در مقابل گروه اول، بخیلان قرار دارند، آنها کسانی هستند که بخل می ­ورزند و امر می­ کنند مردمان را به بخل «اَلَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَاْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ» و نعمت الهی را پنهان می­کنند «يَكْتُمُونَ ما آتیهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ». بخل، مقابل احسان و سخاوت است و به معنای امساک و خودداری از احسان و انفاق می­باشد. مؤمنان حقیقی نه تنها خودشان اهل احسان و انفاق هستند و از آن بهره­ های عالی می­برند، بلکه دیگران را هم به انفاق و احسان دعوت می­کنند، چراکه اگر کسی، دیگری را به خیر و احسان دعوت کند، در خیر او شریک است «اَلدّالُّ عَلَى الْخَيْرِ كَفاعِلِهِ»[1]. امّا گروه دوم بر خلاف مؤمنان، توهّم جاودانگی داشته و نه تنها خودشان بخل می­ورزند، بلکه دیگران را هم به بخل دعوت می­کنند.

     خداوند متعال می­فرماید: «يَحْسَبُ اَنَّ مالَهُ اَخْلَدَهُ»[2] آیا انسان چنان تصوّر کرده که مالش او را جاودانه خواهد کرد؟ بخیلان به علّت اینکه تصوّر می­کنند مالک اصلی و مستقل در مال و ثروت و داشته­ هایشان هستند، خود را بزرگ می­ پندارند و این پندارِ باطل مانع احسان و انفاق آنها می ­شود. آنها توجّه ندارند که مال، مال خداوند سبحان است «اَلْمالُ مالُ اللهِ»[3]، «اتُوهُمْ مِنْ مالِ اللهِ الَّذی آتاكُم»[4] و انسان جز امانت­دار نیست. علاوه بر مال، تمام اعضا و جوارح و قدرت­های ظاهری و باطنی انسان امانت پروردگار است و برای آزمایش به او داده شده و خداوند متعال نظاره­ گر است که انسان با امانت­های الهی چگونه رفتار می­کند «فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ»[5]. اگر انسان مالک حقیقی اموال و داشته­ هایش بود، دیگر از او گرفته نمی­ شد، لکن انسان جز امانت­دار نیست و مالک حقیقی و وارث واقعی، پروردگار متعال است «وَ لِلّهِ ميراثُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ»[6]، «نَحْنُ الْوارِثُونَ»[7] و خداوند متعال بندگانش را امر فرموده که امانت­ها را به صاحبانشان برسانند «اِنَّ اللهَ يَاْمُرُكُمْ اَنْ تُؤَدُّوا الْاَماناتِ اِلی‏ اَهْلِها»[8]. مالکیّت انسان قراردادی و اعتباری است و در چند روزة دنیا می ­باشد و روزی، همه را می ­گذارد و می ­گذرد.

«خواجه کارش نگاه داشتن است           حاصلش رفتن و گذاشتن است»[9]

     پس، اهل غفلت تصوّر می­ کنند که داشته ­هایشان بالاستقلال از آنِ آنهاست ولذا در راه رستگـاری ابدی استفاده نمی­کنند و دست خالی می­روند. خدای سبحان کمال و جمال و ساير نعمتها را عطا می­ فرمايد تا بنده از آنها در راه پروردگار و آبادی سرای آخرت بهره گیرد. حضرت امام علی(عَلَيهِ ­السَّلام) می­فرمايند: «زَكاةُ الْجَمالِ الْعَفاف‏»[10]، هر چیز زکاتی دارد و زکات جمال، عفت ورزیدن است. حال، آیا بنده از نعمت جمال، حُسن استفاده می­کند و در جهت قرب پروردگار بهره می­گیرد یا سوء استفاده کرده و در معرض نگاه­ های آلوده قرار می­دهد؟

     خداوند متعال مؤمنان را امر فرموده تا وظایف و تکالیفی را که بر ایشان مقرّر شده، انجام دهند و درواقع اینها اوصاف انسانی هستند. هر چیز برای خود خواصی دارد، به عنوان نمونه: خصوصیّت نمک، شوری است و اگر شور نباشد، نمک نیست، خاصیت آتش، سوزانیدن است و اگر نسوزاند، آتش نمی ­باشد. حال، انسان هم دارای یک سری صفات و خصوصیّات انسانی است که خداوند متعال در قرآن کریم، آنها را بیان فرموده و به سوی آنها دعوت می ­فرماید. اعمال صالحات، اوصاف حسنه، سجایـای اخلاقی، تواضع، سخـاوت، عفو، گذشت، مدارا، رازداری، امانت­داری، وفای به عهد و پیمان، و ... اوصاف انسانی هستند ولذا کسی که فاقد اوصاف مذکور باشد، به عنوان نمونه: گرفتار بخل باشد، فاقد اوصاف انسانی است و همان مقدار از انسانیّت کم دارد و انسان کامل، انسانی است که تمام اوصاف حسنه و اسماء حسنای الهی و کمال و جمال پروردگار را مظهر است و دربر دارد. همة انسان­ها بالقوّه مظهر جمال و کمال الهی هستند و انسان کامل همه را بالفعل دارد، یعنی تمام اوصاف الهی در وجود ایشان به فعلیّت رسیده و آنان مظهر صفات حق تعالی هستند. خداوند متعال صفتی ندارد، مگر این که در روی زمین مظهر دارد. امّا افراد بخیل، این صفت جود و بخشش و سخاوت را ندارند و این امر نه تنها با فرهنگ تشیّع و اهل­ بیت(عَلَيهم ­السَّلام) منافات و مغایرت دارد، چراکه در وصف حضرات معصومین(عَلَيهم­ السَّلام) می­خوانیم: «سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ»[11]، بلکه با انسانیّت هم مغایرت دارد.

     حال، در این که چرا اهل بخل چنان گرفتار شدند که از راه گشوده شده استفاده نکردند، خداوند متعال می­فرماید: «اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ»[12] شیطان، وعدة فقر به شما می­دهد و همواره انسان را از فقر و بیماری­های احتمالی در روزهای آینده می­ ترساند. امّا خداوند متعال انسان را به مغفرت و فضل وعده می­فرماید: «وَ اللهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً»[13]. خوشا به حال کسانی که خط سرخی بر حکومت زر کشیدند و فانی­ها را تبدیل به باقی کردند و از فنا و زوال رستند.

     تا این قسمت مربوط به بخل مالی و خودداری از انفاق و احسان­های واجب و مستحبّی و عدم پرداخت وجوهات شرعیّه بود. خداوند متعال به هر آنچه که امر و دعوت فرموده، آن را شفای بیماری قرار داده است. هر وظیفه­ ای، شفا برای چندين درد است. اگر خدای سبحان دعوت به احسان فرموده، آن را مایة شفا برای مرض بخل و شُحّ نفس قرار داده است «وَ اُحْضِرَتِ الْاَنْفُسُ الشُّحَّ»[14]. اگر انسان می­خواهد که بخل و شُحّ نفس درمان شود، در حال حیات باید مال محبوب را در راه محبوب ازلی و ابدی بذل کند. حال، گاهی بخل، بخل علمی است که اغلب دامن­گیر معلّمین و دانش­ آموزان و علما و اهل علم می­باشد. کسی که ورقة علمی یا مطلبی برای ارائه و سخنرانی تهیّه کرده، وظیفه دارد که آن را در اختیار افرادی که به آن احتياج دارند قرار دهد. امّا گاهی متأسّفانه برخی افراد در اثر غفلت نه تنها آن را در اختیار دیگران قرار نمی­ دهند، بلکه برای کتمان آن، دچار دروغ هم می­ شوند. کسی که گرفتار بخل علمی است، از پاسخ دادن به مسائل علمی و اخلاقی خودداری می ­کند یا آن را مشروط به ذکر نام خود می ­نماید. امّا آن مربّی و معلّمی که مطالب علمی و فرهنگی و دینیِ تهیّه کرده را، در اختیار دیگران قرار می­دهد تا آنان هم در جلسة وعظ و سخنرانی و کلاس تعلیم و تربیت خود استفاده کنند، بمانند این است که خود او آن مطلب را ارائه کرده است و به حساب او گذاشته می­شود و از راه میان­بُر به خداوند می­رسد.

     عدّه­ ای هم گرفتار بخل مقامی هستند. برخی افراد، دارای موقعیّت اجتماعی بالایی می ­باشند و در جامعه مطرح هستند. اینان می­توانند از مقام و موقعیّت خود استفاده کرده و به افرادی که در جامعه مطرح نیستند و مردم آنان را تحویل نمی­ گیرند، کمک کنند و با یک نامه یا تلفن و ... مشکلشان را حل کنند. مؤمنان حقیقی، از مقام و موقعیّت خود حُسن استفاده نموده و افراد فاقد امکانات را تحت پوشش و به اصطلاح سایة خود قرار داده و به خَلق خداوند کمک کرده و باعث آسایش دیگران می­شوند و از راه میان­بُر به خداوند می­رسند. امّا برخی افراد، علیرغم موقعیّت اجتماعی بالا و قدرت و امکانات، بخل می­ ورزند و سایه ندارند و در راهِ حلِّ مشکل کسی اقدام نمی­کنند.

     خداوند متعال در پایان آیة شریفة مورد بحث می­فرماید: کسانی که بخل می­ورزند و از نعمت­هایی که خدای سبحان در اختیار آنان قرار داده، احسان و انفاق نمی­کنند، عذابی خوار­کننده در انتظارشان است «وَ اَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً» و در سورة مبارکة توبه نیز در مورد چنین کسانی می­فرماید: «وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فی‏ سَبيلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَليمٍ»[15] کسانی که طلا و نقره را نگه می­دارند و در راه خداوند انفاق نمی ­کنند و خمس و زکات آن را پرداخت نمی ­کنند، پس ايشان را به عذابی دردناک بشارت ده و در موردی می­فرمايد: در روز قیامت این طلاها در آتش گداخته شده و به پهلوها و پیشانی­ هایشان زده می­شود و گفته می­شود این است آنچه که ذخیره کردید.

     قابل توجّه است: خداوند متعال که در مورد اهل بخل می­فرمايد: «وَ اَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً»، آيا آنها کافر محسوب می­شوند؟ پاسخ اين است که: کفر بر دو نوع است: کفر اعتقادی و کفر عملی. کفر اعتقادی اين است که انسان از لحاظ عقيده به خدای سبحان معتقد نباشد، ولی کفر عملی آن است که کسی به خداوند متعال اعتقاد داشته باشد، ولی يکی از دستورات و فرامين الهی را به جا نياورد، ولذا اهل بخل، گرفتار کفر عملی هستند.

     منظور از عذاب مُهین، عذاب معنوی است نه عذاب مادی. گاهی در قرآن کریم سخن از عذاب مادی و جسمانی است، همانطور که می­فرماید: «كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها»[16] هر زمان که پوست­هایشان سوخت، پـوست دیگری بر ایشـان می ­رویـانیم، یـا در مورد ديگری می­فرمايد: «لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ اِلاّ مِنْ ضَريعٍ»[17]. امّا منظور از عذاب مُهین این است که با آنها ذلیلانه برخورد می ­شود. اهل بخل که خود را در دنیا برتر دانستند و فقرا را به دیدة حقارت نگریستند و گرفتار تخیّلات و اوهام و فخرفروشی و غرور شدند، توهّم جاودانگی، آنها را از احسان و بخشش مانع شد و به این سبب که در دنیا بی­جا و کاذب بالا رفتند، در آخرت باجا و صادق پایین می ­آیند. استاد جوادی آملی در تفسیر آية شريفة «خافِضَةٌ رافِعَهٌ»[18] فرمودند: آنها که در دنيا بی­جا بالا رفتند، در قیامت باجا پایین می­ آیند و کسانی که در دنیا بی­جا پایین آمده بودند، در آخرت باجا بالا می­روند.

 

1- دلالت­ کننده بر خير مانند انجام ­دهندة آن است (بيان نورانی رسول اکرم(صَلَّی­ اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ­آلِهِ)؛ تفصیل وسائل الشیعه، ج16، ص173).

2- مبارکه همزه/3

3- بيان نورانی امام صادق(عَلَيهِ ­السَّلام)؛ بحارالانوار، ج1، ص225

4- و چیزی از مال خدا را که به شما عطا کرده است به آنان بدهید (مبارکه نور/33).

5-پس می­نگرد چگونه عمل می­کنید (مبارکه اعراف/129).

6- و برای خداوند است میراث آسمان­ها و زمین (مبارکه آل­ عمران/180).

7- ما هستیم وارثان (مبارکه حجر/23).

8- همانا خداوند امر می­کند به شما اینکه بازگردانید امانت­ها را به صاحبانش (مبارکه نساء/58).

9- استاد شهری

10- زکات زیبایی، پاکی و عفاف است (تصنيف غررالحکم و دررالکلم، ص256).

11- صفت شما کرم و بخشندگی است (عیون اخبار الرضا(عَلَيهِ­ السَّلام)، ج2، ص277).

12- مبارکه بقره/268

13- مبارکه بقره/268

14- و حاضر گردانيده شده نفس­ها را بخل (مبارکه نساء/128).

15- مبارکه توبه/34

16- مبارکه نساء/56

17- نیست برای ایشان طعامی مگر از خار خشک و زهرآگین (مبارکه غاشیه/6).

18- پست کننده (کافران) و رفعت دهنده (مؤمنان) (مبارکه واقعه/3).