در جلسة سابق استفاده شد که با اعتقاد توحیدی و ایمان به پروردگار و اخلاق توحیدی یا حسنه و اعمال توحیدی یا صالحات، ساختمان بندگی انسان تکمیل شده و وارد وادی توحید و ولایت پروردگار می­گردد و از ظلمات به نور خارج می­شود.

     قابل توجه است: خداوند متعال در سوره مبارکة یوسف(عَلَيهِ­ السَّلام)، اکثر مؤمنین را مشرک معرفی می­فرماید: «وَ ما يُؤْمِنُ اَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ اِلاّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»[1] که مطلبی بسیار سؤال ­بر­انگیز است. از حضرت امـام صادق(عَلَيهِ ­السَّلام) در تفسیر آیة شریفة مذکور سؤال کردند که چگونه امکان دارد اکثر مؤمنان مشرک شوند؟ حضرت فرمودند: منظور این است که شخص بگوید: «لَوْ لا فُلٰانٌ لَهَلَكْت‏»[2] اگر فلانی نبود، من مرده بودم (به عنوان نمونه بگويد: اگر فلان پزشک نبود یا اگر فلان دخترم یا پسرم نبود، من مرده بودم)، سؤال می­کنند: پس چه بگوییم؟ فرمودند بگویید: «لَوْ لا اَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيَّ بِفُلانٍ لَهَلَكْتُ»[3] خداوند نیاز مرا توسط او تأمین فرمود و خواستة مرا بدست او جاری کرد.

     همچنین جملة رایجی که گفته می­شود: «اول خدا، دوم شما یا فلانی»، این نيز تعبیر شرک­ آلودی است. خداوند اوّلی است که همراه با او، دومی وجود ندارد «هُوَ الْاَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِن‏»[4]. اگر فیض و خیری از ناحیه کسی يا چيزی به انسان می­رسد، او مجرای فیض الهی است، چه پزشک یـا دارو باشد یـا فرد خیّر و نیکوکار و ... و فيّـاضِ علی­ الاطلاق خداوند می­باشد و هیچکس در خیررسانی مستقل نیست. حال، چه دیگری را در خیررسانی دخیل بدانیم یا خودمان را، به این صورت که بگوییم: او مشکل مرا حل کرد یا اینکه به قول استاد جوادی آملی بگوییم: «این من بودم که درس خواندم و عالم و دانشمند شدم یا زحمت کشیدم و پولدار شدم یا شب نخوابیدم و درس خواندم و از کنکور قبول شدم»، همة اینها تعابیر شرک­ آلودی است. خداوند متعال همه­ کارة عالم است و هرچه در عالم وجود دارد سبب است و تأثیرِ سبب به اِذن مسبّب­ الاسباب می­باشد، همانطور که خدای تبارک و تعالی در قرآن مجید که با آیه آیه­ اش بندگان را تربیت می­کند، در سورة مبارکة مائده به حضرت عیسی­(عَلَيهِ­ السَّلام) می­فرماید: «اِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِاِذْني‏ فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِاِذْني‏ وَ تُبْرِئُ الْاَكْمَهَ وَ الْاَبْرَصَ بِاِذْني‏ وَ اِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتٰى‏ بِاِذْني‏»[5]. یعنی تمام اینها به حول و قوّة من است و در هیچکدام مستقل نيستی. همچنین خداوند متعال به حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌اله) می­فرماید: «وَ مٰا رَمَيْتَ اِذْ رَمَيْتَ وَ لٰكِنَّ اللَّهَ رَمىٰ‏»[6]. آن حضرت در جنگ بدر یک مشت سنگریزه پرتاب کردند و دشمن کلافه شد و شکست خورد، لکن خداوند می­فرماید که پیامبرم این تو نبودی که انداختی، بلکه خداوند انداخت و به مؤمنان فرمود: این شما نبودید که می­کُشتید، بلکه خداوند کُشت «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لٰكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُم‏»[7].

     پس خداوند متعال با توجّه دادنِ بندگانش به توحید افعالی، آنان را تربیت می­کند. جنود آسمان­ها و زمین برای خداوند است «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْاَرْض‏»[8] و تمام قدرت­های ظاهری و باطنی، جنود الهی هستند. طبیب و دارو به اذن پروردگار شفا می­دهند، کارد به اذن خداوند می­بُرد و آتش به اذن پروردگار می­سوزاند. به قول استاد جوادی آملی، همانطور که به حول و قوّة الهی در نماز می­نشینیم و برمی­خیزیم «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِـهِ اَقُـومُ وَ اَقْـعُد»[9]، همـانگونه بـه حول و قـوّة خداوند درس می­خوانیم، به حول و قوّة پروردگار کسب معاش می­کنیم و بطور کلّی انجام تمام امور به حول و قوّة الهی است و هر چيزی به اذن پروردگار کارگر می­باشد. هوش و حافظه و ... همه به اذن پروردگار کار می­کنند و اگر خداوند دستور توقّف بدهد، همه ساقط می­شوند، همانطور که گاهی انسان بعد از مطـالعة فراوان، وقتی در جلسه و يـا کلاس درس حاضر می­شود، یک مرتبه ذهن خود را خالی از مطالب می­بیند که این امر در واقع قدرت­ نمایی پروردگار و یکی از زمانهای تربیت الهی است. خداوند متعال بنده­اش را گوشمالی می­دهد تا متوجه شود که او نیست که این سخنان را می­گوید، بلکه همه به اذن و فرمان پروردگار است. چشمی که نگاه می­کند، مال خداوند است، گوشی که می­شنود، مال پروردگار است و زبانی که سخن می­گويد، مالک حقيقی­اش پروردگار است. موحّد حقیقی، هرگز خود را مستقل نمی­داند ولذا هرگز گرفتار غرور نمی­شود، چراکه از خود هیچ ندارد و هرچه است مال خداوند است.

«نقش بـاشد پیـش نقّـاش و قلم       عاجز و بسته چو کودک در شکم»[10]

     انسان نقشی است که همة نیروها و افعال او از خداوند است. خداوند است کـه انسان و دیده و حافظـة او را فعال می­کند، گوش او را شنوا می­کند. انسان، فقر محض است و در صورتی که به فقرباوری برسد و بداند که فقر محض در برابر غنای محض است، موحّد می­شود، تا می­رسد به موحّدترین و کامل­ترین انسانها، حضرت پیامبر اسلام(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌اله) که به چنان مقامی نائل شدند که فرمودند: «اَنَا سَيِّدُ وُلْدِ اٰدَمَ وَ لٰا فَخْر»[11]، من آقا و سَرور فرزندان آدم هستم ولی فخر نمی­کنم، اما در مورد عبودیّت و بندگیشان می­فرمایند: «اَلْفَقْرُ فَخْري وَ بِهِ اَفْتَخِر»[12]. آری، آن بزرگوار باور و یقین داشتند که هر نیرو و قدرتی به اِذن خداوند است و به فقر ذاتی خود و عظمت پروردگار متعال واقف بودند.

     علاوه بر اينکه نعمت­های ظاهری و هوش و حافظه و ... همه از خداوند و توفيق الهی است، انسان به هر فضیلت اخلاقی اعم از صبر، بردباری، حلم و ... که مزیّن و ملبّس می­باشد، همه نعمت الهی است. اگر اهل عفو و مدارا است، اگر در مصائب و مشکلات از حال تعادل خارج نمی­شود و می­تواند با مسائل کنار آید و روحش موج برنمی­دارد، نعمت پروردگار است و اگر لطف و عنايت پروردگار نباشد، هرگز صاحب آن سعة صدر و بزرگواری نخواهد بود، چراکه مسلّماً آنچه از سوی خدای تبارک و تعالی است، همه خير و مبارک می­باشد و اگر اوصاف ناپسند و رذايل اخلاقی و اعمال مذموم ديده می­شود، همه مربوط به سوء اختيار انسان است. به فرمودة امام سجاد(عَلَيهِ­ السَّلام): «خَيْرُکَ اِلَيْنا نازِلٌ وَ شَرُّنا اِلَيْکَ صاعِدٌ»[13]. مطلبی که بسيار حائز اهميّت می­باشد، اين است که مبارزة انسان با اوصاف ناپسند و مذموم و تبديل آنها به فضايل و صفات ممدوح، تلاشی مبارک و بلکه جهاد اکبر محسوب می­گردد.

     همچنین اگر انسان در برابر آیه­ای از قرآن کریم که تلاوت می­شود، متأثّر گشته و تحت تأثیر کلام الهی قرار می­گیرد یا نفوذ کلام دارد، همه به اِذن پروردگار و توفيق اوست. البتّه درست است که همة فضايل و کمالات به دست خداوند و توفيق او می­باشد، لکن انسان با استمداد از پروردگار و محبوبين او، با کسب فضايل و تقويت آن و رفع رذايل و صفات مذموم، مقدّمات توفيق الهی را فراهم می­ آورد. موحّد حقیقی هر لحظه، خود را در پيشگـاه خداوند می­داند و ذاکر است و هرجا که نگاه می­کند و آنچه که می­بیند، همه فضل و احسان اوست وگرنه فقر و افتقار و نياز و احتياج سراسر شئون زندگی انسان را فراگرفته و به بيان کاملتر، ماسوی­ الله همه نيازمند و محتاج هستند و اگر لحظه­ ای فیض الهی قطع شود، همه محکوم به فنا و نابودی می­باشند «اگر نازی کند يک دَم، فرو ريزند قالبها». حضرت علی(عَلَيهِ­ السَّلام) فرمودند: «اَعْضاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَواتُكُمْ عِيانُه‏»[14] اعضاء شما شاهدان او و جوارح شما، جنود اوست و انديشه­ هايتان ديده­بانان او و خلوت­ هایتان، آشکار برای اوست. خداوند متعال می­فرماید: «مٰا يَكُونُ مِنْ نَجْوٰى‏ ثَلاثَةٍ اِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لٰا خَمْسَةٍ اِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لٰا اَدْنٰى‏ مِنْ ذٰلِكَ وَ لٰا اَكْثَرَ اِلاّ هُوَ مَعَهُمْ اَيْنَ ما كانُوا»[15]. همچنين در سورة مبارکة حدید می­فرماید: «هُوَ مَعَكُمْ اَيْنَ ما كُنْتُمْ»[16] شما تنها نیستید و هرجا که باشید خداوند با شماست.

 

1- و ايمان نمی­آورند اکثر ايشـان به خداوند مگر اينکه ايشـان مشرکند (مبـارکه يوسف(عَلَيهِ ­السَّلام)/106).

2- بحارالانوار، ج9، ص106

3-  اگر خداوند به واسطه فلان كس بر من منت ننهاده بود، هلاك شده بودم‏ (بحارالانوار، ج9، ص106).

4- اوست اوّل و آخر و پيدا و پنهان‏ (مبارکه حديد/3).

5- و هنگامى كه به فرمان من، از گِل چيزى به صورت پرنده ‏ساختى، و در آن ‏دميدى، و به فرمان من، پرنده‏اى ‏شد؛ و كور مادرزاد، و مبتلا به بيمارى پيسى را به فرمان من، شفا ‏دادى؛ و زمانی که مردگان را (نيز) به فرمان من زنده ‏كردى... (مبارکه مائده/110).

6- و نينداختی تو زمانی که انداختی ولکن خداوند انداخت (مبارکه انفال/17).

7- پس نکُشتيد آنان را ولکن خداوند کُشت ايشان را (مبارکه انفال/17).

8- و برای خداوند است لشکريان آسمانها و زمين (مبارکه فتح/4).

9- عيون اخبارالرضا(عَلَيهِ­ السَّلام)، ترجمه غفارى و مستفيد، ج‏1، ص291؛ ذکر هنگام برخاستن در نماز

10- مولانا(عَلَيهِ ­الرَّحمَة)، مثنوی معنوی، دفتر اوّل

11- وسائل ­الشّيعه، ج25، ص23

12- فقر، فخر من است و به آن افتخار می­کنم (بحارالانوار، ج69، ص30).

13- خير تو به سوی ما فرود آيد و شرّ ما به سوی تو بالا آيد (مفاتيح­ الجنان، فرازی از دعای ابوحمزة ثمالی).

14- نهج البلاغه مرحوم دشتی، خطبة199

15- نيست هيچ نجوايی سه نفره، مگر اينکه اوست چهارمی ايشان و نه پنج نفره، مگر اينکه اوست ششمی ايشان و نه کمتر از آن و نه بيشتر از آن، مگر اينکه او با ايشان است هر جا که باشند (مبارکه مجادله/7).

16- او با شماست هر جا که باشيد (مبارکه حديد/4).