­ عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) و اهل­بيت(عَلَيهِمُ ­السَّلام) فراتر از عصمت تمام انبيای گذشته حتّی پيامبران اولواالعزم است.

     اطاعت از حضرات انبياء(عَلَيهِمُ ­السَّلام) بالذّات نيست، بلکه به فرمان الهی و از ناحية خداوند است و پيامبران هرچه دارند، از ناحية خدای سبحان است، ولذا امّت­هايشان را اين­چنين دعوت می­کنند که: «فَاتَّقُوا اللهَ وَ اَطيعُونِ‏»[1] يعنی به اذن و فرمان الهی شما را به اطاعت از خود فرامی­خوانيم، همانطور که فرمود: «وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلاّ لِيُطـاعَ بِـاِذْنِ الله‏». در آية شريفة هفتـاد و نهم مبـارکة آل­عمران نيز می­فرمايد: هيچ پيامبری نيامد که به مردم بگويد باشيد بندگانی برای من از غير خداوند «كُونُوا عِباداً لی‏ مِنْ دُونِ الله‏»، بلکه می­گويند: «كُونُوا رَبّانِيّين‏»[2].

     پس مُطاع بودن پيامبران به اذن­الله است و اطاعتشان بدون قيد و شرط واجب می­باشد و برای کسی شايسته نيست که با نظرات حضرت پيامبر اسلام(صَلَّي­­ اللهُ­ عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) مخالفت نموده و آن را جدا از حکم الهی بداند.

     افتخار تمام حضرات انبياء و اوصياء(عَلَيهِمُ ­السَّلام) به بندگيشان بود تا می­رسد به وجود مقدّس حضرت پيامبراسلام(صَلَّي­­ اللهُ­ عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) که می­فرمايند: «اَلْفَقْرُ فَخْری وَ بِهِ اَفْتَخِر»[3]. منظور از فقر در اين بيان نورانی، کمال عبوديّت است و افتخار حضرت پيامبر اسلام(صَلَّي­­ اللهُ­ عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) به عبوديّت و بندگی می­باشد. حضرت مولی­الموحّدين امام علی(عَلَيهِ ­السَّلام) نيز اين چنين به پيشگاه الهی عرض می­کنند که: «اِلهی كَفى بی عِزّاً اَنْ اَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفى بی فَخْراً اَنْ تَكُونَ لی رَبّا»[4] خدايا کافی است مرا اين عزّت که بندة تو هستم و کافی است مرا اين افتخار که تو خدای من هستی.

     حال علّت اينکه خداوند متعال اينقدر اصرار دارد که از حضرات انبياء و اوصياء(عَلَيهِمُ ­السَّلام) اطاعت کنيد و اطاعتشان را در رديف اطاعت خود واجب فرمود، چيست؟ پاسخ اين است که: آن بزرگواران ارسال نشدند، مگر برای اينکه استعدادهای نهفتة انسان­ها را شکوفا سازند و آنان را به سعادت دنيا و آخرت رهنمون گردند. اينکه خداوند متعال می­فرمايد: «اَطيعُوا اللهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْكُم‏» يعنی سعادت شما در اطاعت از رسول­الله و آل طاهرينشان است و اطاعت از آن بزرگواران، مساوی با رستگاری دنيوی و اُخروی انسان می­باشد. پس حال که چنين است، مخالفت با رسول­الله(صَلَّي­­ اللهُ­ عَلَيْهِ ­وَ‌­الِه) و اهل­بيت عصمت و طهارت(عَلَيهِمُ ­السَّلام) مساوی با بدبختی و تبهکاری و هلاکت معنوی انسان است و به همين سبب خداوند متعال، آن بزرگواران را ابواب رحمت خود و موجب سعادت دنيا و آخرت قرار داد.

 

1- پس تقوای الهی پيشه کنيد و اطاعت کنيد مرا (مبارکه شعراء/179).

2- باشيد خداپرستان (مبارکه آل عمران/79).

3- فقر فخر من است و به آن افتخار می­کنم (بحارالانوار، ج69، ص30).

4- بحارالانوار، ج74، ص402