اوّل ماه مقدّس صفر، روز ورود آزادگان و اهل­بیت حضرت اباعبدالله الحسین(عَلَيهِ­السَّلام) به شام است که دست­بسته وارد شدند. سوّم این ماه مقدّس، ولادت باسعادت حضرت امام محمّد باقر(عَلَيهِ­السَّلام) و پنجم آن، شهادت دُردانه و سه­سالة حضرت امام حسین(عَلَيهِ­السَّلام)، حضرت رقیّه(سَلامُ­اللهِ­عَلَيها) است. این دو شهیدِ سه­ساله و شش­ماهه، نقش عظیمی در براندازی حکومت بنی­امیّه داشتند. هر دو باب­الحوائج هستند و با دستان کوچکشان گره­های بزرگی باز می­کنند.

     هفتم ماه مقدّس صفر بـه روایتی شهـادت امـام حسن مجتبی(عَلَيهِ­السَّلام) و ولادت حضرت امام موسی­کاظم(عَلَيهِ­السَّلام) است. قسمت اعظم مشکلات ما از ناحیة دوری از تعالیم عالیة اهل­بیت(عَلَيهِمُ­السَّلام) است. امام محمّد باقر(عَلَيهِ­السَّلام) فرمودند: «اِنَّ حَديثَنا يُحْيِی الْقُلُوب‏»[1] همانا سخنان ما باعث احیای قلوب است. برای رسیدن به حیات طیّبه، باید به انسان­های پاک تمسّک جست و دامنِ پاکان را گرفت و الگویی از انسان­های مقرّب و پاک داشت، ولذا به همین مناسبت، سه مطلب گلچینی از پیام­های اخلاقی و عملی آن بزرگواران استفاده می­شود.

     حضرت امام حسن مجتبی(عَلَيهِ­السَّلام) فرمودند: «مُداراةُ النّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ»[2] مدارا کردن با مردم، نيمی از خرد است. از حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی­اللهُ­عَلَيهِ­وَ­آلِهِ) نیز روایت شده است: «مُداراةُ النّاسِ نِصْفُ الْايمانِ وَ الرِّفْقُ بِهِمْ نِصْفُ الْعَيْش‏»[3] مدارا با مردم، نصف ایمان است و رفق با ايشان نصف زندگی است. در روایت دیگری از آن حضرت آمده است: «اِنّا اُمِرْنا مَعاشِرَ الْاَنْبِياءِ بِمُداراةِ النّاسِ كَما اُمِرْنا بِاَداءِ الْفَرائِض‏»[4] ما گروه انبياء امر شده­ايم به مدارا با مردم، همانطور که به انجام واجبات مأمور شده­ايم. در بيان نورانی ديگری از آن بزرگوار آمده است: «مَنْ عاشَ مُدارِياً ماتَ شَهيداً»[5] کسی که در حال مدارا زندگی کند، و در چنين حالی بميرد، شهيد از دنيا رفته است. حال پُرواضح است که مهمترين مورد برای مدارا کردن، اعضای خانواده اعم از پدر و مادر و همسر و فرزندان می­باشند. با توجه به بيانات نورانی حضرات معصومين(عَلَيهِمُ­السَّلام) معلوم می­شود کسی که بيشتر اهل مدارا است، عقل و ايمان او بيشتر می­باشد.

     حضرت امام محمدباقر(عَلَيهِ­السَّلام) می­فرمايند: «اِنَّ هذَا اللِّسانَ مِفْتاحُ كُلِّ خَيْرٍ وَ شَرٍّ فَيَنْبَغی لِلْمُؤْمِنِ اَنْ يَخْتِمَ عَلى لِسانِهِ كَما يَخْتِمُ عَلى ذَهَبِهِ وَ فِضَّتِه‏»[6] همانا اين زبان کليد هر خير و شرّی است، پس سزاوار است برای مؤمن که مُهر زند بر زبانش، آنگونه که مهر می­زند بر طلا و نقره­اش، يعنی همانگونه که از طلا و نقره محافظت می­کند، از زبان خود نيز محافظت نمايد. خداوند متعال، زبانِ انسان را پشت لب­ها و دندان­ها قرار داده تا اين عضو بيشتر محافظت شود. حضرت امام موسی ­کاظم(عَلَيهِ­السَّلام) در همين رابطه می­فرمايند: «وَ الْمُؤْمِنُ قَليلُ الْكَلَـامِ كَثِيرُ الْعَمَل‏»[7] مؤمن کلامش اندک و عمـل صالحش بيشتر می­باشد و از جمله صفاتی که بزرگانی همچون لقمان حکيم را به آن مقام رسانيد، سکوت بود، همانطور که در بيانی خطاب به فرزندشان فرمودند: «ای پسرم، من جمع کردم برای تو هفت­هزار فايده را در هفت کلمه، اوّل اينکه: خاموشی عبادتی است آسان، دوّم آنکه: خاموشی زينتی است بدون ابزار، سوّم آنکه: خاموشی هيبت و وقاری است بدون سلطه و قدرت، چهارم آنکه: خاموشی پناهگاهی است بدون ديوار، پنجم آنکه: خاموشی بی­نيازی است از مشکلات، ششم آنکه: خاموشی موجب راحتی است برای فرشتگان که نامة عمل می­نويسند، هفتم آنکه: خاموشی موجب پوشش عيب­هاست»[8]. در روايت ديگری نيز آمده است: «به جناب لقمان گفته شد: آيا تو بندة آل فلان نيستی؟ گفت: بلی، گفته شد: پس چه چيز تو را به اين مقام رسانيد؟ فرمود: راستگويی و ادای امانت و ترک آنچه که بی­فايده است و فرو بستن چشمانم (از حرام) و نگهداری زبان و پاکی غذايم، هر کس کمتر از اين دارد، از من پايين­تر است و هر که بيشتر دارد، بالاتر از من است و هر که به آن عمل کند، مثل من است»[9].

 

1- بحارالانوار، ج2، ص144

2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج18، ص108

3- بحارالانوار، ج74، ص147

4- بحارالانوار، ج72، ص53

5- روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج‏2، ص380

6- بحارالانوار، ج75، ص178

7- و مؤمن، کم­حرف و بسيار عمل کننده است (بحارالانوار، ج1، ص154).

8- الکلمة الطيّبه فی مواعظ اللقمانيّة، ص71

9- مجموعه ورام، ج2، ص231-230؛ تنبيه الخواطر، ج2، ص230