نقطة مقابل تواضع، تکبّر و خودبرتربينی و عُجب و غرور است که آية شريفة مورد بحث در بيان آن می­باشد و طرف خطاب آية شريفه، يهوديان هستند. يهود خود را نژاد برتر و برگزيدة ملّت­ها می­دانستند و روی اين اصل برای خود امتيازاتی قائل بودند که خدای سبحان در قرآن کريم در آيات مختلفی به آنها اشاره فرموده است که: «نَحْنُ اَبْناءُ اللهِ وَ اَحِبّاؤُهُ»[1]، «لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ اِلاّ اَيّاماً مَعْدُوداتٍ‏»[2]، «لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ اِلاّ مَنْ كانَ هُوداً اَوْ نَصارٰى‏»[3]. که خداوند در پاسخ به اين ادّعاهای کاذب يهود در سورة مبارکة جمعه می­فرماید: «يا اَيُّهَا الَّذينَ هادُوا اِنْ زَعَمْتُمْ اَنَّكُمْ اَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»[4] ای کسانی که یهودی شدید، اگر شما گمان می­کنيد که شما دوستان خدایید از غیر مردم، پس آرزو کنيد که هرچه زودتر بميريد، اگر راستگويان هستيد، که البتّه يهود هرگز چنين آرزويی نکردند. يهوديان با اين طرز تفکّر که خود را نژاد برتر می­دانستند، به خودشان اجازة هر نوع قانون ­شکنی و اجحاف و تعرّض به حقوق ديگران را می­دادند و شعار آنها این بود که: خداوند برای ما هيچ­گونه مسئوليّتی در برابر حقوق ديگران قرار نداده است؛ «لَيْسَ عَلَيْنا فِی الْاُمِّيِّينَ سَبيل‏»[5]. يهود می­گفتند چون ما نژاد برتر هستيم، لذا هيچ­گونه وظيفه ­ای نداريم و به خود حقّ تعرّض به جان و مال ديگران را می­دادند. حال ملاحظه می­شود که فرزندان آنها هم در عصر کنونی، چگونه گرفتار نژادپرستی می­باشند و پايبند هيچ کدام از قوانين بين ­المللی نيستند و امروزه در جهان آشوب برپا کرده­ اند.

     دين اسلام توصيه فرموده که با کافران غيرحربی که درصدد ضربه زدن به اسلام و مسلمين نيستند، با عدالت رفتار شود و آنها را از ديارشان اخراج نکنند «لا يَنْهاكُمُ اللهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِی الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُم ْ اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا اِلَيْهِمْ اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ»[6]. کافر غيرحربی يعنی کافر ذِمّی که قصد مبارزه با اسلام و مسلمين را ندارد، جان و مال و ناموسش زير لوای اسلام محفوظ است و بايد با عدالت با آنها رفتار شود. امّا خدای سبحان برای مسـلمانان در مقابل کافـرانِ حربـی دسـتور جنگ صـادر می­فرمايد «فَقاتِلُوا اَئِمَّةَ الْكُفْر»[7] و از دوستـی با کافران حربی منع می­فرمايد «اِنَّما يَنْهاكُمُ اللهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِی الدِّينِ وَ اَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ اِخْراجِكُمْ اَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَاُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ»[8].

     خداوند متعال در آية شريفة مورد بحث می­فرمايد: «اَ لَمْ تَرَ اِلَى الَّذينَ يُزَكُّونَ اَنْفُسَهُمْ» (پيامبرم)، آيا نديدی کسانی را که خودستايی می­کنند؟ تزکيه به دو صورت است: 1- لسانی، 2- عملی و نفسانی.

     تزکية لسانی که همان خودستايی است، مردود می­باشد. يهود به علّت گرفتـاری بـه صفت مذمـوم تکبّر، هميـشه خود را تعريف می­کردند و برگزيدة ملّت­ها می­دانستند.

     البتّه گرچه طرف خطاب آية شريفة مورد بحث، يهوديان هستند، لکن خداوند متعال همة بندگانش را مورد خطاب قرار می­دهد و تمام بندگانش را از صفت مذموم خودستايی نهی می­فرمايد. از اينرو اگر کسی گرفتار صفت عُجب و غرور و خودستايی باشد، مشمول آية شريفة مورد بحث گرديده و مورد طرد و ذمّ خداوند قرار می­گيرد و با صفات يهود شريک می­شود.

     نوع دوّم تزکيه، تزکية عملی و نفسانی است که بسيار مورد تجليل خدای سبحان است و بعد از يازده بار سوگند در قرآن کريم می­فرمايد: «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّاها»[9] کسی که خود را از آلودگی­های روحی و اخلاقی و عملی آراست و پيراست، رستگار شده است. قرآن کريم، راه رستگاری را تزکيه و پاک شدن از آلودگی­های عملی و اخلاقی بيان می­فرمايد «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ تَزَكّىٰ‏»[10] و هدف عمدة حضرات انبياء عظام و اوصيای کرام(عَلَيهِم ­السَّلام)، تهذيب و تزکيه است «يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِم‏»[11].

     کسی که خود را تزکيه نمود و پاک کرد و کمالی به دست آورد، علاوه بر اينکه اجر او در قيامت محفوظ است و خدای سبحان اجر او را بدون کم و کاست و مطابق شايستگی­هايش پرداخت می­ فرمايد، در دنيا هم او را می­ستايد «بَلِ اللهُ يُزَكّی مَنْ يَشاءُ» و با تکريم و احترام و عظمت از ايشان نام می­برد که گاهی بطور صريح نامشان را بيان می­فرمايد «سَلامٌ عَلی‏ نُوحٍ فِی الْعالَمين‏»[12]، «سَلامٌ عَلی‏ اِبْراهيمَ»[13]، «سَلامٌ عَلی مُوسی‏ وَ هارُون‏»[14]، «اِنَّ اللهَ اصْطَفی‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ اِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمين‏»[15] و گاهی هم بصورت کلّی آنان را تجليـل می­فرمايد «وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلين‏»[16]. خداوند متعال که اعدل ­العادلين است، به اندازة ذرّه­ ای به بندگانش ظلم نمی­کند «وَ لا يُظْلَمُونَ فَتيلا». خداوند متعال در قرآن کريم، گاهی با تعبير «ذرّه»[17]، گاهی با تعبير «فَتيل» و گاهی با تعبير «قِطْمير*»[18] بيان فرموده است.

     پس آیة شریفة مورد بحث، انسانها را از اینکه خود را مورد ستایش قرار دهند و به عبارتی آنها را از خودستایی که تزکیة لسانی است نهی می­فرماید و این صفت را بسیار مذموم و باطل و قبیح می­ شمارد. اگر کسی صاحب کمالی هم باشد، باز حقّ خودستایی ندارد، چراکه این صفت بالاستقلال از آنِ خداوند است و انسان از خود چیزی ندارد که خودستایی کند. استاد جوادی آملی می­فرمایند: «خودستایی نه، بلکه خودستانی، یعنی خود را فانی یافتن». اولیای الهی و اهل معرفت، به یقین دریافته ­اند که خداوند، هستی محض است و هرچه هست، اوست و مابقی مخلوق اویند و از خود هیچ ندارند «لا يَمْلِكُونَ لِاَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُورا»[19]، همانطور که حضرت امام صادق(عَلَيهِ ­السَّلام) به نقل از رسول گرامی اسلام(صَلَّی­ اللهُ ­عَلَيهِ ­وَ­آلِهِ) می­فرمايند: «لا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لا ضَرّاً وَ لا حَياةً وَ لا مَوْتاً وَ لا نُشُورا»[20]. انسانی که حتی مالک چشم و گوش خود هم نمی­باشد «اَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْاَبْصار»[21]، بالاستقلال دارای هیچ مزیّت و برتری و امتیازی نیست. مؤثر بالذّات خداوند است و هرچه هست سبب می­باشد و سبب به اِذن مسبّب­ الاسباب کارگر است. آری انسانهای والا و اولیای الهی، هرگز به کسی یا چیزی استقلالی قائل نیستند و نه تنها نمی­ گویند: فلان دکتر یا فلان دارو شفا داد، بلکه خود را هم صاحب امتیاز و کمالی نمی­دانند، چراکه چنین نگرشی نگرش قارونی است.

     هرچه معرفت بالاتر باشد انسان خود را فانی­تر و زمین­گیرتر احساس می­کند و بالعکس، هر چه جهل و نادانی بیشتر، به همان اندازه خودبینی و خودستایی بالاتر است و خودستایی و تعریف کردن از خود، انسان را در پیشگاه الهی ذلیل و خوار می­کند.

«به چشـم کسـان در نیایـد کسی

                                                    که از خـود بـزرگی نمـاید بـسی

مگـو تا بگـویند شـکرت هـزار

                                                   چو خود گفتی از کس توقع مدار»[22]    

«تو آنـگه شـوی پیش مردم عزیز

                                                  که مر خویشتن را مگیری به چیز»[23] 

     خداوند متعال در سورة مبارکة قیامت می­فرماید: «اَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ يُمْنی»[24] و حضرت امام علی(عَلَيهِ­ السَّلام) می­فرمایند: «ما لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ اَوَّلُهُ نُطْـفَةٌ وَ آخِرُهُ جيفَة»[25] فرزند آدم به چه چیـزش فخر می­کند، اولش یک نطفة بی­ مقدار و آخرش یک لاشة گندیده است. هر آنچه که به انسان اعطا شده، اعم از مال و جان و اعضاء و جوارح و... همه امانت است و او جز امانتدار نیست. اگر انسان مالک اعضاء و جوارح خود بود، از او گرفته نمی­ شدند. تمام اعضاء و جوارح ظاهری و باطنی، مال و ثروت و اولاد و هرچه که هست، مال خداوند و نعمت اوست «وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ الله»[26] و انسان از خود هیچ ندارد که به آن مباهات کند.

     استاد جوادی آملی از قول علّامه طباطبایی(رَحمَةُ­اللهِ ­عَلَيه) می­فرمایند: «اعتماد به نفسِ رایج در بین ما، از مغرب ­زمین آمده است و با قرآن، سازگار نیست و اسلام، آن را به رسمیّت نمی­ شناسد، چون اعتماد به نفس یعنی به نفس خود تکیه کردن و اعلام بی ­نیازی از خدای سبحان، درحالی که بنده باید در همة احوال به خداوند اعتماد و توکّل کند نه به خویشتن. قرآن کریم، مؤمنان را معرفی می­ فرماید که در جریان جنگ اُحُد، وقتی به آنها گفته شد که دشمن برای حمله به شما گرد آمده، از آنها بترسید «اَلَّذينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُم‏»[27] بر ایمانشان افزوده شد و خداوند را کافی و حامی برای خود دانستند «فَزادَهُمْ ايماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ»[28]، خداوند هم به پیامبرش فرمود: خداوند تو و پیروانت را کفـایت می­کند «يا اَيُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُكَ اللهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ»[29] و تمام کارها را به دست خود معرفی می­فرماید «هُوَ الَّذی اَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنين‏»[30]».

     خداوند متعال در سورة مبارکة یوسف(عَلَيهِ ­السَّلام) می­فرماید: «وَ ما يُؤْمِنُ اَكْثَرُهُمْ بِاللهِ اِلاّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»[31] ایمان نياورده­اند اکثر مؤمنان به خداوند مگر اينکه ايشان مشرک­اند. از حضرت امام صادق(عَلَيهِ­ السَّلام) روايت شده كه: «قَوْلُ الرَّجُلِ لَوْ لا فُلانٌ لَهَلَكْتُ وَ لَوْ لا فُلانٌ لَضاعَ عِيالی جَعْلٌ لِلَّهِ شَريكاً فی مُلْكِهِ يَرْزُقُهُ وَ يَدْفَعُ عَنْهُ فَقيلَ لَهُ لَوْ قالَ لَوْ لا اَنْ مَنَّ اللهُ عَلَیَّ بِفُلانٍ لَهَلَكْتُ قالَ لا بَاْسَ بِهذا»[32]، سخن شخصى كه مى‏ گويد: اگر فلان كس نبود، من از بين رفته بودم و اگر فلانى نبود، خانواده من نابود شده بودند، قرار داده براى خدا شريكی در مُلك و سلطنتش که روزی می­دهد او را و دفع می­کند از او، پس گفته شد برای ايشان اگر بگويد، اگر خداوند بر من منّت ننهاده بود بواسطه فلان كس، البته هلاك شده بودم (چطور است؟) فرمودند: اشكالى ندارد.

     البتّه لازم به توضيح است: گرچه انسان نبايد کسی را در خيررسانی مستقل بداند، ولی واسطگان نعمت بايد مورد قدردانی و تشکّر قرار گيرند.

     حضرت امام علی(عَلَيهِ ­السَّلام) به جناب مالک اشتر می­ فرمايند: «وَ اِيّاكَ وَ الْاِعْجابَ بِنَفْسِك‏»[33] و بر تو باد که مبادا خود را بستايی. همچنين در خطبة همام، آنجا که امام علی(عَلَيهِ­ السَّلام) متّقين را معرّفی می ­نمايند، می­فرمايند: «لا يَرْضَوْنَ مِنْ اَعْمالِهِمُ الْقَليلَ وَ لا يَسْتَكْثِرُونَ الْكَثيرَ فَهُمْ لِاَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ اَعْمالِهِمْ مُشْفِقُوناِنْ زُكِّیَ اَحَدُهُمْ خافَ ما يَقُولُونَ وَ يَسْتَغْفِرُ اللهَ مِمّا لا يَعْلَمُونَ وَ قالَ اَنَا اَعْلَمُ بِنَفْسی مِنْ غَيْری وَ رَبّی اَعْلَمُ مِنّی بِنَفْسی»[34] اينان از اعمال قليل خود راضی نمی­شوند و اعمـال خود را کثـير نمی­دانند، پس ایشان همواره خود را متّهم می­دانند (احساس تقصير می­کنند) و از اعمالشان همواره نگران هستند و وقتی کسی یکی از ايشان را مورد تجليل و تمجيد قرار می­دهد، از مستی تعريف و تمجيد می­ترسد و طلب مغفرت می­کند از خداوند از آنچه که مردم نمی­دانند و می­گوید: من عالم­تر هستم به نفسم از دیگران و پروردگارم عالم­تر است از من به نفسم.

     چند نوع مستی برای انسان وجود دارد که يکی از آنها مستی تجليل است «سُكرُ المَدْح‏»[35] که وقتی انسان را تعريف می­کنند، اگر مراقب خود نبـاشد، مست می­شود. امّا متّقين نه تنهـا مست تجليل ­های مردم نمی­شوند، بلکه می­ترسند و به خدا پناه می­برند و می­گویند: «اَللّهُمَّ لا تُؤاخِذْنی بِما يَقُولُونَ وَ اجْعَلْنی خَيْراً مِمّا يَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لی ما لا يَعْلَمُون‏»[36] پروردگارا! مرا دربارة گفته­ های مردم مؤاخذه مکن و مرا بهتر از آنچه که ايشان می­ پندارند، قرار بده و ببخش بر من آنچه را که مردم آن را دربارة من نمی­دانند. خداوند متعال با ستّاريّت خود، عيب­های بندگانش را مستور کرده و همه، آنان را آدم خوبی می­ پندارند و از اوضاع درونی و خلوت­های ایشان بی­خبر هستند و به اين علّت حضرت ابراهيم(عَلَيهِ­ السَّلام) از درگاه الهی چنين درخواست می­کنند که: «وَ لا تُخْزِنی‏ يَوْمَ يُبْعَثُون‏»[37] و مؤاخذه مکن مرا روزی که برانگيخته می­شوند.

     يهوديان، خدمت حضرت پيامبر اکرم(صَلَّی ­اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ­آلِهِ) می­رفتند و يک نوزاد را هم با خود می­ بردند و می­گفتند: يا رسول الله(صَلَّی ­اللهُ­ عَلَيهِ­ وَ­آلِهِ) اين نوزاد چطور پاک است، ما هم مثل او پاک هستيم، غافل از اينکه خداوند باطن و سريرة ايشان را برای حضرت پيامبر اسلام(صَلَّی ­اللهُ­ عَلَيهِ ­وَ­آلِهِ) روشن نموده بود.

     پس اهل تزکية عملی مورد تجليل الهی و اهل تزکية لسانی مورد طرد پروردگار هستند.

     استاد جوادی آملی برای رسيدن به تزکية عملی که همان تزکية روح است، دستورالعمل­هايی بيان فرمودند که خلاصة آن چنين است: «انسان برای اينکه به تهذيب و تزکيه برسد، خداوند راه علمی و عملی برای رسيدن به اين هدف مهم را بيان فرموده است. امّا راه علمی اين است که انسان اصول ارزشی اسلام را بشناسد و بعد از شناخت اصول ارزشی اسلام، بايد در آن مسير حرکت کند و گام عملی بردارد. به واجبات اهتمام ورزد و از محرّمات جدّاً پرهيز کند. بعد از حصول معرفت علمی و برداشتن قدم عملی، خداوند پاداشی را به او عطا می­فرمايد، يعنی نوعی کشش و ميل به طاعت الهی و تنفّر از گناه در او به وجود می ­آيد که در اين هنگام بـايد حق­ شناسی کند و از موقعيّت بدست آمده کمال بهره را ببرد. اگر انسان به اين حال بی­ اعتنايی کند، آن حالت به زودی از بين می­رود، زيرا شيطان که رقيب سرسختی است، هر لحظه آماده است تا بندة سالک را از خيرات روگردان کند». آری، تمام شرافت و عظمت انسان به اين است که آموخته­ های خود را به زيور عمل بيارايد.

     با توجّه به مطالب مذکور سئوالی مطرح می­شود و آن اينکه: چرا علیرغم نهی و طرد خودستـايی، حضرت مولای متّقيان امام علی(عَلَيهِ­ السَّلام) خود را تعريف و ستايش می­کنند؟ به عنوان نمونه در نامه­ای خطاب به معاويه خود را می­ ستايند. در اينجا بايد به دو نکته توجّه نمود، اوّل اينکه: آن بزرگواران بدون اجازة خدای سبحان سخن نمی­گويند «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوٰى﴿3‏ اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ يُوحی﴿4»[38] و همانطور که فرشتگان که بندگان مُکرّم خداوند هستند، بدون اِذن الهی، سخن و کاری ندارند «لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِاَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»[39]، همين وصف برای امامان معصوم نيز گفته شده «عِبادِهِ الْمُكْرَمينَ الَّذينَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِاَمْرِهِ يَعْمَلُون‏»[40]. دوّم اينکه: انسانی کـه به مقـام ولايت می­رسد، با لسـان الهی سخن می­گويد و با چشم خدايی می ­بيند، زيرا آن بزرگواران لسان ­الله، سمع­ الله، اُذُن­ الله، وجه­ الله و ... می­باشند، همانطور که حضرت امام علی(عَلَيهِ­ السَّلام) می­فرمايند: «اَنَا عِلْمُ ­اللهِ وَ ... لِسانُ ­اللهِ النّاطِقُ وَ عَيْنُ ­اللهِ النّاظِرَةُ وَ ... اَنَا يَدُ ­الله»[41]. آری، آن بزرگوار نشانة پروردگار و آيت کبرای الهی می­ باشند «ما لِلَّهِ آيَةٌ اَكْبَرُ مِنّی»[42].

 

1- ما فرزندان خداوند و دوستان او هستيم (مبارکه مائده/18).

2- مسّ نمی­کند ما را آتش، مگر روزهای معدود (مبارکه آل ­عمران/24).

3- داخل نمی­شود به بهشت مگر کسی که باشد يهودی يا مسيحی (مبارکه بقره/111).

4- مبارکه جمعه/6

5- نیست بر ما در (اجحاف حق) غیریهود راهی (مبارکه آل­عمران/75).

6- نهی نمی­کند شما را خداوند از کسانی که جنگ نمی­کنند بـا شما در دین و خارج نمی­کنند شما را از سرزمینتان اینکه بیزاری جویید از ایشان و عدالت پیشه کنید با ایشان همانا خداوند دوست دارد عدالت ­پیشگان را (مبارکه ممتحنه/8).

7- پس جنگ کنيد با سران کافران (مبارکه توبه/12).

8- اين است و جز اين نيست نهی می­کند خداوند شما را از کسانی که جنگ کردند با شما دربارة دين و خارج کردند شما را از ديارتان و کمک کردند بر اخراج شما، اينکه تبعيّت کنيد از ايشان و کسی که تبعيّت کند از ايشان پس ايشان ظالمان هستند (مبارکه ممتحنه/9).

9- به تحقيق رستگار شد کسی که پاک نمود آن را (مبارکه شمس/9).

10- به تحقيق رستگار شد کسی که تزکيه نمود (مبارکه اعلی/14).

11- تلاوت کند بر ايشان آيات او را و پاک نمايد ايشان را (مبارکه جمعه/2).

12- سلام بر نوح در دو جهان (مبارکه صافات/79).

13- سلام بر ابراهيم (مبارکه صافات/109).

14- سلام بر موسی و هارون (مبارکه صافات/120).

15- همانـا خداوند برگزيد آدم و نوح و آل ­ابراهيم و آل ­عمران را بر عالميـان (مبـارکه آل­ عمران/33).

16- و سلام بر فرستادگان (مبارکه صافات/181).

17- لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّة: ظلم نمی­کند به اندازة ذرّه ­ای (نساء/40).

*قطمير: پوست نازک هستة خرما

18- ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمير: مالک نمی­شوند به اندازة پوست نازک هستة خرما (مبارکه فاطر/13).

19- مالک نمی ­باشند برای نفسهايشان نه نفعی و نه ضرری و مالک نمی­باشند نه مرگی و نه حياتی و نه برانگيخته شدنی (مبارکه فرقان/3).

20- مالک نمی­بـاشد بـه نفسش نفعی و نـه ضرری و نه حيـاتی و نه مرگی و نه برانگيخته ­شدنی (عدة الداعي و نجاح الساعي، ص266).

21- کیست مالک گوش و چشمها (مبارکه یونس(عَلَيهِ ­السَّلام)/31).

22- سعدی(عَلَيهِ ­الرَّحمَة)، حکایت امیرالمومنین(عَلَيهِ­ السَّلام) و سیرت پاک او

23- سعدی(عَلَيهِ­ الرَّحمَة)، حکایت ذوالنون مصری.

24- آیا نبود از نطفه ­ای از منی که ریخته شده بود در رحم (مبارکه قیامت/37).

25- بحارالانوار، ج70، ص294

26- و نیست برای شما هیچ نعمتی پس از خداوند است (مبارکه نحل/53).

27- کسانی که گفتند برای ايشان مردم همانا مردم اجتماع کردند علیه شما پس بترسید ایشان را (مبارکه آل­ عمران/173).

28- پس افزوده شد ایمانشان و گفتد کافی است برای ما خداوند و بهترین وکیل است (مبارکه آل عمران/173).

29- ای پیامبرم کافی است تو را خداوند و مؤمنانی که از تو پیروی می­کنند (مبارکه انفال/64).

30- او کسی است که تأييد کرد تو را با یاری خود و مؤمنان را (مبارکه انفال/62).

31- مبارکه یوسف(عَلَيهِ ­السَّلام)/106

32- بحارالانوار، ج9، ص106

33- نهج البلاغه مرحوم دشتی، نامة 53

34- نهج­ البلاغه، خطبه192

35- بيان نورانی امام علی(عَلَيهِ ­السَّلام)؛ تحريرالمواعظ العدديّه، ص396

36- نهج البلاغه، خطبه192

37- مبارکه شعراء/87

38- و سخن نمی­ گويد از روی هوس﴿3 نيست آن مگر وحيی که وحی­ کرده می­شود﴿4 (مبارکه نجم/3و4).

39- سبقت نمی­ گيرند بر او در سخن گفتن و ايشان به امر او (پيوسته) عمل می­کنند (مبارکه انبياء(عَلَيهِم­ السَّلام)/27).

40- بندگان گرامی او (خداوند) سبقت نمی­ گيرند بر او در گفتار و ايشان به امر او (پيوسته) عمل می­کنند (مفاتيح الجنان، فرازی از زيارت جامعه کبيره).

41- من علم خداوند ... و زبان گويای خداوند و چشم بينای خداوند ... و من دست خداوند هستم (بيان نورانی امام ­علی(عَلَيهِ­ السَّلام) به نقل از امام ­صادق(عَلَيهِ­ السَّلام)؛ بحارالانوار، ج24، ص198).

42- بيان نورانی امام علی(عَلَيهِ­ السَّلام)؛ تفسير قمی، ج1، ص309