آیات شریفة سابق سخن­ از اعمال منافقان و سست ایمان ها و در مورد جهاد و ترغیب و تشویق مردم به جهاد و اِعراض منافقین از رفتن به میدان جنگ و جهاد بود و در آیة شریفة مورد بحث باز سخن از ضعیف الایمان ها و منافقین است و خداوند فرمان بعیدی به­ رسول الله(صَلَّی­اللهُ­عَلَيهِ­وَ­آلِهِ) فرموده­ و آن اینکه: اگر مردم، حاضر به جهاد نشوند، خود به تنهایی در جهاد شرکت کن. صدور فرمان جهاد به رسول الله(صَلَّی­اللهُ­عَلَيهِ­وَ­آلِهِ) بعد از جنگ­ بدر و اُحُد­ بود. جنگ بدر اوّلین جنگ مسلمانان بود که در آن پیروز شدند و جنگ اُحُد جنگ بعدی بود که در آن، مسلمانان به ­علّت بی انضباطی و خالی کردن محل مأموریّت خودشان و نافرمانی ­از حضرت رسول­ اکرم(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) شکست­ خوردند. مسلمانان ­بعد از جنگ ­اُحُد، گرفتار ترس و وحشت شده ­بودند، بطوری­ که یک ­سال بعد از جنگ ­اُحُد، جنگ بدرصغری مطرح شد و قرار شد که مسلمانان برای جنگ بدرصغری آمـاده شونـد، لکن چـون مردم در جنگ اُحُد آسیب دیده و وحشت زده بودند و می­ترسیدند، آیة شریفه ­نازل ­شد و خداوند به حضرت­ پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) فرمود که­ به تنهایی ­در جنگ شرکت کن ­­و به ­این ­ترتیب­ برای حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) تکلیف شد که به امر عظیم جهاد اقدام نمايند و عدم حضور مردم، مجوّزی بر عدم ­شرکت ­در جهاد نمی باشد. البتّه از صدر اسلام تا پایانِ عمر شریف حضرت پیامبر اکرم(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه)، حتّی یک­ بار دیده نشد که حضرت به تنهایی وارد میدان شوند، ولی این امر، دلیل بر اهتمام خداوند به جهاد بود.

     در آیة شریفة مورد بحث، سه ­بار لفظ جلالة «الله» ذکر شده و دلالت بر اهمیّت­ مسئلة جهاد دارد. وقتی­ آیة ­شریفة موردبحث نازل شد، حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) طبق فرمان الهی مؤظّف شدند که مردم را به جهاد تشویق کنند و دوباره از مردم برای جهاد دعوت فرمودند که بعد از دعوتِ آن بزرگوار، گروه هفتاد نفره­ پاسخ دادند و وارد جبهة جنگ شدند که همان جنگ بدرصغری بود. امّا ابوسفیان و... حاضر به جنگ نشدند و مسلمانان سرافراز برگشتند.

     قابل توجّه است: اینکه خداوند به حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) می­فرماید: اگر مردم­ همراهی ­نکردند، به ­تنهایی ­واردِ نبرد شو، بر شجاعت رسول خدا(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) دلالت می کند «لا تُكَلَّفُ اِلاّ نَفْسَكَ». حضرات انبیای عظام­ و اوصیای کرام(عَلَيهمِ السَّلام)، مظاهر اوصاف جمال و جلال الهی هستند. همة آنان، مظهر اسماء حسنای الهی می باشند، لکن حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) مظهر تامّ اسماء حُسنای الهی و مظهرِ اسم اعظم پروردگار می باشند.

     برای هر پیامبر و امامی، هر عنایتی می شود، از برکت وجود مقدّس ­حضرت ­پیـامبر اسلام(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) است. استاد جوادی آملی در تفسير «تسنيم» آورده اند: «حضرت ختمی نبوّت(صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه) مظهر اسم اعظم الهی است که مظهريّتِ همة اسمای حسنای خدا را دربر دارد، و خداوند چيزی به وی عطا کرد که ديگران فاقد آنند و اگر از آن سهمی دارند، به برکت همان حضرت است»[1]، «حضرت ختمی نبوّت از قدرت بيشتری برخوردار است و از اينرو تکلیف آن حضرت، بيش از تکليف ديگران خواهد بود»[2]. تکالیف ­الهی، به میزان نعمت های پروردگار است. يعنی هر قدر نعمت بیشتر باشد، تکلیف هم بالاتر می باشد. هرقدر مال بیشتر، مسئولیت ها بیشتر، هرقدر مقامات معنوی و عنایات الهی بالاتر، تکلیف هم بیشتر است و انسان های بزرگ، مسئولیت های والایی در پیشگاه الهی دارند.

 

*مطالب تفسيري از تفسير تسنيم مباركة نساء استاد جوادي آملي و از تفاسير الميزان، مجمع البيان، تفسير نمونه و تفسير نور اقتباس گرديده است.      

[1]- تفسير تسنيم، ج20، ص39

[2]- تفسير تسنيم، ج20، ص40